سلام من مهتاب نیکان هستم و می خوام یک داستان واقعی که مربوط به یکی از درمانجو هام هست رو براتون تعریف کنم، داستانی شایع که مطمئنم بعد از شنیدنش یاد یکی از اطرافیانتون میافتید، البته شاید هم یاد خودتون!
اما نگران نباشید تا پایان مقاله همراهم باشید تا هم ریشه این مشکل هم راهکارهاش رو باهاتون در میون بذارم
با عجله وارد کیلینیک شد ، با درمونده ترین حالت ممکن دنبالم میگشت . . .
و فقط یک جمله رو تکرار میکرد : کمکم کنید، کمکم کنید . . .
پرسیدم : برای چی باید کمکت کنم، چی شده ؟
جواب داد : اون رفته . . .
سکوت کردم، یاد جلسه مشاورشون افتادم . . .
دقیقا همون موقع میشد حدس زد که دیر یا زود این اتفاق میوفته . . .
فکر کنم حدود یک ماه پیش بود، خانم جوونی وقت مشاوره گرفته بود
با ماسک و عینک دودی وارد اتاق شد
با صدایی لرزون و آروم سلام داد و نشست
و تا ده دقیقه اول ماسک و عینکش رو از روی صورتش برنداشت
تا جای ممکن سوالات رو با تکون دادن سرش جواب میداد
که ناگهان بغضش ترکید و گفت : نمیدونم باید چی کار کنم، خسته شدم . . .
خیلی خسته شدم . . .
با شرمندگی عینک و ماسکش رو برداشت، صورتش کبود شده بود . . .
با گریه شروع به صحبت کرد متوجه شدم همسرش نمیتونه خشمش رو کنترل کنه، با کتک زدن، فحاشی، داد و فریاد، شکستن وسایل و . . . هر طور که شده سعی میکنه خشمش رو تخلیه کنه
گفت تصمیم به جدایی گرفتم اما با وجود فرزند مشترکمون که هنوز سنش خیلی کمه اگر بدونم تغییر میکنه حاضرم به این زندگی ادامه بدم
اون جلسه گذشت و قرار شد جلسه بعدی با همسرش بیاد. . . .
جلسه بعدی رسید و طبق قرار با همسرش اومد
هر دو وارد اتاق شدند، خانم تا جای ممکن از صحبت کردن با همسرش امتناع میکرد که همسرش گفت: من همسرم رو بیشتر از هرچیزی توی این دنیا دوست دارم
بعضی وقتها فکر میکنم اصلا من چطور قبل از آشنا شدن با اون زندگی میکردم
که خانم پوزخندی زد و گفت : بله انقدر دوستم داره که روزی نیست با کتکاش نوازشم نکنه
همسرش گفت : ای بابا من که ازت معذرت خواهی کردم، تروخدا منو یکم درک کن مگه نمیدونی من وقتی عصبی میشم کنترلم دیگه دست خودم نیست
خانم با عصابنیت گفت: پس کنترلت دست کیه ؟ نکنه تو یه رباتی که یک نفر دیگه داره تمام رفتارات رو کنترل میکنه
همسرش آهی کشید و گفت : تو درکم نمیکنی
و بعد رو به من کرد و گفت:
بخدا یک دقیقه بعد از این که دستم رو روش بلند میکنم پیشیمون میشم، خودم چشمام پر اشک میشه، از خودم متنفر میشم وقتی میبینم خودم باعث دردش شدم
از صحبت هاش متوجه شدم که این مشکل رو فقط با همسرش نداره
بلکه تمام کسانی که باهاش در ارتباطن با این رفتارش مشکل دارند
حتی چندین بار شغلش رو از دست داده و مجبور شده سراغ شغل دیگه ای بره
روابط دوستانه اش خیلی با دووم نیستند
برای تمام مشکلات زندگیش دیگران رو مقصر میدونست
به هیچ وجه انتقاد پذیر نیست
توی خوشحالیش تصمیماتی میگیره که بعدها براش دردسرساز شدن
توانایی همدردی با بقیه رو نداره
دائما خودش رو گرفتار بحث های بی ارزش و متعدد با بقیه میکنه
همه اینا نشونه یک چیز بود، ذهن هیجانی !
چیزی که زندگی افراد زیادی رو مختل کرده . . .
