Mahtabmahrokh
Mahtabmahrokh
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

نوشتن با سه عکس



هوا سرد است،بادبان ها در میان هوای دریا در افسانه ی ماهی ها به خواب عمیقی فرو رفته اند. کشتی برای رسالتش آبِ دریا را پارو می کند و بر اُبهت دریا سایه می افکند،صدای غروب درمیان اندیشه ی شب بر آسمان می تازد، زنی تنها درکلبه ی خویش به انتظار همسرش نشسته و در انتظار هوای هاشقانه اش چایی نوش جان میکند و به کشتی های رو به روی دریا مینگرد تا از احساسش برای همسرش ژاکتی گرم از جنس عشق ببافد در آن طرف تر کویری در بُهت خویش مردی تنها را برای فرار از فراز و نشیب های روزگار به دام خلوتی تنها کشانده تا درفضای بی هوایی اش به نقطه ی رسالت بشریت بنگرد...هوای تازه،غروبی زیبا،مردی تنها،کشتی در انتظار پایان وزنی در انتظار برگشت مردش از دریا...

مهتاب ماهرخ(براتی)

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید