منبع نمودار: گزارش "شاخصهایحکمرانیخوبوارزیابیوضعیتایران"، پژوهشکده امور اقتصادی وزارت امور اقتصادی و دارایی، اردیبهشت 99
✅ مجله تجارت فردا یادداشتی تحت عنوان "اتوبوسِ اقتصاد ایران بدون اقتصاددانان به کجا می رود؟" منتشر کرده است. این یادداشت در یک جمعبندی علت مسائل اقتصادی کشور را دور شدن فضای سیاستگذاری از توصیه و مشورت با اقتصاددانان می داند. البته این که به توصیه اقتصاددانان توجه نمی شود و دلیل شکست بسیاری از سیاست های اقتصادی کشور بی توجهی به مبانی علم اقتصاد است حرف درستی است. اما باید پرسید که چرا سیاستگذار خود را بی نیاز از توصیه می داند و چرا ساختارِ حکمرانی به او اجازه می دهد مهمترین تصمیمات کشور را بدون توجه به این توصیه ها اتخاذ کند و در قبال تبعات منفی آن آب از آب تکان نخورد و کسی هم پاسخگوی تصمیمات این چنینی نباشد؟ آیا اصولا دولت ها امکان بکارگیری چنین توصیه هایی را دارند؟
✅ بیایبم فرض کنیم دولتی داشته باشیم که هم می خواهد و هم می تواند خبرگانِ حوزه اقتصاد را دور خود جمع کند و آنها را بطور جدی در فرایند تصمیم سازی و تصمیم گیری مشارکت دهد، در اینصورت آیا مثلا در یک دوره پنج تا ده ساله می توان انتظار داشت که این رویه منجر به ثبات اقتصادی گردد و بخشی از چالش های مهم کشور در حوزه اقتصادی مرتفع گردد؟
✅ به دو دلیل پاسخ این سوال منفی است. اول شکل ایدئولوژیک حاکم بر کلیه مناسبات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی مذهبی کشور است و دوم راهبرد بلندمدت آمریکا ستیزی است. قرار گرفتن این دو پدیده در کنار هم مدلی از حکمرانی را در طول چهار دهه اخیر شکل داده است که تقریبا در بین حتی حکومت های توتالیتر و ایدئولوژیک هم نادر است. مثلا چین را در نظر بگیرید. هر چند ایدئولوژی تک حزبی کمونیست بر تمامی ارکانِ این کشور حاکم است، اما چین نه تنها روابطش با دنیا از دهه ها پیش برقرار است بلکه در تمامی عرصه های سیاست خارجی، تجارت بین الملل و علم و تکنولوژی دارای روابطی بسیار گسترده و چهره به چهره با دنیای شرق و غرب است. روسیه را هم می شود با کیفیتی متفاوت مثال زد که در اوج رقابت های بین المللی و منطقه ای با آمریکا و غرب، روابط سیاسی و اقتصادی قابل توجهی با آنها دارد. به نظر تنها کشوری که هر دو مولفه ی حکومتِ ایدئولوژیک و آمریکاستیزی را همزمان دارد و اتفاقا از همه لحاظ علائم ناکارآمدی، انزوا و فقر و فلاکت برای مردمش را نمایان ساخته است، کره شمالی است.
✅ این دو راهبردِ بلندمدتِِ 1) حکومتِ ایدئولوژیک و 2) آمریکا ستیزی که علی القائده قرار بوده نقش پیشران های انقلاب و صدورِ آن را بازی کنند، عملا در همه این سالها بر خلاف مصالح ملی نقشِ ترمزِ توسعه را بر عهده داشته اند. عملا ساختارِ حکمرانی کشور بر مبنای حضور همه جانبه ی این دو مولفه در جای جایِ نهادهای قدرت و تصمیم گیر شکل گرفته است و در نتیجه تمامی راهبردها و سیاست هایی که کشور در حوزه های مختلف اتخاذ می کند منشعب از این ساختارِ حکمرانی و دو مولفه حاکم بر آن است.
✅ پس در این شرائط نمی بایست ریشه ی ناکارآمدی در زیربخش های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی را صرفا به اتخاذ سیاست های غلط از سوی متولیان زیربخش های مختلف مرتبط دانست و بویژه دولت ها را هر چند در اغلبِ موارد بسیار هم ناکارآمد بوده اند مقصرِ صِرفِ این ناکارآمدی ها نشان داد، بلکه ریشه اغلب این ناکارآمدی ها را باید در ساختار حکمرانی کشور دانست که از مولفه هایی نامتجانس با جریان متعادل توسعه در جهان شکل گرفته است و همان مولفه ها بطرزی هوشمندانه دهه هاست که امکان هرگونه اصلاحی در ساختار مورد بحث را به بن بستی بی پایان کشانده است.