Mahtabmahrokh
Mahtabmahrokh
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

امید زیبایم

من به یک تلمیح ساده ی عشق دل بسته ام

و نوای در دهکده ی تاریکی رو به یک آشیانه ی سبز

که بشارت به یک تخم کبوتر داده

پی امیدی گیسوانم را در موج غریبی بافتم

و صدای دل مروارید در ذهن صدف آبستن گشت

و امید رخت زیبایش را بر تن ساحل تنهایی من زیبا کرد

و حقایق پی پوسته ی گردویی آواز میخواند

و صدای خروسان به نوای بانگی رخت شادی می بست

دل من آزاد بود

دل من بی غم بود

به بشارت رفتم

و صدا از نجات برهوت می آمد

در زوال عقل به جستجویی رسالت می رفت

و زمستان را در پوسته بهار خندان میکرد

بی سبب زیبا بود

بی سبب هوشیار بود

بی سبب خندان بود

و صدایش جاوید

و نگاهش پروا

و نوایش بی غم

دل ما آزاد بود....

(مهتاب ماهرخ)

#مهتاب_ماهرخ

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید