یادداشتی از فرزانه سادات باطنی | مدیر گروه «زنان و امرسیاسی» کوثر
پدیدههای اجتماعی زاییدهی معرفت، انباشت تاریخی، نقش نیروهای اجتماعی و... هستند. حال این نیروهای اجتماعی که خود حامل معرفت و محصول گذر تاریخی یک جامعه هستند اساساً در یک روند آرام و تدریجی تربیت یافتهاند. روندی که قطعاً دفعی نبوده و دفعی نبودن آن ارتباط مستقیمی با سیر تربیتی انسان دارد. به نوعی، روح الله خمینی به عنوان پیش برندهترین نیروی زمانهی ما با انباشت معرفتی اسلام و در گذر رخدادهای تاریخی شکل یافته است و نهایتاً با نیروهای انقلاب رهبری نهضت را به دست گرفته است. این گزارهی بدیهی نشان دهندهی این است که اساساً جریانها و نیروها، حتی در بالاترین سطح پیش برندگی محصول دفعی یک اتفاق نیستند بلکه تدریجی شکل میگیرند. جامعه شناس، تیوریسین و رهبر سیاسی نسبت به متن تاریخی چریان شکل داده شده ادبیات تولید میکند و آن را جهت میدهد. با چنین درکی نسیت به پدیدههای اجتماعی میتوان دریافت که جریانهای دانشجویی، موجودیت حلقه میانی و... پدیدههایی محصول گام دوم انقلاب نیستند، زاییدهی انقلاب اسلامی هم نیستند. جریان دانشجویی کشور تقریباً از بازهی ملی شدن صنعت نفت با خودآگاهی سیاسی خود در میدان سیاست نقش داشته است و به مرور زمان با انقلاب اسلامی، وارد مرحله جدیدی از وضعیت جنبشی خود میشود. جریان دانشجویی نه محصول بلکه موجد انقلاب است، همانطور که در مورد بسیاری از اصناف و جریانها میتوان این نکته را لحاظ کرد. به طور مثال جریان بازاریهای مذهبی و انقلابی و حضور مذهبیون در فضای تجارت اساساً محصول تغییر نظام سیاسی کشور نیست یا به طور مثال زن الگوی سوم هرچند صورت بندی خاص خود را مدیون مقام معظم رهبری و امثال دکتر شریعتی و گشایشهای فقهی شخص امام خمینی است اما در گذرگاه تاریخی انقلاب، با خودآگاهی در میدان سیاست وارد شده است و نهایتاً انقلاب را محقق کرده است. فهم انقلاب به عنوان یک پدیده از بالا به پایین و منشأ باقی پدیدههای اجتماعی، این فرض غلط را به ذهن متبادر میکند که اساساً تزریق بایدها به شیوه تغییر هویت و گفتمان با یک جهت دهی از بالا به پایین برای یک پدیده اجتماعی ممکن است. درحالیکه پدیدههای اجتماعی مدام در یک دیالوگی میان کمال خود و متن اجتماعی در حال رفت و آمد هستند و هیچ نیرویی جز خودآگاهی نمیتواند باعث تغییر این پدیدهها شود، هرچند برای تنزیل و به افول کشیدن آنها موجهای بیرونی حتماً کارساز هستند. چنین پیش فرضی منکر حضور نیروهای اجتماعی پیش برنده نیست اما واقعیت تاریخی را از زاویهای کاریکاتوری نگاه نمیکند. نتیجه گیری این مبحث این است که جنبش دانشجویی محصول و زاییدهی شخص امام خمینی، پدیده انقلاب اسلامی و نهایتاً رهبری حضرت آقا نیست. جنبش دانشجویی خود ایجاد کنندهی انقلاب اسلامی بودهاست. هرچندتشکل های دانشجویی همچون بسیج دانشجویی میتوانند با نسبت سنجی با بیانات رهبری و امام و اتفاقات تاریخی به ما در کشف مأموریت فعلی جنبش دانشجویی به عنوان حلقههای میانی کمک کند، با این حال برای فهم جنبش دانشجویی مستقل از مأموریت و تطور آن باید به قبل از انقلاب و زمینه شکل گیریها رجوع کرد. هرچند به دید نگارنده وظیفه ما در حال حاضر بررسی جامعه شناختی جنبش دانشجویی نیست.
