روایت تنها رئیس جمهور آمریکا که از مقام خود کناره گیری کرد
یکسال و نیم بعد از آنکه ریچارد نیکسون، با یک اختلاف خیره کننده در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پیروز شد، استعفانامه خود را امضا کرد. این اولین بار در تاریخ ایالات متحده بود که یک رئیس جمهور از مقام خود کناره گیری میکرد. حتی تا امروز هم چنین اتفاقی برای بار دوم به ثبت نرسیده است. استعفای نیکسون بدلیل ترس از استیضاح و برکناری بود؛ در آخرین سخنرانی اش، خود را از تمام جرایمی که به او نسبت می دادند، مبرا دانست و گفت هرگز در واترگیت نقشی نداشته است.
اما برعکس گفته های او، شورای قضایی کنگره آمریکا نیکسون را در رسوایی واترگیت متهم اصلی میدانست. مضاف بر اینکه دستگاه های شنود نشان می دادند که جناب رئیس جمهور در بسیاری از موارد از قدرت خود سواستفاده می کرده است. سو استفاده از قدرت و تلاش برای جلوگیری از اجرای عدالت، اصلی ترین عناوین در لیست جرایم او بودند.
اما رسوایی واترگیت چطور اتفاق افتاد و نقش نیکسون در آن چه بود؟ در انتخابات ریاست جمهوری سال 1968 آمریکا، یک ورود غیرمجاز به دفتر حزب دموکرات (حزب رقیب نیکسون) واقع در هتل واترگیت اعلام شد. سارقانی که بطور کاملا حرفه ای و نامحسوس به یکی از اصلی ترین مراکز حزب دموکرات وارد شدند، تعدادی مامور بازنشسته FBI بودند که اسناد مدارکی را با خود به سرقت بردند. در ابتدا تصور میشد این سرقت را چند نفر از اعضای پایین رده حزب جمهوری خواه طراحی کرده باشند اما در نهایت به چالشی بزرگ برای کاخ سفید تبدیل شد که رئیس جمهور یک کشور ابرقدرت را مجبور به کناره گیری کرد. از آن به بعد، "واترگیت" به اصطلاحی رایج در ادبیات رسانه ای دنیا تبدیل گشت که به هر رسوایی مالی یا تخلف سیاستمدارانِ کشورهای مختلف اشاره داشت. اما نیکسون در واترگیت چه نقشی داشت؟
ریچارد نیکسون در همان سال 1968 که سرقت از واترگیت اتفاق افتاده بود نامزد حزب جمهوری خواه در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو بود. دقیقا از همان موقع، پیگیری قضایی برای پیدا کردن طراحان سرقت از واترگیت آغاز شد. روند قضایی این ماجرا سال ها ادامه پیدا کرد. نیکسون در انتخابات ریاست جمهوری 68 و 72 پیروز شده بود اما مقامات قضایی کشور و روسای CIA از جرایمی که احتمال می رفت نیکسون مرتکب آن ها شده باشد، مطلع بودند. این جرایم مربوط به رسوایی واترگیت میشد. ریچارد نیکسون، رئیس جمهور آمریکا، مجرم اصلی نفوذ به واترگیت بود. اما این خبر هرگز رسانه ای نشد. مقاماتی که در پشت پرده از جرایم رئیس جمهور خود مطلع بودند، هرگز این اطلاعات را برملا نکردند. حتی جانسون، رئیس جمهور پیشین آمریکا (قبل از نیکسون) از اتهامات او کاملا مطلع بود اما هرگز این موضوع را فاش نکرد. اول به دلیل اینکه هنوز چیزی محرز نشده بود و اتهام به رئیس جمهور آمریکا، می توانست عواقب بدی داشته باشد. دوم به دلیل آنکه جو اجتماعی آمریکا درست در همان موقع، وضعیت مناسبی نداشت. جنبش حقوقی مدنی سیاه پوستان آمریکا به اوج خود رسیده بود و همچنین اعتراض مردم در ایالت های مختلف در رابطه با حضور آمریکا در جنگ ویتنام، شرایط را بکلی نامساعد می کرد. در این شرایط، مطلع کردن مردم از جرایم رئیس جمهورشان می توانست اوضاع را بدتر کند.
بنابراین همه چیز در خفا و سکوت ادامه داشت تا اینکه حتی رچارد نیکسون در انتخابات 1972 حدود 60 درصد از آرا مردمی را کسب کرد و با یک برتری قاطع در مقام خود باقی ماند. چنین پیروزی خیره کننده ای در تاریخ انتخابات آمریکا بی سابقه بود. اما همین رئیس جمهور محبوب تنها 17 ماه تا پایان کار فاصله داشت.
