غرق شده ام در اشعارت
وبوسه ای جان باخت در لابه لای شعرهایم
وصوای در انزوای خش خش برگا به صورت سبزی درختی درآمد
و پرنده ای در خیال وهم انگیزش بوسه ی بر کودکی شب هایم زد
و اه از ماهی های سرخ رنگ حوض خانه یمان که به دنبال حقیقت رویاها در کاشی های حوض خودشان راگم کردند
ومن با موجی از اندوه در بالای ماه نشسته بودم و موج موهایم رها تر از برگی در باد بودو برپیشانی ماه بوسه میزد
دلم در اقاقی های باغچیمان گم شد تا سلامی به یاس های کمبود کند و در عطر گل های محمدی گم شود
سبزی این عشق تازه را در رودخانه ی در دهمان جستجو کردم و ساده دلی مردمانی را دیدم که بر زمین عشق می ورزیدند و دستانشان رو به آسمان ها ثنا میگفت
چه بسیار دیدگانم را وسعت بخشیدم و چه بسیار در درونم با تو آشنا گشتم
واین بود ماجرای پیدایی خود من در خود من
مرا مجال سخن بده حرف ها بسیار است...
(مهتاب ماهرخ)
#مهتاب_ماهرخ