جوچه چیست؟
رژیم کره شمالی چطور تابحال دوام آورده است؟
آنچه در قرن بیستم “کمونیسم” نامیده میشد و بر چهل درصد از مساحت خشکی های جهان سیطره داشت، امروز در موزه های تاریخی یافت می شود. این جمله شاید ادعای گزافی نباشد اما به استثنای چند کشور. کره شمالی یکی از این استثناهاست. کشوری که نه تنها از کمونیسم روی برگردان نشد، بلکه امروز حتی با گذشت هفتاد سال هنوز شکل سنتی خودش را حفظ کرده است. کشورهای مطرحی همچون ویتنام و کوبا که روزگاری نماد مقاومت و مبارزه در برابر سرمایه داری و امپریالیسم غربی بودند، بازهم با گذشت زمان تا حدودی از ایدئولوژی های خود پا پس کشیدند. حتی کشور چین هم که در راس قدرتش عنوان حزب کمونیست را یدک می کشد، نمی تواند طلایه دار تمام آرمان ها و مولفه های کمونیسم باشد. همه این کشورهای بشدت کمونیستی و چپ گرا، طی گذر زمان تحولات بسیاری را از سر گذراندند، طوری که امروز دیگر به آن شکل سنتی خود وجود ندارند. اما کره شمالی یک استثنای بی نظیر است. کمونیسم کلاسیک امروز دیگر وجود ندارد به استثنای کره شمالی!
در مورد این کشور اسرارآمیز و قوانین عجیب و طنزآلودش، گفته ها بسیار است. کشوری که نام جمهوری دموکراتیک خلق کره را یدک می کشد، مردمانش هر روز صبح با صدای شیپور از خواب بیدار می شوند، روی همه حکومت های اقتدارگرای تاریخ را سفید کرده است. برخلاف همه تجربه های دیگر تاریخ، خاندان سلطنتی حاکم بر کره شمالی ثابت کردند که اقتدارگرایی و تمامیت خواهی می تواند نقطه پایانی نداشته باشد! آنچه در این مقاله قصد بررسی اش را داریم همین موضوع است. پاسخ به این سوال که چرا کره شمالی برخلاف همه رژیم های کمونیستی نظیر خود که دچار فروپاشی یا تحول شدند، همچنان بدون تغییر و دست نخورده باقی مانده است؟ مردم این کشور چطور در تاریخ جا مانده اند و چطور چنین تناقضی را در ذهنیات خود حل کرده اند؟ کشوری که پنجمین ارتش بزرگ جهان را داراست اما مردمانش از فرط گرسنگی لاغر و فرتوت اند! چنان که مجبورند در شبانه روز فقط دو وعده غذا بخورند!
از جهات مخلتف می توان به چنین پرسشی پاسخ داد. عده ای می گویند در کره شمالی، اطلاعات و آگاهی مردم ناچیز است. اخبار و اطلاعات به شدت سانسور می شود و هیچ وسیله ارتباطی شبیه به اینترنت بین آدم ها وجود ندارد مگر آنکه در سیطره حاکمیت باشد. مردمی که واقعا نمی دانند بیرون مرزهای کشور چه خبر است، گمان می برند همان روایتی که حاکمان چپاول گر برایشان تعریف می کنند عین حقیقت می باشد. بنابراین روزها را شب می کنند، شب ها را روز، بدون آنکه حتی ندای اعتراض و مخالفتی برانگیخته شود.