تحقیقات و بررسی مقامات CIA همچنان برای پرده گشایی از ماجرای واترگیت ادامه داشت. آن ها به این نتیجه رسیدند که برای اثبات جرایم نیکسون تنها یک راه وجود دارد. فعال نمودن دستگاه های شنود در دفتر کار رئیس جمهور و شنود فایل صوتی تماس های او! چنین اقدامی در حالت معمول و بدون هماهنگی با مقامات مربوطه در شورایی قضایی کنگره آمریکا نمی توانست صورت بگیرد. اما در شرایطی که اتهامات نیکسون در واترگیت درحال بررسی بود، به ماموران CIA اجازه دادند تا مکالمات رئیس جمهور را شنود کنند. وقتی شنود مکالمات رئیس جمهور آغاز شد، بسیاری از موضوعات دیگر نیز فاش گردید. شنود نیکسون در واقع بدلیل بررسی نقش او در نفوذ به واترگیت بود؛ اما با این شنود، تخلفات دیگر او نیز برملا گشت. در حقیقت آن مسئله ای که نیکسون را از صحنه سیاست آمریکا محو کرد، صرفا رسوایی واترگیت نبود. بلکه مسائل متقاعب آن بود.
بررسی های CIA و شنود مکالمات نیکسون نشان می داد او در طول زمان ریاست جمهوری همواره تلاش داشته است تا نقش خود در ماجرای واترگیت را لاپوشانی کند. همچنین تخلفاتی دیگری نیز فاش گردید که به مسئله واترگیت مربوط نبود اما خود به تنهایی تخلفات بزرگی محسوب می شد. مثلا بررسی ها نشان می داد نیکسون در جریان انتخابات 1968 که هنوز دولت دموکرات ها روی کار بود، با کارشکنی خود قصد داشت مذاکرات صلح با ویتنام را مختل کند. او با لابی گری در بین مقامات هانوی (پاییتخت ویتنام شمالی) پیام خود را به آن ها رساند که در صورت پیروزی در انتخابات، می تواند شرایط بهتری برای صلح با هانوی برقرار کند. درحقیقت ریچارد نیکسون خوش نداشت افتخارِ صلح و پایان دادن به جنگ ویتنام، نصیب دموکرات ها شود. آن زمان که روزهای پایانی دولت جانسون بود، او با اندکی تعویق، لابی گری و کارشکنی توانست مذاکرات صلح را به بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا موکول کند. یعنی زمانی که دیگر خودش رئیس جمهور آمریکا بود.
دخالت غیرقانونی نیکسون در مذاکرات صلح با هانوی، اگرچه که هرگز بطور کامل بررسی و اثبات نگردید اما می توانست اتهامی صدها برابر بزرگتر از نفوذ به واترگیت باشد. در زمان مذاکرات صلح 1968، ارتش آمریکا حدود 35 هزار کشته در جنگ ویتنام داده بود اما تا زمانی که نیکسون از جنگ ویتنام بیرون آمد، تعداد قربانیان آمریکایی به بیش از 50 هزار نفر رسیده بود! یعنی او با کارشکنی و خودخواهی خود، چند سال دیگر مذاکرات صلح را به تعویق انداخت تا زمانی که 15 هزار جوان آمریکایی دیگر نیز قربانی گردند.البته نمی توان ادامه جنگ ویتنام از 1968 تا 1975 را تنها به کارشکنی نیکسون نسبت داد. به احتمال زیاد سیاست های دیگری نیز در کاخ سفید مطرح بود که این جنگ همچنان هفت سال دیگر ادامه پیدا کرد و به مرز سی سالگی رسید! اما کسی نتوانست فراموش کند که احتمالِ پایانِ جنگ در 1968 وجود داشت. احتمالی که اگر خودخواهی جناب نیکسون نبود، چه بسا به واقعیت بدل می شد.
هر چه که بود، رئیس جمهور 61 ساله، قبل از آنکه توسط کنگره آمریکا استیضاح و برکنار گردد، خودش استعفا داد تا اندکی بعد توسط معاونش (رئیس جمهور بعدی آمریکا) از تمام جرایم تبرئه گردد. بدین ترتیب محبوب ترین رئیس جمهور آمریکا به منفورترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا تبدیل شد و سیاست بازی های کثیف در پشت پرده صحنه سیاست آمریکا بیش از هر زمان دیگر برای مردم و رسانه ها آشکار گردید.
برگرفته از مستند جنگ ویتنام ساخته کن بورنز
مسعود فهیمی؛ فروردین 1402
به امید روزهای روشن