مهزاد مفرحی
مهزاد مفرحی
خواندن ۸ دقیقه·۴ سال پیش

ترجمه بد نمی گذارد از کتاب لذت ببریم؛ ترجمه بد شماره صفرم نوشته امبرتو اکو ترجمه سیروس شاملو

چند وقت پیش یکی به خانه‌مان آمد که برای فرار از سربازی در علمی کاربردی ترجمه زبان انگلیسی می‌خواند.

چند وقت قبل از آن به عنوان تمرین داستان‌نویسی باید به سراغ کتاب‌ها می رفتم و سعی می کردم قلم هر نویسنده مشهور را از دیگری تفکیک کنم و بگویم که ویژگی های قلم هر نویسنده چیست. نثر هر کدام چه ویژگی هایی دارد و چرا خاص است.

این و تلاش برای برقراری ارتباط باعث شد که بپرسم: شما وقتی میخواین ترجمه کنین ویژگی های نثری اثر رو هم توی ادبیات فارسی معادل سازی می کنین؟ مثلا اگر نثرش شعر مانند باشه شما هم تو فارسی شعر مانند ترجمه می کنین؟

بعد از چند بار پرسیدن چی و اینکه به کل متوجه سوالم نشده بود تنها جوابی که داد این بود که: تو انگار نمیدونی علمی کاربردی چه مدل دانشگاهیه؟ خیلی پرت تر از این حرف هاست.

حالا سوال اینجاست که در کنار این وضعیت درسی وضعیت بازار کار این رشته به چه صورت است.

شماره صفرم
شماره صفرم


صادقانه بگویم که تفکیک ترجمه بد و خوب برایم کار راحتی نیست. مگر اینکه زبان متن اصلی را بفهمم و جلویم باز باشد و بتوانم تطبیق بدهم. در آن زمان شاید بتوان یک حدس هایی زد. ولی اینکه با نگاه به یک کتاب بگویم این ترجمه ش بد یا خوب است، خیر.

با این وجود به اندازه یک سوم کتاب هایی که خواندم با ترجمه بد سر و کله زده م.

تشخیص ترجمه بد در نمایشنامه ها کار راحتی است. اغلب مترجم های ادبیات نمایشی، نهایتا ادبیات دانند و زبان بلدند و نمایش شناس نیستند نمی دانند نمایشنامه نویس دیالوگ های بدون کنش نمی نویسد. دیالوگ هایی که در دهان نچرخد نمی نویسد. دیالوگ ها برای اجرا شدن هستند و نه زیبایی. نمایشنامه محصول نهایی نیست. ولی رمان چرا. رمان محصول نهایی است.

من در فانتزی ذهنی خودم با این سوال دست و پنجه نرم می کردم که یعنی مترجم ها با معادل سازی نثر نویسنده هم سر و کله میزنند. که یعنی می توان حدودی تشخیص داد براتیگان قلمش چه مدلی است یا کالوینو چه طور می نوشته است؟

همه این ها توی ذهنم بود تا اینکه رمان شماره صفرم امبرتو اکو را شروع کردم و حالا مشکلات ترجمه ای که می خواهم درباره شان صحبت کنم شروع می شود.

قبل از هر چیز درباره کتاب بگویم که شماره صفرم آخرین کتاب امبرتو اکو پیش از مرگش هست. روزنه، ترانه و نگاه این کتاب را در ایران منتشر کرده اند. کتاب من متعلق به نشر نگاه و ترجمه سیروس شاملوست. ترجمه ای که به جرئت یکی از بدترین ها و بی دقت ترین هایی است که تا به حال خوانده م و مطمئنا نام ویراستار را الکی روی جلد نوشته اند چون بخش اعظم مشکلات با یک ویراستاری ساده حل میشد.

غلط های ترجمه

من ایتالیایی بلد نیستم. ولی بسیاری از مواقع با عبارات و اصطلاحاتی در کتاب مواجه میشدم که حیرت زده م می کرد و مشخص بود خود مترجم این اصطلاح را به عنوان معادل انتخاب کرده است. حتی پانویس های متن این مسئله را اثبات می کرد.

مثلا

بله اگه هر کسی برای تشریح یک موقعیت دراماتیک بگه ما روی پل صراط هستیم تصور می کنم حتمن دکتر کلونا به یاد می آره که بر اساس تمام تذکارهای علمی عملی پر صراط تنها جاییه که سکوت و آرامش در اون برقرارِ در حالی که گردباد احاطه ش کرده.
پانویس: به معنای ا در مرکز گردباد هستیم.
صفحه 32

ما هیچ اصطلاحی مبنی بر ما روی پل صراط هستیم نداریم. هیچ تشبیهی هم از پل صراط در محاصره گردباد موجود نیست. فقط می دانیم که از مو باریک تر و از شمشیر تیز تر است. این مصطلح ترین تشبیه درباره پل صراط در زبان فارسی است. حالا پل صراط آن هم وسط ادبیات ایتالیا آن هم به معنی نقطه مرکزی گردباد یا بحران چه می کند؟

به جرئت میتوان گفت که حتی خود نقطه مرکزی گردباد به غایت ترجمه بهتری برای این اصطلاح بوده است.

ولی یک نمونه دیگر که خودم هم هنوز از بابت آن حیرت زده م پاورقی مربوط به پاپاراتسی در صفحه 33 است.

در پاورقی پاپارتسی نوشته شده است: عکاس معروف ایتالیایی

حتما نام عکاسان پاپارتسی به گوشتان خورده است. کار این عکاس ها تهیه عکس های جالب از افراد مشهور است. عکس هایی که جنجال آفرین باشد. جالب است بدانید که نام پاپاراتسی به خاطر پاپاراتزو عکاس سمج خبری فیلم زندگی شیرین فدریکو فلینی روی این افراد گذاشته شده است. من جست و جو کردم چون واقعا هضم اینکه پاپاراتسی به عنوان یک عکاس مشهور ایتالیایی پاورقی شود و طبعا کل جمله با این منظور ترجمه شود برایم خیلی سخت بود. به نام هیچ عکاس واقعی نرسیدم. ولی اگر شما هم جست و جو کردید و به نام عکاس ایتالیایی مشهوری رسیدید حتما به من بگویید تا کمی کمتر از این کتاب خشمگین باشم.

مشکلات دستور زبان

این جمله را بخوانید:

آن زمان ها دانستن زبان آلمانی خودش نوعی شغل بود. برای ترجمه کتاب های آلمانی که دیگران نمیتوانستند بفهمند، بیشتر، برای ترجمه از زبان های فرانسه و انگلیسی دستمزد می دادند.

این جمله غلط است و می تواند با جمله زیر جایگزین شود.

آن زمان ها دانستن زبان آلمانی خودش نوعی شغل بود. برای ترجمه کتاب های آلمانی که دیگران نمیتوانستند بفهمند، بیشتر از ترجمه ی زبان های فرانسه و انگلیسی دستمزد می دادند.

از این دسته مشکلات این چنینی در کتاب بسیار می توانید پیدا کنید.

نثر بلاتکلیف

یادم است که یک مدت پیش جنبشی حداقل در فضای مجازی درباره عامیانه نویسی به راه افتاده بود. عده بسیاری عامیانه نوشتن در کتاب را درک نمی کردند و معتقد بودند چنین کتاب هایی ارزش خواندن ندارند.

حالا دیگر خواننده های ما آنقدرها متعصب نیستند. کتاب های مشهور زیادی وجود دارند که عامیانه ترجمه و یا نوشته شده اند. اما نکته مهم در این زمینه این است که عامیانه نویسی هم اصولی دارد.

مهم ترین مسئله درباره عامیانه نویسی خیلی ساده است:

اگر عامیانه می نویسی، عامیانه بنویس.

برای خودم هم پیش آمده است که یک متنی را شروع کرده باشم به نوشتن و ناگهان آخرش بفهمم از لحن عامیانه رسیده م به رسمی. مخصوصا در متن هایی که فرم نوشتار برایم مبهم است این اتفاق زیاد رخ می دهد. حتی ممکن است حین نوشتن آن متوجه نشوم. ولی توقع ندارم این اشتباه را کسی یا نشری که مدعی صلاحیت ترجمه و انتشار امبرتو اکو است مرتکب شود. اشتباهی که خیلی ساده با یک بار از رو خواندن برطرف می شد.

اینکه "را" را "رو" بنویسی یک درجه بالا از عامیانه نویسی است و تبدیل "رو" به "و" از آن هم بالا تر.

کتاب را به من بده.
کتاب رو به من بده.
کتابو به من بده.

در این کتاب تقریبا هر سه این ها به کار رفته است. تکلیف نثر باید مشخص باشد. اگر آنقدرها عامیانه است که "رو" نشان دهنده مفعول باشد پس همه جا باید باشد. اگر هم که نیست پس استفاده از "را" نباید سخت باشد.

میشه گفت خبرنگار صرفن نظرهای همسو با خودش رو برجسته می کنه
صفحه 60
برای چی باید تحصیل تو دانشگاه را انتخاب می کردم؟
صفحه 15


چالش همیشگی ه کسره

سفر طولانی از روز به شب یوجین اونیل را خوانده بودم. خیلی جالب بود. هر کجا که باید ِ می گذاشت ه گذاشته بود و هر کجا که باید ه می گذاشت ِ گذاشته بود. در واقع مترجم یا ویراستار می دانست که این دو متفاوت اند ولی نمی دانست که کدام کدام است و به کلی قضیه را اشتباه متوجه شده بود.

ولی این کتاب تاکید برای ِ گذاشتن ه را قورت داده است. به مثال زیر که از متن کتاب کپی شده دقت کنید.

این رقم برای یه نویسنده ورشکسته خیلیِ

یا درست در خط بعد:

آخرِ سر کتاب رو به من تحویل دادید یعنی در فاصله 6 ماه بعد از شروع کار ده میلیون دیگه نقد کف دستتونِ

همانطور که می دانید درست این عبارت "خیلیه" و "دستتونه" است. در واقع هر کجا که است حذف شده و در تلاش برای عامیانه کردن ِ گفته می شود در نوشتار ه می آید.

مثلا "کتابِ من" و "اون یه کتابه" زمین تا آسمان با یکدیگر متفاوت اند و به کار بردن هر یک به جای دیگری خواندن را خیلی خیلی سخت خواهد کرد. اشتباه شدن این مسئله را حتی اگر در اینستاگرام و توییتر توقع داشته باشیم را در بازار کتاب توقع نداریم.

ما به همه می گوییم که کتاب بخوانند تا واقعا با سواد شوند در حالی که این کتاب ها حتی کاربرد درست ه کسره را آموزش نمی دهند و خرابش می کنند.

یک ه اضافه

حالا از آنجایی که یک عالمه ه از کتاب حذف شده و به جایشان ِ گذاشته شده است ما اینجا با یک سری ه دیگر در یک جای خیلی خیلی غلط مواجهیم.

بهترِ بر این اصل استوار باشیم که خواننده گان ما از اون دسته خواننده های سفت و سخت نیستن.
صفحه 32 خط قبل از آخر
به دلیل مشکلات خانواده گی متوقفش کرده
صفحه 33

همانطور که بارها در کتاب های مدرسه خوانده ایم نویسنده+ان= نویسندگان و نه نویسنده گان

این مسئله در مورد بچگانه، روزمرگی، زندگی، شیفتگی، ستارگان و... صادق است.

نکته جالب این است که این اشتباه به صورت یک قانون در تمامی کتاب در جریان است. انگار که یا نگارنده ویراستار و هر کسی که مسئول این اشتباه است به کلی غلط متوجه شده و قانون را اشتباه یاد گرفته است یا از انجام این اشتباه منظوری دارد.



امبرتو اکوکتاب
تئاتر میخونم و از سوم دبیرستان به صورت غیرحرفه ای و از سال 95 به صورت حرفه ای مینویسم. در مورد هر موضوعی که به ذهن کسی خطور کنه نوشتم. چون زندگی من در دنیای کلمات سپری میشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید