ویرگول
ورودثبت نام
mahtuta
mahtuta
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

تمام دست تو روز است و چهره‌ات گرما نه سکوت دعوت می‌کند


تمام دست تو روز است
و چهره‌ات گرما
نه سکوت دعوت می‌کند
و نه دیر است
دیگر باید حضور داشت
در روز
در خبر
در رگ
و در مرگ…

از عشق
اگر به زبان آمدیم فصلی را باید
برای خود صدا کنیم
تصنیف‌ها را بخوانیم
که دیگر زخم‌هامان بوی بهار گرفت.
بمان:
که برگ خانه‌ام را به خواب داده‌ای
فندق بهارم را به باد
و رنگ چشمانم را به آب.

تفنگی که اکنون تفنگ نیست،
و گلوله‌یی که در قصه‌ها
عتیقه شده است
روبروی کبوتران
تشنگی پرندگان را دارد.

https://mahtuta.com/%d8%af%d8%b9%d9%88%d8%aa/

چهره‌ات گرمافندققصه‌هاعتیقه
مجله اینترنتی ماهتوتا https://mahtuta.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید