ویرگول
ورودثبت نام
شاخه دانش آموختگی مجمع فرهنگی شهید اژه ای
شاخه دانش آموختگی مجمع فرهنگی شهید اژه ای
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

نشست چهارم(پایانی) جلسات نسبت جریان های فکری ایران امروز با تصور خدا



الهیات عقلانیت شیعه

در جلسات قبل گفتیم در یک دیدگاه خدا مباین با جهان پنداشته می‌شود و افعال او نیز دفعی و از سنخی متفاوت با این جهان پنداشته می‌شوند که قانونمندی این جهان بر آنها حاکم نیست. گفتیم که دو جریان چنین مبنایی دارند:

۱_روشنفکری دینی: این جریان تحت تاثیر غرب به عقل عرفی و علوم انسانی(که تبلور عقل عرفی است) گرایش یافته است و میخواهد دین را با این عقل عرفی سازگار کند.

۲_جریان سنتی: این جریان با فاصله گرفتن از عصر معصومین(ع) و به دلایلی مثل تغییر مصادیق احکام و ازدست رفتن برخی احادیث یا زمینه صدور آنها، نتوانسته راهی برای سازگار کردن زندگی روزمره با دین بیابد و در نهایت ناچار شده احکام الهی را برای تعبد بداند و تنظیم زندگی را به عقل عرفی بسپارد. این جریان که در چند قرن اخیر در حوزه علمیه مستقر بوده، در حوزه امروز نیز قدرت قابل توجهی دارد.

این دو جریان مبنای الهیاتی مشترکی دارند و همین باعث شده که دائما به هم نزدیک‌تر شوند و امروزه نیز دائماً پیوندهای محکم‌تری با هم می‌یابند. در مقابل این دو جریان، جریان عقلانیت شیعه قرار گرفته است که البته متأسفانه امروزه بسیار لاغر است و پس از شهادت شهید مطهری(ره) تا کنون در حالت اغما قرار گرفته است؛ حتی می‌توان گفت که اگر جریان در سالهای آتی خود را در چارچوبی محکم احیا نکند، از بین می‌رود و به دنبال آن ایده‌های انقلاب نیز فراموش می‌شوند‌.




از دیدگاه جریان عقلانیت شیعه ، خدا با جهان مخلوقش در پیوستگی قرار دارد و صفات او با صفات مخلوقاتش مرتبط هستند. جریانات دیگر می‌گویند که صفات خدا با صفات انسان‌ها مشترک لفظی است و برای مثال علم در مورد خدا و در مورد انسان معنای کاملا متفاوتی دارد؛ در مقابل این جریان با استناد به آیاتی مثل "ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها: و خداوند نام‌های نیک دارد پس او را با آنها بخوانید" می‌گویند این اسامی باید معانی قابل فهمی برای ما داشته باشند و روایات و دلایلی عقلی نیز برای آن می‌آورند. از نظر این جریان صفات خدا با بندگانش مرتبطند و البته این رابطه نه تشبیه(یعنی کاملا یکی دانستن صفات خدا با انسانها) و نه تعطیل(یعنی کاملا غیرقابل فهم دانستن صفات خدا) است بلکه چیزی بین این دو است.

همانطور که قبلا گفته شد جریان اشاعره در بین مسلمین قائل بوده‌اند که هیچ خوب و بدی برای افعال وجود ندارد و هرچه خدا بخواهد خوب و هرچه خدا نخواهد بد است؛ به عنوان دلیل می‌گویند که در جهان شرور متعددی وجود دارند و اگر معیاری برای خوب و بد وجود داشت خدا باید مانع تحقق این شرور می‌شد پس چنین قواعدی نمی‌توانند وجود داشته باشند و حتی وجود آنها محدودکننده قدرت خدا و ناقض مقام الوهیت اوست. این جریان در بین مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص) جریان غالب بوده است که علت آن برخی وقایع تاریخی بوده است؛ برای مثال پس از جنگ جمل که در آن صحابه پیامبر(ص) در دو طرف در مقابل هم قرار گرفتند، گروهی گفتند که هریک از دو طرف به اجتهاد خود عمل کرده و هیچ کدام بر حق یا باطل نبوده‌اند. یا درمورد خلافت، اهل سنت قائل شدند که هم خلافت حضرت علی(ع) شرعی بوده و هم خلافت؛ هم خلافت بنی امیه شرعی بوده و هم خلافت بنی عباس و این باعث شد که ناچار شوند دائما مبنای خلافت را گسترش دهند و آن را از معیاری برای خوب و بد تهی سازند. در نتیجه همه این وقایع این دیدگاه بین مسلمانان غالب شد؛ در نتیجه چنین دیدگاهی افعال الهی بی‌قاعده دانسته می‌شوند و دیگر نمی‌توان از تنظیم زندگی طبق احکام الهی سخن گفت. در مقابل عدلیه (شامل شیعه و معتزله که البته الهیاتشان با هم تفاوتهایی هم دارد) قائلند که افعال ذاتاً دارای خوب و بد هستند و خداوند آنچه که خوب است را انجام می‌دهد و به آن امر می‌کند و از آنچه بد است نهی می‌کند.

