چند روزی هست که عاشورای امسال هم تموم شده.
تمام شد.
تو قصه های این دهه، قصهی عمر سعد قصه ی عجیبیه. تذکردهنده است. عمر سعد تا روز 8 محرم در شک بود. شب تاسوعا به حضرت ابوالفضل امان نامه داد. شب عاشورا با امام حسین دیدار کرد. کسی که از بچگی با امام حسین بزرگ شده بود. آشنا بود به علی و آل علی. روز قبل عاشورا از خدا خواست تا واقعه ی عاشورا رخ نده. خواست که مجبور به انتخاب نشه. انتخاب بین قدرت و حقیقت. انتخاب بین دنیا و آخرت. ولی شد. و انتخاب کرد و به قعر تاریکی، به عمیق ترین سیاهی تاریخ سقوط کرد.
از اون سمت قصه ی کس دیگه ای هم بود که شرایطش نه کاملا ولی مشابه عمر سعد بود. حر ابن یزید ریاحی. حر هم با علی و آل علی آشنا بود. خاندان پیامبر رو میشناخت. او هم مجبور بود انتخاب کنه. بین فرماندهی شقی ترین سپاه تاریخ و یا سرداری جاودان ترین سپاه تاریخ. انتخاب کرد. همون شبی که عمر سعد بیدار بود و بین حقانیت حسین و شیرینی گندم ری،. گندم ری رو انتخاب کرد، حر، حسین رو انتخاب کرد. تا آزاد بشه. آزاده ی تاریخ. تا بشه حرِ حسین.
در همه ی ما، یک عمر سعد حضور داره. عمر سعدی که شک و تردید داره. بین دوراهی مونده. بین حسین و دنیا باید انتخاب کنه. ما هم نا آشنا نیستیم با علی و آل علی. از ابتدای عمرمون با ذکر حسین بزرگ شدیم. با محرم، با روضه ها و زنجیر زنی ها. ولی از یه جایی تو زندگیمون، مزه ی شیرین دنیا اومده زیر زبونمون. مردد شدیم. شک کردیم. بین شلوغی دنیا و حرف های آدم های باد به غبغب انداخته حیرون موندیم. با اینکه ته دلمون خبر داریم حق چیه و راست کدومه. اما کم کم دور شدیم و خودمون خبر نداریم. از حقیقت. از درستی. گرد و خاک نشسته روی آینه ی دلمون. نفهمیدیم که دنیا ما رو هم سر دوراهی می گذاره. دو راهی هایی که باید انتخاب کنیم. بین لذت گناه یا آرامش تقوا. بین مستی الکل یا زمزمه ی دعا هامون با خدا. بین ذوقمرگی هایِ لذتِ لمس ناپاک دختری که دوستش داریم یا صبر برای آغوش همسری که مآمن و آرامش قلب و زندگیمون خواهد بود.
همه ی ما به عمر سعد ی درونمون داریم.
اما شاید یک حر، آروم و بی صدا ته دلمون خونه کرده. منتظر تا دل بکنی. منتظره تا آزادت کنه. عاقبت به خیرت کنه.
بین عمر سعد درونت و حر درونت باید یکی رو انتخاب کنی.
تو انتخاب می کنی و تاریخ نتیجه ی انتخابت رو می نویسه.
تاریخی که شاید کسی نخوندش. ولی برای تو مهم ترین کتاب زندگیت میشه.