مجید فارسیجانی
از کودکی علاقمند به هنر نقاشی و شعر و موسیقی بودم ... از کودکی جملات و هم قافیه میکردم و خیلی تو جهی به معنی و مفهوم جملات نداشتم ...
همین که قافیه برای جملاتم پیدا میشد اسمش و شعر میذاشتم و در دفتر شعری که آنرا دیوان قصاید و غزلیات خودم میدانستم مینوشتم تا بعدها آوازه شهرتم همچنان سعدی و حافظ در پهنه گیتی پیچیده و چون فردوسی خدمتی به زبان شیرین فارسی کرده باشم ...!!!
هرچه جلوتر رفتیم به موقعیت و جایگاه خودم بیشتر پی بردم و کم کم فکر رقابت با دیگر شعرا از سرم پرید ولی از نوشتن دست برنداشتم ...
و.....
و خلاصه کنم که به امروز رسیدیم و من در خدمت شما هستم . خبری از دیوان غزلیات نیست ولی چند دلنوشته در شبکه های اجتماعی انتشار یافته که با عرض شرمندگی از روی فردوسی عزیز به زبان محاوره ای امروزی است
اینم خلاصه ای از فصول زندگی ادبی بنده ... !
بدون هیچ ادعایی در خدمتتون هستم تا اگر از جایی دلخوری دارین با انتقاد نوشته بنده کمی بر آلام خود تسلی بخشید !
یا علی مدد
مجید فارسیجانی