جریان عقلانیت شیعه با تکیه بر این دو مقدمه می‌گوید ما می‌توانیم با استفاده از عقل خود به درکی از خوب و بد حاکم بر جهان برسیم و بگوییم که خدا امر به این خوبی‌ها و نهی از این بدی‌ها کرده است حتی اگر در آیات و روایات حکمی در مورد آنها نیامده باشد. در نتیجه چنین نگرشی، ما می‌توانیم از قواعد عقل هستی شناسانه برای تنظیم زندگی روزمره استفاده کنیم. در مقابل روشنفکران دینی می‌گویند تنظیم زندگی روزمره اساساً در محدوده عقل عرفی قرار می‌گیرد و ربطی به دین (که در حوزه امر قدسی است) ندارد. از سوی دیگر جریان سنتی نیز می‌گوید اگرچه احکام الهی مطابق مصالح و مفاسدی هستند، ما نمی‌توانیم این مصالح را بفهمیم و زندگی را طبق آنها تنظیم کنیم. نتیجه هردو آن است که بین دین و زندگی روزمره ارتباطی برقرار کرد. مفهوم انقلاب اسلامی به معنای انقلابی که برای تحقق نظامی اسلامی در زندگی جمعی آمده است، تنها در صورت وجود چنین نسبتی ممکن است و از همین رو با جریان عقلانیت شیعه ارتباط نزدیکی می‌یابد. البته این بحث در ساحت نظری است و در عمل پس از انقلاب از آن‌رو که جریان عقلانیت شیعه نتوانسته برای خود پایگاه دانش استواری بیابد، مدیریت کشور به عقل عرفی واگذار شده است.

چنان که گفتیم جریان عقلانیت شیعه می‌خواهد بین دین و زندگی روزمره انسانها ارتباطی برقرار کند؛ برای این کار چند حکم را مبنا قرار میدهد:

۱- خدا ساحتی قدسی و مجزا از زندگی انسان‌ها نیست و ما می‌توانیم به درکی از دلیل احکام الهی برسیم و زندگی خود را بر اساس این مصالح و مفاسد تنظیم کنیم که دراین‌باره توضیحاتی داده شد.

۲- عقلانیت هستی شناسانه و عقلانیت عرفی باهم مرتبط هستند و در واقع عقلانیت عرفی را میتوان به عقلانیت هستی‌ شناسانه برگرداند‌ چنین چیزی را در روایات معصومین(ع) نیز می‌بینیم؛ مثلا شخصی از امام صادق(ع) پرسید هرگاه که لباسی را تن کسی ببینیم میتوانیم در دادگاه شهادت دهیم که این لباس مال اوست یا نه؟ امام(ع) پاسخ دادند: این چه سوالی است؟ معلوم است که می‌توانی شهادت دهی همانطور که اگر لباسی را دست فروشنده‌ای ببینی و آن را از او بخری و سپس از تو دزدیده شود در همان دادگاه شهادت می‌دهی که آن لباس مال تو بوده‌ است. سپس می‌افزایند: اگر آنگونه که تو می‌گویی عمل می‌شد بازاری برای مسلمانان باقی نمی‌ماند. یعنی پیروی از حکم عقل عرفی (لباس نزد هرفرد را متعلق به او دانستن) به قاعده‌ای کلی (یعنی حفظ اقتصاد مسلمانان) برمی‌گردانند که به عقلانیت هستی شناسانه نزدیک است. چنین قواعدی در اسلام به فراوانی وجود دارند؛ مثلا پیامبر(ص) فرموده‌اند: "لا ضرر و لاضرار فی الاسلام: در اسلام نه ضرر دیدن است و نه ضرر رساندن". یا قرآن می‌فرماید: لا تأکلوأموالکم بینکم بالباطل: اموالتان را در بین خودتان به باطل و ناحق نخورید. از این قاعده احکام متعددی استخراج می‌شود از جمله: ممنوعیت ربا، ممنوعیت کسب درآمد از فعل حرام، ممنوعیت رشوه و... . چنین چیزی تنها مختص به اسلام نیست و مثلا هر اقتصادانی ممنوعیت فساد مالی را با تکیه به احکامی مثل همین ممنوعیت تبیین می‌کند.

۳- عقلانیت عرفی نه فقط در راستای عقلانیت هستی شناسانه بلکه در راستای دین نیز قرار دارد زیرا همه احکام عقلانیت عرفی به یک قاعده کلی برمی‌گردند: حفظ نظام زندگی و بقای نوع و عقل عرفی هرآنچه را که باعث می‌شود نوع انسان بتواند به بقای خود ادامه دهد را تجویز می‌کند؛ از سوی دیگر اسلام نیز هدف اصلی احکام اجتماعی را بقای زندگی انسان دانسته است: یا ایها الذین آمنو استجیبو لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم: ای اهل ایمان! هنگامی که خدا و پیامبرش شما را به آنچه که باعث زندگی شما می‌شود دعوت میکنند، دعوت آنان را اجابت کنید.

۴- تشخیص خوب و بد از جهان بینی و نوع نگاه به زندگی انسانی تاثیرمی‌پذیرد؛ بنابراین احکامی که توسط علوم انسانی صادر می‌شوند چون برآمده از جهان‌ بینی دیگری هستند، نمی‌توانند معیار زندگی منطبق با اسلام باشند بلکه ما باید جهان بینی و مبانی فلسفی اسلام را مبنای زندگی قرار دهیم و احکام عقل عرفی را براساس قوانین برآمده از آنها تنظیم کنیم و علوم انسانی اسلامی پدید بیاوریم.براین اساس در هر زمان و مکان آن احکام عقل عرفی که براساس این مبانی صادر شده باشند احکام اسلام هستند و ما میتوانیم زندگی خود را طبق آنها تنظیم کنیم.

مشخص است که جریان عقلانیت شیعه با این مختصات با جریان روشنفکری دینی و جریان سنتی تفاوت ماهوی دارد و به همین خاطر این دوجریان با آن درگیری شدیدی دار؛ درحالی که باهم رابطه بسیار نزدیکی دارند و در واقع می توان گفت دو فرقه از یک مذهب به شمار می‌روند.

این پایانی بر دفتر جریان شناسی فکری بود...

شهید مطهریعقلانیت شیعهانقلاب اسلامی
محلی برای انتشار دست آوردهای دانشجویان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید