من تا قبل از سال آخر دانشگاه برنامه دیگه ای برای پایان نامه م داشتم. من دوست داشتم یه نمایش اجرا کنم که کنش متن و کنش روی صحنه در تضاد با همدیگه قرار دارن.
کانتور (کارگردان تئاتر محبوبم) یه جمله جالب در این باره میگه که حدودیش به این معنیه:
نویسندگی در تئاتر خیلی مهمه. نویسندگی هنر عجیبیه و در هرکسی وجود نداره. من معتقدم که متن باید به دقت انتخاب شه. تک تک واژه های متن مهمن. ولی اینکه من اون متن رو چه جوری اجرا کنم، دیگه به خودم ربط داره. شاید من دوست داشته باشم بازیگران در حین گفتن جملات عاشقانه در حال غرق شدن باشن. یا یکی به اون یکی شلیک کنه. این دیگه از حوزه اختیارات نویسنده خارجه و اختیار منه.
من قبل از اینکه به این جمله بر بخورم دوست داشتم تا این مسئله رو امتحان کنم. ولی خب سال آخر دانشجویی من همه دغدغه ها رو تغییر داد.
من دانشجوی دانشگاه هنرم. دانشگاه هنر توی باغ ملیه. پشت وزارت امور خارجه و درست کنار سی تیر. اگه اومدین که میدونین چه جای قشنگیه و اگر نیومدین و بیاین متوجه می شین که زیباست.
دانشگاه هنر تو عمارت قزاقخانه سابقه. محیط آکادمیکی نداره ولی زیباست. توی دانشگاه ما برخلاف دانشگاه های دیگه کسی عجله ای برای رفتن نداره. ما تا وقتی که حراست بیرونمون میکرد تو دانشگاه میموندیم. بین ما و حراستم یه رابطه محبت آمیزی برقرار بود. با لباس هایی میشد وارد دانشگاه شی که قطعا گشت ارشاد تو رو برای پوشیدنشون دستگیر می کنه.
دانشگاه ما اغلب خروجی نداره. بچه های ما واقعا فارغ التحصیل نمیشن. خیلیا هستن که ترم دهن ولی هنوز قصد رفتن ندارن، با اینکه من فقط با خواب نموندن برای امتحانام تونستم معدل الف بشم.
با این همه دانشگاه هنر برای من جای تلخی هم هست. هر سال یکی از بچه ها به نحو عجیبی می مرد سکته، خودکشی و اوردوز از نمونه هاش بود. من همیشه برام عجیب بود.
حیاط باغ ملی پر بود از سرخوردگی آدمایی که یه روز با آرزوهای زیادی اومده بودن. من زهرا رو یادمه. وقتی که تموم شده بود و کف حیاط نشسته بود. آدمای زیادی به اون قول دادن که برای کارشون بیارنش تا بازی کنه. یکی حتی بهش گفته بود چه شخصیت معرکه ای داره. یه مونولوگ مینویسه برای خودش که بازی کنه. اون آدم یه سال بعد یا کمتر حتی یادش نبود که زهرا بازیگری می خونده.
بازیگری رشته مسمومیه. تو رو عادت میده به منتظر موندن و تلاش نکردن. شبیه دختر بودن تو جامعه سنتیه که باید بشینی و بزک کنی و خونه داری یاد بگیری و آش رشته هم بزنی تا بختت باز شه و یکی بیاد بگیرتت. بازیگری هم همینه. باید بشینی و کلاس بدن و بیان بری و خوشگل کنی تا یه کارگردان ازت خوشش بیاد. شاید خیال کنین این مال پروژه های گنده سینماییه. نه. کار کلاسی های دانشجویی هم از این ماجراها پرن.
من به خودم قول دادم که برای زهرا یه مونولوگ بنویسم براش تا بازی کنه. خوشحالم که به قولم عمل کردم.
کرونا نذاشت تا من از باغ ملی عزیز، دانشگاه مورد علاقه م خداحافظی کنم. حتی برای پایان نامه پلاتویی در اختیار ما نذاشتن تا کارمونو تمرین و اجرا کنیم. من نمایشنامه ای برای یه تئاتر محیطی در باغ ملی نوشته بودم تا خداحافظی کنم ازش ولی با وجود کرونا هیچ خداحافظی ای وجود نداشت.
این شد که تصمیم گرفتم کار دیگه ای کنم. تصمیم گرفتم مدلی از اجرام فیلم بگیرم و تغییرش بدم تا بیننده در حالی که خونه خودش نشسته و داره از اینترنت تماشا می کنه حس کنه که داره تئاتر میبینه.
من دوست داشتم تئاتر وابسته به مکان نباشه، چه طور تئاتر به خیابون ها میاد ولی نمیتونه به فضای مجازی بیاد؟ مگه اگه قبلا ما تو خیابون تردد داشتیم الان تو اینستاگرام تردد نداریم؟ من دوست داشتم اینکه کارگردانی تهران اجرا می کنه(اغلب کارگردانان خوب تئاتر) محدودیتی برای کسی که هر جای دیگه ای در دنیا نشسته وجود نداشته باشه تا اونو ببینه. فیلم تئاترهای زیادی وجود دارن ولی اغلب به تجربه تئاتر دیدن نزدیک نیستن و من تلاش کردم تا فیلم تئاترم به تجربه تئاتر دیدن نزدیک تر باشه.
فیلم تئاتر من از یه اجرای تئاتر فیلم برداری نشده. خودش یه اجرای تئاتره
اگر دوست داشتین میتونین تیزرش رو توی آپارات ببینین
پس از تموم شدن آپلود لینک آپارات خود نمایش رو هم اینجا قرار میدم.