ذهن هیجانی به ذهنی گفته می شود که:
در آن احساسات بر ذهن حاکم هستند
تکانشی و بدون فکر عمل می کند
به دلیل احساسات شدید همیشه احساس فوریت عمل می کند
بدون در نظر گرفتن عواقب آن در آینده، فقط به فکر رسیدن به خواسته آن لحظه خود است
ذهن هیجانی مانند صحنه تئاتری است که تمام نمایش را احساسات بازی می کنند
و منطق کمترین نقش ممکن را در این صحنه دارد.
ما دائما در حال تصمیم گیری هستیم، حال ممکن است تصمیمی به مهمی تصمیم ازدواج باشد یا تصمیم خوردن یک فنجان چای یا قهوه!
تصمیمات ما نتیجه فرایند فکری است که در مغزمان رخ می دهد
پس باید حواسمان باشد که دقیقا چه چیزی بر این فرایند حاکم است، زیرا:
ما توسط افکارمان شکل می گیریم
ما همان می شویم که فکر می کنیم
بودا
حال این سوال پیش میاد که ذهن هیجانی چه آسیب هایی می تواند به ما بزند !؟
تا به حال به برخی از تصمیمات وحشتناکی که در گذشته گرفته اید نگاه کرده اید ؟
و از خود پرسیده اید که من به چه چیزی فکر می کردم که چنین تصمیمی گرفته ام؟
خب واقعاً این احتمال وجود دارد که شما اصلا فکر نکرده باشید و فقط بر اساس احساساتتان عمل کرده باشید !!
هر چه احساسات شما شدید تر باشد، قدرت تحلیل و قضاوت درست شما، کمرنگ تر می شود.
احساسات و منطق، دقیقا نقطه متقابل هم هستند، هر چه احساسات شما بالا می رود، منطق شما پایین می آید و منجر به گرفتن تصمیمات غیر منطقی می شود.
هیجان بالا باعث می شود، بر روی شانس بیشتر از تلاش خود تکیه کنید و گاها ریسک های خیلی بالایی انجام دهید. یکی از دلایل این که در مراکز شرط بندی از نور و موسیقی زیاد استفاده می کنند این است که هیجان افراد را بالا می برد و دقیقا در لحظه ای دور از منطق، باعث می شود افراد ریسک های بیشتری انجام دهند
تصمیماتی که صرفا با توجه به هیجان های مختلف گرفته شود، باعث نتایج مختلفی می شوند که البته نتیجه هیچ کدام خوب نیست !
به طور مثال عصبانیت باعث می شود بدون تحلیل درست موقعیت دست به حمله بزنید و منافع خود را از دست بدهید.
یا احساس غم و اندوه باعث می شود، توقعات خود را بسیار پایین بیاورید که می تواند مانع دستیابی شما به بالاترین پتانسیل تان شود.
بهترین تصمیم ها زمانی گرفته می شود که تعادل دقیقی بین احساسات و منطق وجود داشته باشد.
ایجاد تعادل بین احساسات و منطق، باعث :
- بالا رفتن قدرت تصمیم گیری درست
- موفقیت در روابط
- مراقبت از خود
- و افزایش عزت نفس می شود.
اما چگونه رییس احساسات خود شوید؟
احساسات میتوانند نقش مفیدی در زندگی روزمره شما داشته باشند، اما زمانی که از کنترل خارج شوند، میتوانند بر سلامت عاطفی و روابط بین فردی شما تأثیر بگذارند.
شاید این واقعیت، تلخ باشد اما افراد زیادی هستند که برده احساسات خود هستند و از خود قدرتی ندارند! اما نگران نباشید با کمی تمرین می توانید سلطنت را پس بگیرید...
در اینجا به چند نکته برای شروع تمرین اشاره شده
احساسات شدید همیشه بد نیستند.
احساسات زندگی را هیجانانگیز، منحصربهفرد و سرزنده میکنند.
احساسات قوی می تواند نشان دهد که شما زندگی را به طور کامل در آغوش می گیرید و واکنش های طبیعی خود را سرکوب نمی کنید
اما چگونه متوجه شوید که مشکلی وجود دارد؟
احساساتی که مرتباً از کنترل خارج می شوند ممکن است منجر به موارد زیر شود:
تعارض در روابط نزدیک
مشکل در ارتباط با دیگران
طغیان های فیزیکی یا عاطفی
از دست دادن موقعیت های خوب و . . . شوند
زمانی را در نظر بگیرید و بر روی این موضوع که چگونه احساسات کنترل نشده شما بر زندگی روزمره تان تأثیر می گذارد فکر کنید. این کار شناسایی مناطق مشکل دار (و پیگیری موفقیت شما) را آسان تر می کند.
وقتی احساسات را سرکوب می کنید و از تجربه و ابراز احساسات خود جلوگیری می کنید، باعث بروز مشکلاتی در سلامت روانی و جسمی از جمله:
اضطراب
افسردگی
مشکلات خواب
مشکل در مدیریت استرس
مصرف مواد مخدر
وابستگی به دارو
مشکلات روابط
و .... می شوید، هنگامی که سعی بر کنترل احساسات دارید، مطمئن شوید که فقط آنها را زیر فرش جارو نمی کنید. بلکه به صورت سالم آنها را بیان و تخلیه می کنید. بروز درست احساسات نشانه ضعف نیست، بلکه نشانه قدرت شماست که چگونه بدون ترس از قضاوت دیگران این حق را به خودتان می دهید که عصبی، ناراحت یا ترسیده باشید.
یک لحظه وقت گذاشتن برای بررسی وضعیت روحی خود می تواند به شما کمک کند تا دوباره کنترل خود را به دست آورید.
وقتی اتفاقی منجر به بالا رفتن هیجان در شما می شود ، قبل از این که عملی همسو با حساتان داشته باشید، از خود بپرسید:
« در حال حاضر چه احساسی دارم؟»
« با این احساس دقیقا می خواهم چه کنم ؟»
« آیا جایگزین بهتری، می توانم داشته باشم ؟»
ممکن است در ابتدا این سوال ها کمی زمان بر باشند اما به مرور زمان و تمرین، مهارتتان دراین پرسش و پاسخ بهتر می شود.
برای تمرین پذیرش احساسات، سعی کنید آنها را به عنوان پیام رسان در نظر بگیرید. آنها "خوب" یا "بد" نیستند. آنها خنثی هستند شاید گاهی اوقات آنها احساسات ناخوشایندی را ایجاد می کنند، اما هنوز هم اطلاعات مهمی را به شما می دهند که می توانید از آنها استفاده کنید.
به عنوان مثال، زمانی که از گم شدن کلید هاتیان بسیار عصبانی و ناراحت هستید چون باعث می شود دیرتر به قرار کاری تان برسید، با خود بگویید:
« من ناراحتم چون مدام کلیدهایم را گم می کنم و همین باعث می شود دیر کنم. من باید ظرفی را روی قفسه کنار در بگذارم تا یادم باشد آنها را همیشه آنجا بگذارم »
در مورد قدرت نفس عمیق، حرف های زیادی برای گفتن وجود دارد، چه به طرز مضحکی خوشحال باشید یا آنقدر عصبانی که نمی توانید صحبت کنید.
توجه به تنفس باعث از بین رفتن احساسات نمی شود ( به یاد داشته باشید که اصلا هدف این نیست) بلکه تمرینات نفس عمیق می تواند به شما کمک کند تا از اولین جرقه شدید احساسات و هر واکنش شدیدی که می خواهید انجام دهید اجتناب کنید و یک قدم به عقب بردارید.
دفعه بعد که حس کردید، احساسات می خواهند شروع به کنترل شما کنند:
به آرامی نفس بکشید. نفس های عمیقی که از دیافراگم می آید نه از قفسه سینه!
نفس خود را نگه دارید تا سه بشمارید، سپس به آرامی آن را بیرون دهید.
این کار را می توانید چنذ بار انجام دهید.
این روش برای گرفتن تصمیماتی که زمان بیشتری برای فکر کردن دارید، می تواند بسیار کمک کننده باشد
با فهرست کردن جوانب مثبت و منفی یک تصمیم سخت، منطق خود را بالا ببرید و واکنش عاطفی خود را کاهش دهید. دیدن حقایق روی کاغذ می تواند به شما کمک کند تا در مورد گزینه های خود منطقی تر فکر کنید.
وجود هیجانات در زندگی ما الزامیست و به هیچ وجه بد نیستند!
فکر کنید زمانی که با منطقی ترین حالت ذهنمان هم تصمیم میگیریم، نیاز داریم تا در نهایت با احساساتمان از نتیجه خوب آن تصمیم لذت ببریم.
و یا زمانی که خطری ما را تهدید می کند، هیجاناتمان می توانند ما را از آن خطر نجات دهند.
به طوری کلی اگر این شما باشید که آنها را کنترل می کنید و در جهت اهداف و زندگی بهتر از آنها استفاده کنید، مطمئن باشید هر روز شاهد رشد بیشتر خود، در حوزه های مختلف کاری ، روابط و مراقبت از خود خواهید بود.
مشکل دقیقا زمانی شروع می شود که احساسات کنترل را در دست بگیرند
راه های ارتباطی :
instagram: mahtab__nikan