عده ای دیگر نظر مخالفی دارند. در چنین عصری، محدود کردن افراد از اطلاعات، عملا کاری غیرممکن است. مدام فلش مموری و ابزارهای دیگری از کره جنوبی و چین به کره شمالی می رسد که اخبار جهان بیرون را به اطلاع آن ها رسانده است. افرادی که به کره شمالی سفر کرده اند، یا از آنجا برگشته اند اذعان داشتند که این حافظه های جانبی با آنکه ممنوع اند اما خیل گسترده ای از جمعیت از آن استفاده می کنند. چنین جمعیتی را نمی توان عاری از آگاهی دانست. اما رژیم حاکم بر آنها آنچنان ابزارهای پیچیده ای جهت سرکوب و استبداد در اختیار دارد که هیچ جای مخالفت و اعتراضی را برای افراد باقی نمی گذارند. ضمن آنکه نیروهای بین المللی نظیر کره جنوبی و آمریکا، با آنکه ظاهرا مخالف رژیم تمامیت خواه هستند، اما فروپاشی آن را همسو با منافع سیاسی خود نمی بینند. بنابراین چشمان خود را بر این ستم بی وقفه می بندند و اجازه می دهند مردمانی که ساکت اند، ساکت تر بمانند؛ در عوض منافع آن ها تامین شود.
همه این موارد تا حدودی صحیح هستند. اما در اینجا می خواهیم علتی ریشه ای تر را بررسی کنیم که شاید کمتر شنیده شده باشد. حتما برایتان عجیب است اگر بگویم ایدئولوژی حاکم بر کره شمالی، کمونیسم کلاسیک نیست. بلکه شکل تکامل یافته ای از آن است بنام “ایدئولوژي جوچه”. جوچه روح حاکم بر کره شمالی است. آنکه جمهوری دموکراتیک خلق کره را همچنان سرپا نگه داشته است، کمونیسمِ متلاشی شده قرن بیستم نیست، جوچه است.
جوچه را در لغت ” اصل و بنیان” ترجمه کرده اند. همانطور که از معنی آن برمی آید، جوچه ریشه هر حرف و تفکری ست که در کره شمالی به حرکت درمی آید. دیکتاتور حقیقی ست که حتی کیم جونگ اون، پیشوای نفوذناپذیر این کشور را نیز در سیطره دارد. برای توضیح جوچه مقدمات زیادی لازم است و اصلا درک شهودی آن برای هر غیرکره ای کار بسیار دشواری می باشد.
برای توضیح جوچه باید از آنجا شروع کنیم که شبه جزیره کره (نه فقط کره شمالی) برای خود تاریخ و تمدن چند هزارساله ای دارد. هرکسی که اندکی با تاریخ تمدن ها آشنا باشد، می داند در آسیای شرق تمدن های بزرگی حاکم بودند. جمعیت این شبه جزیره در سالهای پیش و پس از میلاد، بارها با ژاپنی ها و چینی ها وارد جنگ شدند. در فرهنگ این کشور ملی گرایی و احترام به تمدن و آیین باستانی پدرانشان همواره ارزش بالایی محسوب شده است. آیین باستانی سرزمین کره با عنوان “کنفوسیونیسم” از آن یاد می شود که برگرفته از متفکرِ پدیدآورنده اش، کنفوسیوس است. آیین کنفوسیوس روزگاری در چین هم حاکم بود اما در کره بیشتر. آموزه های کنفوسیوس پدیده ای آشنا و عجین شده برای هرنسلی از جمعیت کره است. خصوصا کره شمالی که شکل سنتی خود را بیشتر از جنوبی ها حفظ کرد. (داخل پرانتز بگویم کره شمالی و کره جنوبی الفاظی هستند که صرفا بعد از جنگ جهانی دوم پدید آمدند. قبل از آن چنین الفاظی وجود نداشت)
آنچه که تعدادی از رهبرانِ کمونیست کشورهای مختلف دنیا در سر داشتند، به ذهن کیم ایل سونگ هم خطور کرد. کیم ایل سونگ مبارز چپ گرای کره ای بود که سالها علیه استعمار ژاپنی ها در شبه جزیره می جنگید و محبوبیت بالایی بین مردم داشت. او سرانجام با حمایت های شوروی توانست حکومتی دست نشانده در شمال شبه جزیره تاسیس کند که همان کره شمالی نام گرفت. سونگ متفکر زیرکی بود. او کره و کره ای ها را خوب می شناخت. تصمیم گرفت پایه های ایدئولوژی رژیمش را بر بنایی استوار کند که صدها سال است در سرزمینش طرفدار داشته است. یعنی بازتولید آموزه های کمونیسم بر مبنای کنفوسیونیسم. او و اتاق فکرش با حداکثر ظرافت، تئوری های مکتب کمونیسم را در همه زمینه ها اعم از سیاست، زندگی فردی و اجتماعی، نظام اقتصادی، فرهنگ و دیگر مسائل، به شکل کره ای شده بازتولید کردند. این اتفاق در بعضی از کشورهای جهان سوم دیگر هم افتاد. یعنی تلفیق کمونیسم با فرهنگ بومی. عده ای از متفکران کمونیسم به آموزه های خود رنگ و لعاب ملی دادند. اما این ترفند در کره شمالی بیش از هر نقطه ای دیگر اثربخش بود. تلفیق کنفوسیونیسم با کمونیسم و رنگ و بوی ملی دادن به آن کار پیچیده ای بود که تئوریسن های کیم ایل سونگ ایسم از پس آن برآمدند. این ایدئولوژی برآمده از اتاق فکر پیونگ یانگ، تفاوت های اساسی با شکل کلاسیک خود داشت. اگر چه همچنان اقتصاد آزاد را نفی می کرد و بر غرب ستیزی اصرار داشت اما سلطنت و حکومت موروثی را ( برخلاف کمونیسم کلاسیک) نفی نمی کرد بلکه بر آن ارزش می نهاد. نظام سلسله مراتبی و طبقاتی را مولفه اساسی می دانست. (همانگونه که در آیین کنفوسیوس اینطور بود) پس این روحِ حاکم بر اذهانِ کره ای، باید اسم جدیدی هم می یافت. جوچه! بنیادی که بیش از هفتاد سال است دوام آورده و هیچ چشم اندازی برای اضمحلال و حتی تغییر و اصلاح در آن نیست.
نکته مهم تر این ماجرا آنجاست که وقتی در اواخر قرن بیستم پدرخوانده های کمونیسم سقوط کردند، با آنکه کره شمالی دچار قحطی و فروپاشی اقتصادی شد، اما بازهم ایدئولوژی چندصدساله خود را از دست نداده بود. آن زمان که در موسکو، پکن، هانوی، بوداپست، ورشو، بخارست و ده ها جغرافیای دیگر به همه ثابت شده بود که انقلاب جهانی سوسیالیسم توهمی بیش نبوده است، پیونگ یانگ دچار شکست ایدئولوژیک نشد. آن ها آیین باستانی خودشان را داشتند که بدون وجود حزب کمونیست شوروی هم می توانست تداوم یابد و تداوم یافت! این گونه بود که در نظام سیاسی این کشور هرگز یک دنگ شیائوپنگ یا گورباچف ظهور نکرد. همزمان که نظام های چپ گرای جهان در شرق و غرب کره زمین درحال ورشکستی و متلاشی شدن بودند، کره شمالی حرکت آهسته و پرزحمت خود را به سوی آرمان هایش به پیش می برد. آن رژیم هایی که ایدئولوژی خود را بیش از اندازه به کمونیسمِ روسی نزدیک کرده بودند، باید فکر اینجایش را نیز می کردند. کیم ایل سونگ فکر چنین روزی را کرده بود. بقول فیدل کاسترو، رهبر فید کوبا، هیچ کس نمی توانست تصور کند موجودی به استحکام و ثبات خورشید، ناگهان روزی ناپدید شود. اما ما دیدیم که در مورد شوروی چنین اتفاقی افتاد!
بنابراین چنین شد که حتی بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، رژیم کره شمالی بدون هیچ شکستی در ایدئولوژی، همچنان به مسیر اولیه خود ادامه داد و دچار فروپاشی نشد. جوچه همیشه در کره شمالی کار می کند!
برگرفته از کتاب آنسوی آینه، کره شمالی
به امید روزهای روشن
مسعود فهیمی؛ بهمن ۱۴۰۱
مطالب بیشتری از کره شمالی رو از اپیزود 33 پادکست معجون بشنوید