زندونی تو قفسی که خودمون ساختیم!
هر روز همون کاری رو میکنیم که دیروز کردیم: بیدار شدن با صدای آلارم گوشی، نفس کشیدن تو ترافیک، قورت دادن یه قهوه يه بیحال، و غرق شدن تو پیامها و کارهای اداری. انگار زندگی شده یه پلی لیست تکراری که توش همهچیز از قبل بستهبندیه. اما یه لحظه صبر کن...
همین الان که داری اینو میخونی، حس نمیکنی یه جایی از این چرخه خستهکننده خالی هست؟ اون لحظههایی که ناگهان میپرسی: «این همون زندگیه که میخواستم؟». مثلاً تو ترافیک، یا وسط یه جمع که همه دارن مصنوعی میخندن، یا وقتی نصفه شب گوشی رو میذاری کنار و سکوتی که میاد وحشت زدت میکنه...
عادت، همون زنجیریه که خودمون دستوپامون رو بستیم باهاش!
راحتیمون شده مثل یه پتوی پاره: گرممون نمیکنه، ولی ولش هم نمیکنیم! همهچیز رو آماده میخوایم: از غذا بگیر تا رابطه. سیستم بهمون یاد داده مصرفکنندیه خوبی باشیم؛ نه فکرکننده. مغزهامون تنبل شدن... ترجیح میدیم تو این باتلاق روزمرگی بِپُلکیم تا یه بار ریسک کنیم و از جریان بیرون بزنیم. یادمون رفته زندگی یعنی نفس کشیدن، نه زنده موندن!
آگاهیهای لحظهای: مثل چراغ قوه تو تاریکی!
یهو یه روز صبح از خواب پا میشی و میبینی ده ساله داریم تو همون شغل میچرخی، همون آدمها رو میبینیم، همون حرفها رو میزنیم... ته دل میگی: «وای! چی شد به اینجا رسیدم؟». اما فرداش دوباره همهچیز عادی میشه. چرا؟ چون تغییر ترسناکه! چون بهمون گفتن امنیت تو همون شغل کسلکننده هست، تو همون رابطهی بیخاصیت. چون از بچگی یاد گرفتیم «موفقیت» یعنی پول و ماشین و خانه، نه آرامش و معنا.
نالههامونم کلیشه شدن... خودمونم میدونیم!
همه از سیستم مینالیم، اما باز تو همون سیستم میچرخیم. اعتراضهامون شده یه استوری اینستاگرامی یا یه هشتگ تو توئیتر. فرداشم یادمون میره. چرا؟ چون جراتِ عمل نداریم. چون میترسیم اگه یه روز نیایم سر کار، کسی جای منو بگیره. اگه رابطه ی بی کیفیت رو تموم کنم، تنها بمونم. اگه دانشگاه رو ول کنم، بگن «بازنده» شدی. ترس از قضاوت، ترس از شکست، ترس از ناشناخته ها...
اما حقیقت اینه:
زندگی کنسروی رو خودمون انتخاب کردیم. نه بخاطر اینکه راه دیگهای نیست، چون راحتتره! یه جورایی مثل این میمونه که تو یه بازی کامپیوتری گیر کرده باشی و با اینکه میدونی بازی کسلکنندس، بازم کلیک میکنی..
. فقط چون بلد نیستی چطوری خارج شی!
راه فرار؟ شاید از همین امروز شروع کنی:
- یه کار کوچیک که همیشه میترسیدی انجام بدی رو امتحان کن: نه گفتن به یه درخواست بیمعنی ، ثبتنام تو یه کلاس عجیب، حذف کردن آپهای مزاحم.
- پنج دقیقه تو روز رو فقط بِا خودت باش:
بدون گوشی، بدون فکرهای آشغال.
- بپرس: «اگه فردا بمیرم، از امروزم راضیم؟».
قفس رو خودم ساختیم، خودمون هم میتونیم خرابش کنیم. زندگی کنسروی تاریخ مصرف داره...
مواظب باش ازت نگذره!
مهیار