میگفت:
«هیچ حیوون وحشی قیمتی نمیشه، تو برا اینکه یه حیوون وحشی رو رام کنی، باید راه و رسماش رو بلد باشی. مثلا اسب؛ تو برا اینکه یه اسب وحشی رو رام کنی، نمیتونی مثل خودش وحشی بازی دربیاری. باید اول نازِش کنی. باید نازِش کنی تا بمونه پیشت، بعد کم کم سوارش بشی. سوارش که شدی، میزَنَدِت زمین، یکبار، دوبار، سهبار، چهاربار. فکر نکن اون حیوونه، نمیفهمه چیکار میکنه، حساب هربار که میافتی زمین رو داره، حواسش هست وقتی میخوای از زمین بلند بشی چیکار میکنی، فحش میدی یا نه؟ عصبانی میشی یا نه؟ هنوز مهربونیت یا نه؟ خلاصه حساب کتاب تو رو داره. وقتی فهمید پاش وایسادی، وقتی فهمید سفت و سخت تر از این حرفایی، وقتی فهمید میخوای که اونو داشته باشی، بهت سواری میده. اونوقت اسب، قیمتی میشه البته نه اینکه تو قیمتیتر از قبل نشی، و تو، صاحب یه اسب میشی. شازده کوچولو میگه: اهلیاش کردی!
زندگی یه حیوون وحشیِ، نه مثل اسب، ولی شبیه اسب. باید بتونی راماش کنی. نه اینکه هرچی جفتک انداخت تو هم پس بزنی، باید بهش بفهونی که مرد این بازی تویی! باید بهش بفهمونی که میخوای بُکُنیش!!! اما نه با جفتک و وحشی بازی، از راهش! من فکر میکنم راه رام کردن زندگی، پذیرفتنِ پذیرفتنی هاست، پذیرفتنِ نشدنی هاست، باید بپذیری تا زندگی بفهمه زورش به تو نمیرسه! اونوقته که زندگیات قیمتی میشه! و خودت قیمتی تر…