هر روزی که میگذره بیشتر به نبودش پی میبرم.
+ بریزش بیرون
- نمیشه
+تلاش کن
- نمیتونم
+ای بابا چقد نه میاری
- دست خودم نیست، این همه مقاومت نمیدونم از کجا میاد
+ هه نکنه میترسی به داشتههای اون تو بخندیم؟ از اولشم میدونستم این کاره نیستی.
- خب معلومه اگه بودم سراغ تو نمیاومدم
+ این کار جنم میخواد، داری؟
ترسیدم بگم آره جنم دارم. هر بار که آره گفتم تهش پشیمون شدم. تهش باز همه چی پوچ شد. گاهی پوچ که هیچی سوخت میشد و همه چی رو میسوزوند ... من، تو، ما، بازیها، قشنگیها، آرزوها و ... ترسیدم بگم نمیدونم از ترسه یا از شک همیشگی داشتن. شک به هستیمون، شک به دنیامون، شک به بودنمون، شک به حضورمون، شک به داشتههامون، شک به حالمون، شک به گذشتهمون، شک به قلبمون، شک به شکهامون ...
آب دهنم رو قورت دادم جوری که صداشو نشنوه. با زبونم لبامو تر کردم تا خشکیشو از ترس نفهمه. از گوشه سمت راست لبم تا گونهمو آروم دادم بالا و باهاش یه لبخند درست کردم. بدون اینکه مستقیم به چشماش نگاه کنم گفتم:
-معلومه. اگه نداشتم اینجا نبودم
+ خب پس بسم الله
- چیکار کنم؟
+ ای بابا تو ام شوت میزنیا آبجی ... خب شروع کن به نوشتن دیگه
- آهان ... چی بنویسم؟
+ هر چه میخواهد دل تنگت ... هر چه میآید اندر پس ذهنت ...
- هر چی؟
+ آره هر چی
- حتی ...
+آره حتی اونا ... نترس فعلا تا خودت نخوای نمیخونیمش
- آخه نمیاد
+ تو صداش بزن اون میاد
ای بابا آخه چیو صدا بزنم. لامصب تو خودت سالها کارت اینه با یه ندا کلمه پیدا میکنی، من دو سوته چی بیارم تو ذهنم؟ سوژه از کجا گیر بیارم؟ متمرکز شو ... متمرکز شو ... چشماتو ببند ... خودکار و بردار ... بذار روی کاغذ ... لعنتی نلرز الان وقتش نیست ... تپش تو رو کجای دلم بذارم ... اگه چرت و پرت بگم؟ وای کمکم گلوم داره میسوزه الانه که بغضم بگیره ... لعنتی آخه بغض چرا اونم مث خودته دیگه ... نفس عمیق بکش ... آهان عمیقتر و عمیقتر ... حالا چشماتو باز کن و اولین چیزی که دیدی رو راجع بهش بنویس ... نترس ... اومدی که یاد بگیری ...
موهای فرفریاش!
فرفره بود و یه پارک بزرگ که انتخاب شده بود واسه پیکنیک این هفته. وای که چقدر خوش میگذشت اون روزا.
بیا همینو کم داشتم. الان وقت گریه بود؟ خب عمو تو خاطرهات هست که هست. رنج داشته که داشته. تو که این همه لحظهی قشنگ باهاش داری، فعلا به اینا فکر نکن. غصهاش نمیذاره بنویسیها ... حالا از من گفتن بود.