
اگر از شما بپرسند آیا حاضرید در میان دو مدعای حق ،قضاوت کنید بدون اینکه از جریان دعوا کوچکترین اطلاعی داشته باشید!؟
چه پاسخی برای این پرسش خواهید داشت؟
البته پاسخ چندان دور از ذهن نیست، زیرا دو حالت بیشتر ندارد. یا میگویید؛ «بله» که در این حالت شما کاری بسیار اشتباه و بدون اندیشه مرتکب شده اید و از اینکه حق کسی را ناحق کنید باکی ندارید و یا میگویید؛ «نه» که مشخص است انسانی اهل تأمل هستید و نسبت به پایمال کردن حق همنوع تان حساسیت و ناخرسندی دارید. اما آیا تابحال به این موضوع فکر کرده اید که تنها در صورت درخواست قضاوت گری از جانب کسی ست که مبادرت به انجام این کار میکنید یا اینکه در لحظه هایی که نیاز به آن را احساس میکنید،قضاوت میکنید و یا در حقیقت شما خواه و ناخواه قضاوت میکنید حتی بدون اینکه لحظه ای به انجام این کار فکر کنید ویا در موردش تصمیمی گرفته باشید!

ممکن است این پرسش در ذهن تان ایجاد شود، مگر ممکن است من این قدر بی وجدان و بدخواه باشم که رفتار کسی یا کسانی را قضاوت کنم در حالی که از چند و چونش بی خبرم و به راحتی بی گناهی را گناه کار و یا حتی گناه کاری را تبرئه کنم!؟
اما پاسخ این پرسش هم مشخص و البته دردناک است.
بله.ما چنین کاری را انجام میدهیم در نهایت ناپسند بودنش! قضاوت عجولانه، قضاوت نا خواسته و یا هر اسمی که می توانید روی این کار بگذارید. ما قضاوت میکنیم بدون اینکه قصد انجام دادنش را داشته باشیم اما چرا!؟
شاید این کار ناپسند تبدیل به یک «عادت» شده که در عمق ذهن ما ریشه دارد. شاید هم این کار را در لحظه مرتکب میشویم با این تفکر که «من اشتباه نمی کنم».شاید هم خودمان را «بر حق» می بینیم. اما دلیلش هر چه باشد هرگز توجیحی برای این کار ناپسند نمی شود. ممکن است همین حالا در حال یک قضاوت ناخواسته باشید! یک قضاوت ناپسند. همین الان که دارید این نوشته را میخوانید.
نمونه اش؛( این نویسنده چه قدر خود را فهیم تر از دیگران می پندارد که به خودش اجازه داده با نوشتن این مطالب دیگران را نصیحت کند! واقعن مضحک است). یا زمانی که پست یکی از دوستان خود را در «ویرگول» میخوانید که در آن عکسی از اتاق مطالعه اش را گذاشته! ( چه چیدمان مسخره ای؟ معلوم ست آدم کودن وبد سلیقه ای ست) ویا هزاران نمونه دیگر که مطمئن هستم هیچ یک از شما قدرت انکارش را ندارید واگر انکار میکنید بدانید به شدت خود فریب هستید!!
چه بد! انگار الان شما را قضاوت کردم! ندانسته! یک قضاوت ناپسند.دانستن این موضوع میتواند غم انگیز باشد.

چرا این کار را انجام میدهیم در حالی که به ناپسند بودنش آگاهیم؟
این پرسش کمی تخصصی ست و من هم متخصص نیستم اما در وجود خودم که دقیق می شوم متوجه میشوم چیزهایی هست که باعث قضاوت نابجا در من می شود. به عنوان نمونه: +بی قید بودن به اخلاقیات. اینکه سعی نکرده ام ناهنجاری های درونم را برطرف کنم و درحقیقت به آن فکر نکرده ام و نسبت به ارتکاب بعضی اشتباهات بی تفاوت هستم.
+مغرور بودن. اینکه گمان دارم از جانب من وقوع خطا غیر ممکن ست و برای همین هیچ وقت خودم را در ناپسندها وپسندیده های خودم قضاوت نمیکنم.
+بی وجدان بودن. اینکه برای من گویا مهم نیست کسی را برنجانم و حقش را ناحق کنم.
و چیزهایی دیگر که بیان کردنش در این مختصر ،کلام من را طولانی و حوصله شما را کوتاه میکند.
_حالا از مطرح کردن این حرف ها چه هدفی داری؟
+گفتم شاید لحظه ای برای ما تلنگری باشد، راستش را بگویم؛ ذهن ما خیلی درگیر است.خیلی زیاد. فکر کار ، خانه و خانواده،مسکن و درامد، کم وبیش مال، از کجا بیاورم وکجا افکنم، چه آرم و چه سازم و چه دارم وچه ندارم و خیلی دیگر از این فکر خراب کن های لعنتی!
جایی برای خودمان نمانده، برای انسانیت مان. برای خوبی هایمان. بقول شاعر؛ انسانیتم بدجور درد میکند!
وقتش رسیده لحظه ای سر خودمان را از دنیای شلوغ و پر از بی هودگی ها وبا هودگی ها بیرون بیاوریم و به عمق وجود خودمان نگاهی بیندازیم.عیب ها را ببینیم وبرای برطرف کردنش به فکر چاره ای باشیم. مگر چقدر عمر میکنی؟ این دو روزه ی کوتاه و همدمی با ناپسند ها !؟ آن هم در حالی که گفته اند؛ جز خوبی نمی ماند!؟
بیا به جای دیگران خود را قضاوت کنیم...