سلام
این پست برگرفته از اپیزود دوم پادکست معجون است. اپیزودهای پادکست معجون رو می تونید اینجا ببینید و رایگان دانلود کنید.
در این پست قراره آزمایش میلگرام رو توضیح بدیم.
اواخر دهه 1860 میلادی یه روانشناس و جامعه شناس آمریکایی بنام استانلی میلگرام براش این سوال ایجاد شده بود که آیا ما انسان ها هر کدوم دنیای مستقل خودمون رو داریم و مستقل از هم عمل می کنیم یا اینکه بوسیله یک شبکه ارتباطی بهم وصلیم؟
میلگرام برای پاسخ به این سوالش آزمایشی رو طراحی کرد
اون بطور رندوم برای 160 نفر از اهالی شهر اوماها در غرب آمریکا پاکت نامه فرستاد که داخل پاکت اسم و نشانی یک کارگزار سهام که در شهر شارون، شهری در شمال شرق آمریکا سکونت داشت ، نوشته شده بود. میلگرام از اون افرادی که براشون پاکت رو فرستاده بود خواسته بود تا پاکت رو برای یکی از آشناهاشون بفرستن که فکر می کنند محل کار یا زندگی شون نزدیک آدرس خونه کارگزار هست . میلگرام به افرادی که در آزمایشش شرکت کرده بودن گفته بود حتما پاکت رو برای کسی ارسال کنن که حدس میزنن با یا بدون واسطه میتونه نامه رو برای کارگزار بفرسته
اون میخواست بفهمه که نامه ها با چند واسطه به دست کارگزار میرسن
شاید اگه از شما بپرسن که یه پاکت نامه از شهری توی غرب آمریکا چند بار باید دست به دست بشه تا به دست فرد مشخصی در شهر شارون یعنی شمال شرقی آمریکا برسه ، جواب تون این باشه که حداقل 100 واسطه برای این کار لازمه . حالا فرض این آزمایش اینه که دسترسی مستقیم به اون فرد کارگزار وجود نداره
اما میلگرام تو آزمایشش مشاهده کرد همه نامه ها با 5 یا 6 واسطه به کارگزار رسیده بودن . اون اسم این یافته رو گذاشت ارتباط شش مرحله ای .
نکته خیلی جالب تر که میلگرام تو آزمایشش بهش پی برد این بود که بیشتر از نصف نامه ها رو فقط 3 نفر به کارگزار رسونده بودن ! یعنی اون واسطه های آخر که بعد از چهار پنج بار دست به دست شدن نامه قرار بود نامه را بده به کارگزار در واقع 3 شخص واحد بودن یعنی تمام اون 160 نفر بهمراه واسطه هاشون که یه چیزی حدود 700 نفر میشدن ، بیشتر از نصفشون از طریق این 3 نفر با کارگزار در ارتباط بودن . در واقع اگر اون 3 نفر نبودن وجود 700 واسطه دیگه خیلی کارایی نداشت و بیشتر از نصف نامه ها به کارگزار نمی رسید
بزارید کل قضیه رو یکبار دیگه از اول مرور کنیم :
از 160 نفر در شهر اوماها خواسته شده که یک نامه رو برای یکی از اقوام و آشنایان شون بفرستن که فکر میکنن میتونه نامه رو به کارگزار در شهر شارون برسونه. نتیجه این میشه که 160 آدم جدید نامه رو دریافت میکنن و باید نامه رو برای کسایی بفرستن که یه لایه به کارگزار نزدیک ترن . تو لایه بعدی 160 نفر دیگه به آزمایش اضافه میشن و همینطور نامه مرحله به مرحله دست به دست میشه تا تعداد افراد آزمایش به چیزی حدود 700 نفر میرسه و تو مرحله بعدی بجای اینکه 160 نفر دیگه به آزمایش اضافه بشن فقط سه نفر واحد هستن که نامه رو بدون واسطه به کارگزار میرسونن ! درواقع اون 700 نفر بدون اینکه خودشون بدونن فقط از طریق همون سه نفر با کارگزار در ارتباطن
در حقیقت ما آدم های معمولی بیشتر با افراد دوروبرمون که فعالیت های مشترکی داریم یا نسبت خویشاوندی باهاشون داریم یا اینکه محل کار یا زندگی مون نزدیکه ارتباط داریم .
اگه از دوتا دانشجو که باهم دوستن بپرسین که چرا باهم دوستن بهتون اینطور جواب میدن که چون رفتار و اخلاق مون شبیه به همه اما جواب درست اینه که چون فعالیت های مشترکی دارن. در واقع چیزی که آدم ها رو بهم نزدیک میکنه محل زندگی یا فعالیت اجتماعی مشترکه و بقیه عوامل مثل تشابه اخلاق و رفتار در درجه بعد مورد اهمیت هستن
شاید شما با دوستان اطراف تون اخلاق های مشابه ای داشته باشین اما میلیون ها آدم دیگه روی کره زمین وجود دارن که از لحاظ اخلاقی و رفتاری خیلی به شما نزدیک ترن پس چرا با اونا دوست نشدید ؟ جوابش واضحه چون هیچ عامل اجتماعی نبوده که شما رو به هم نزدیک کنه
با آرزوی بهترین ها
مسعود فهیمی، خرداد 99