کلاوس یا Klaus انیمیشن محصول سال 2019 یکی از برترین انیمیشن های سال و همچنین یکی از انیمیشن های لیست شده در 250 فیلم برتر IMDb است. این انیمیشن به شکلی متفاوت داستان بابانوئل را برای ما تعریف می کند.
جسپر پسر پستچی اعظم امپراطوری پستچی ها به خاطر تن پروری و خودخواهی عجیبی که داره به قطب شمال تبعید میشه. شهری عجیب که مردمانش به دو دسته موقرمز و مومشکی تقسیم میشن. این دو دسته دشمنی عجیب غریب و دیرینه ای با همدیگه دارن که حتی نمیدونن چرا. در واقع کسی نمیدونه که این دو خاندان چرا با همدیگه مشکل دارن فقط همونطور که از اجدادشون بهشون رسیده این مشکل دیرینه ست و باید باشه. این شهر هویتش رو از دشمنی این دو خاندان میگیره و رهبر هر خاندان حس میکنه که بدون این دشمنی دیگه هویت و جایگاهی نداره.
تنها دلیلی که برای این دشمنی وجود داره اینه که اجدادشون با هم دشمن بودن و این دشمنی نسل به نسل بهشون رسیده. این مسئله برای شما آشنا نیست؟
جسپر باید 6 هزار نامه رو در شهری که پیغامی برای رسوندن نیست برسونه تا بتونه به زندگی مرفه خودش برگرده و کلاوس، پیرمرد دور نشین شهر، راهی برای این منظور باز می کنه.
انیمیشن کلاوس درک خیلی درستی از همه چیز امروز داره. بچه های نسل فعلی، بچه هایین که با اینترنت بزرگ میشن. هیچی دیگه برای این بچه ها به اندازه کافی جادویی نیست. هیچ افسانه ای نمیتونه اونا رو گول بزنه و باعث شه تا به چیزی باور داشته باشن. اگر یک زمان بابانوئل برای بچه ها کافی بود تا بچه خوبی باشن و هدیه بگیرن، حالا این ممکن نیست. افسانه بابانوئل دیگه به هیچ عنوان نه فریبنده ست و نه مشوق.
کلاوس نمیاد و مدارکی از وجود بابانوئل نشون بده تا باز هم سر بچه ها رو کلاه بذاره. کلاوس میاد و حس نیت بچه ها رو جلب میکنه. بهشون میگه که با بقیه آدم بزرگ ها فرق داره و قراره بهشون راستشو بگه. هیچ بابانوئلی وجود نداره. هیچ وقت نداشته. ولی بیا تا با همدیگه ببینیم چرا همه فکر می کردن وجود داره.
کلاوس با احترام به باور همه کودکان گذشته های دور و حتی امروز، تمامی افسانه هایی که بابانوئل به همراه داره رو توجیه میکنه. اون کلوچه میخوره چون پست چی عادت داره ناخونک بزنه. از دودکش میاد، چون مردم از سر دشمنی با همسایه جلوی در تله گذاشتن، پرواز میکنه، چون خواستن نابودش کنن و چرخ های کالسکه از بین میره و در یک پرتاب کاملا کارتونی به نظر میاد که داشته پرواز میکرده. حتی اینکه بچه های بد چرا کادو نمیگرفتن رو به کینه ای بودن پست چی نسبت می داده.
کلاوس پا رو از شکستن این باور فراتر میبره. به بچه ها این رو میگه که بابانوئلی وجود نداره که بخواین به خاطرش بچه های خوبی بشین. ولی بهتره که بچه های خوبی بشین و براشون دلیل میاره که یک کار خوب بی منظور میتونه چه تغییراتی رو در همه چیز به وجود بیاره.
کلاوس با زبانی عاقلانه و نه افسانه پرداز با بچه ها حرف میزنه. بهشون میگه که همه جنگ هایی که میبینیم با اینکه شما بچه های خوبی باشین تموم میشن. شما قدرت تموم کردن دعوای آدم بزرگ ها رو دارین. شما میتونین کاری کنین که همه جا زیباتر شه و حتی لازم نیست که در ازاش هدیه ای بگیرین.
کلاوس فقط برای بچه ها نیست. کلاوس در همین حین برای آدم بزرگ ها هم حرف میزنه. بهشون میگه که همه چیز از بچه ها شروع میشه. بهشون میگه که قصه گفتن به بچه ها رو تموم کنن. اونا رو به مدرسه بفرستن. کینه و دشمنی و حتی سنت های احمقانه ای که به صرف موروثی بودن دارن، کاملا با تغییر یک نسل برای همیشه فراموش میشن. فقط کافیه که امتحان کنن.
انتخاب تنها بین اعتقاد و بی اعتقادی نیست. کلاوس این رو به ما نشون میده. زمانی که پستچی صدای زنگوله کلاوس رو میشنوه ما می دونیم که بابانوئلی وجود نداره. کلاوس خودش این رو به ما نشون داد. ولی چیزی در این صحنه هست که درست در بین اعتقاد و بی اعتقادی قرار داره.
قرار نیست ما همه به باور موروثی مون متعصب باشیم و زمانی که نقضش به ما ثابت شد در بی اعتقادی بهش متعصب شیم. حتما نباید معتقد یا بی اعتقاد بود. بابانوئل وجود نداره ولی چیزی که از بچه ها میخواد چیز خوبیه. این که بچه خوبی باشن. اینکه بابانوئل وجود نداره نباید ثابت کنه بچه خوبی بودن چیز بدیه.
ما هرگز بابانوئل نداشتیم و برای همین توضیح عاقلانه اینکه چرا همه فکر می کنن بابانوئل وجود داره و چرا کاری که بابانوئل از ما میخواد بکنیم کار خوبیه، بچه های ایرانی رو تحت تاثیر قرار نمیده. طبیعتا از همین طریق اون طور که باید نمی تونیم با کلاوس به فرهنگی که بابانوئل نداره بگیم بچه ها همه چیزی هستن که ما برای آینده بهتر داریم. اونا پیوند و صلح و فرهنگ مان. چیزی که در گذشته وجود نداشته به راحتی با یک نسل میتونه به وجود بیاد.
ولی این قضیه وجود داره. باید راهی عاقلانه برای توضیح اسطوره ها و افسانه های جادویی و موروثی خودمون پیدا کنیم وگرنه زمانی که این نسل هیچ دلیلی براش پیدا نکنه، نه تنها لذت باور داشتن رو از دست داده که دلزدگی کورکورانه ای که نسل قبل با علاقه کورکورانه داشتن، همه محاسن اون اسطوره و افسانه رو از اون میگیره.
کلاوس به ما گفت که دیگه افسانه ها فریبنده نیستن. دیگه جواب نمیدن. باید قبل از اینکه کاملا از بین برن خوبی هاشون رو برای خودمون و فرزندانمون برداریم. سنت های کورکورانه ای که به صرف موروثی بودن حمل می کنیم و حس میکنیم که باید باشن و بدون اونا هویتی نداریم میتونن خیلی راحت تغییر کنن و تمام چیزی که ازش برامون میمونه محاسنشون باشه.
الان که اینو مینویسم از صمیم قلبم امیدوارم که یک نویسنده عزیزی که به خوبی میشناسه و می فهمه همه این ها رو و با یک انیماتور خیلی خفن و یک گروه خفن تر آشنان، توی فکر درست کردن چنین چیزی برای بچه های ما باشن و بسازنش. ما خیلی لازمش داریم.
به امید اینکه فراتر از ساخت مجدد اسطوره هایی مثل آخرین داستان عمل کنیم و اینبار یک قدم جلوتر از اسطوره هایی که مقدس میدونیمشون حرکت کنیم. کلاوس هیچی به هیچ کس یاد نداده باشه این رو به همه قصه گوهای امروزی یاد داد.