این دختر را ببینید! تقریبا کچل است، اما به واقع زیباست، زیبا میخندد، هیکل فوقالعادهای دارد، لباس فوقالعادهای به تن دارد و در زیبایی او شکی نیست...
اما؛
همه این دختران تا این حد درخشان هستند:
همیشه وقتی به مراسمهای این چنینی برمیخورم سوالی که برایم پیش میآید این است که چرا آنانی که دور این دختر ایستادهاند، میخندند؟
وقتی قواعد به گونهای باشد که اجازه غصه خوردن را هم نداشته باشی، معلوم هست که چه به روزشان آوردهاند؟
تمام این دختران دورههای سخت و فشردهای گذاراندهاند، برخی حتی تمام عمر برای رسیدن به این استیج تلاش کردهاند. همه این دخترها زحمت کشیدهاند و بی اغراق پدر خود را درآوردند تا آن تاج لعنتی را بر سر بگذارند و حالا از پیروزی یک نفر دیگر چنان لبخندی بر صورتشان نقش بسته که انگار هنوز هم میخواهند تصویر متفاوتی از خود بروز دهند و به بیننده بفهمانند به درجهای از انسانیت و مدنیت و کلاس رسیدهاند که میتوانند بار این عارضه راهضم کرده و از شادی دیگری شاد باشند!
لعنت به همه شما که این حجم از خشونت را پذیرایید!!!
لعنت به لبخندهایی که صداقت ندارد!!!
لعنت به نقابهایی که از خودتان برایتان مهمتر است!!!
هزار بار گریه زنان کشتیگیر و درشت اندامی را که با گوشهای شکسته و بدنی سرخ و عرقین روی تشک کشتی بر خود میپیچند را به همه شما ترجیح میدهم.
به عصبانیت زن تکواندو کاری که هنوز گام در دهان دارد و کلاه مبارزهاش را به زمین پرت میکند احترام میگذارم.
به خود بودن آنها، به این که به خود اجازه میدهند برای چیزی که بدست نیاوردهاند ناراحت باشند، احترام میگذارم.
اما شما حتی اجازه ندارید برای چند ثانیه تاسف آن چه که آن همه برایش تلاش کردهاید و حالا از دست دادهاید را، بخورید! شما روی قلههای پوشالی ایستادهاید. همینقدر پوچ و خالی! همین قدر پذیرای خشونت!