خودآگاهی جنبش دانشجویی در هر زمان ابتکاراتی را شکل داده است که هیچ جریان بیرونیای توان مهندسی آن را نداشت. اگر در دهه هفتاد اساساً انشعابهایی از انجمن اسلامی شکل گرفت و یا اگر در دهه هشتاد مأموریت خود را در پیگیری گفتمان خاص دنبال کرد، اعتقاد نگارنده این است که ذیل هیچ نقشهی امنیتی یا زمین از پیش تعیین شدهای بازی نکردهاست. جنبش دانشجویی خود قوه عاقله است و نهایت نیازی که از بیرون میتواند دریافت کند طبیب دواریست که امراض ادوار مختلف را شناسایی و این را به جنبش دانشجویی گوشزد کند. مرضهایی همچون ناامیدی، بحران هویت و اثرگذاری و... موضوعاتی هستند که جنبش دانشجویی این روزها درگیرش است ولی این به معنی حق اعطای مأموریت به جنبش دانشجویی نیست.
به طور مثال عدالتخواهی در زمان اوج گیری خود با نسبتگیری از مفاهیم «دیگری: اشرافیت»، «انباشت تاریخی ایران: ظلم» و اساساً پیشینه فرهنگی و و مبانی اعتقادی، بذر قابل برداشتی در جامعهی دهه هفتاد و هشتاد بوده است که نهایتاً زایش جریان خود را در دهه هشتاد داشت. زایشی که خود را در پکیجی از رخدادهای بزرگ در ایران نشان داد. در این میان یقیناً فرمان هشت ماده رهبری به عنوان پیش برندهترین محرک اجتماعی در کشور اثرگذار و نقطه عطف محسوب میشود. حال با چنین پیش فرضهایی یک سوال مهم پیش روی ماست، این متن تاریخی در برهههای مختلف چطور رقم خورده است و به نوعی جنبش دانشجویی دارای چه پایگاههایی در آن بوده که امکان اثرگذاری در صحنه را داشته است؟
پایگاه سیاسی یا اجتماعی؟
این ادعا که جنبش دانشجویی در قبل از انقلاب، بخشی از نیروی محرکهی جامعه برای حرکت انقلاب اسلامی بود و به همین دلیل تماماً دارای پایگاه اجتماعی در بدنه مردم بود، قابل نفی نیست. هرچند به علت وجود جریانهای مختلف از اصناف و اقشار مردم ضرورتاً نمیتوان پیش برندهترین جریان اجتماعی را جنبش دانشجویی نامید اما وجود پایگاه اجتماعی برای این جنبش غیرقابل انکار است.
با این حال بعد از انقلاب، به علت در هم آمیختگی امر سیاسی و امر اجتماعی و مشارکت مردم در بدنه سیاسی کشور و غیرقابل تفکیک بودن پایگاه اجتماعی و پایگاه سیاسی تا حد خوبی از هر دوپایگاه بهرهمند بود.
یقیناً در چنین تحلیلی بررسی جایگذاری تشکلها از جمله بسیج و انجمن اسلامی به طور مجزا میتواند سیر متفاوتی را ترسیم کند با این حال به طور کلی متن تاریخی هر زمان را متناسب با اقتضای آن بررسی میکنیم.
انقلاب تا آخر دهه شصت به علت وجود بحرانهای مختلف اساساً مجال برای شکل گیری جریان اجتماعی دارای ثبات کمتر بود. در دهه هفتاد میتوان گفت بعد از جریانهای مختلفی از جمله تشکیل بسیج دانشجویی، بالا آوردن شخص آقای خاتمی توسط انجمن اسلامی تحکیم وحدت، اتفاقات کوی 78 و وجود پشتوانهی 20 میلیونی برای شخص آقای خاتمی و... پایگاه اجتماعی و اساساً دیالوگ مستقیم جامعه سیاسی با جنبش دانشجویی حفظ شده است و در عین حال به علت نسبتی که شخص رییس جمهور یعنی محمد خاتمی با جنبش دانشجویی برقرار کرده بود و قدرتمندی جنبش دانشجویی به واسطهی جریان اجتماعی پرنفوذ، پایگاه سیاسی را هم فعال نگه داشته بود.
رفته رفته با رادیکالتر شدن جنبش دانشجویی که میتوان جریان غالب را انجمن اسلامی تحکیم وحدت شمرد، پایگاه اجتماعی جنبش دانشجویی نیز کمرنگتر شد. حمایت جنبش دانشجویی از غلامحسین کرباسچی شخصیتی که دادگاهش آن زمان به علت اتهام اقتصادی عمومی پخش شد، رادیکال شدن دکتر سروش و نهایتاً خروج وی از ایران، حمایت از هاشم اقاجری معروف به سلمان رشدی دوم ایران، بیانیه بهار بغداد که انجمن اسلامی تحکیم وحدت به حمایت از حمله آمریکا به بغداد پرداخته بود و ورود انجمن اسلامی به حمایت از شیرین عبادی و ماجراهایی از این قبیل در اوایل دهه هشتاد و پایان ریاست جمهوری محمد خاتمی منجر به از دست دادن پایگاه اجتماعی شد.
با این حال در آن زمان ماجرای مجلس ششم و عدم حمایت دانشجویان از نمایندگان مجلس و تحصن آنها و همینطور 16 آذر سال 83 و حضور خاتمی در دانشگاه تهران و اعتراض انجمن اسلامی نشان دهندهی از دست دادن پایگاه سیاسی انجمن اسلامی در آن زمان بود.
جنبش دانشجویی تا آن زمان حیات خود را وابسته به این گزاره که «اگر حرف رادیکال نزنی، قدرتت رو از دست میدی!» حفظ کرده بود. گزارهای که گویی حیات جنبشی آن را تضمین میکرد. غافل از آن که جامعه از ترس رادیکالیسم به اصلاحات روی آورده بود. شعار جامعه مدنی بیش از آنکه بتواند جریان جنبش دانشجویی را اجتماعی کند، سیاسی کرده بود و جریان خاصی از جنبش دانشجویی که از قضا پرسروصداتر و قدرتمندتر بود در معادلات پیچیده سیاسی و کلاف آن ایام درگیر و نهایتاً منحرف شد. در همان ایام است که انجمن اسلامی تحکیم وحدت با شتاب بیشتری مطالبات و اعتراضات خود را در فضای دانشگاه دنبال میکند و به پشتوانه حضور تاریخی خود به خصوص در دهه هفتاد، در فضای سیاسی نیز دیگر محمدخاتمی و جریان اصلاحات را نماینده خود نمیداند.
بعد از انتخابات شورای شهر و انتخابات ریاست جمهوری احمدی نژاد، با فرمان هشت مادهای رهبری درباره مبارزه با مفاسد اقتصادی و نهایتاً شکل گیری جریان عدالتخواهی جنبش دانشجویی توانست مجدد به پایگاه اجتماعی خود برگردد. این بازگشت تا جاییکه احمدی نژاد نماینده مردم و گفتمان عدالتخواهی بود در نسبت با پایگاه سیاسی حفظ شد، با این حال در دوره دوم ریاست جمهوری وی و تا اواخر دهه نود به سه علت در چنین بازهای جنبش دانشجویی از فضای سیاسی منقطع شد:
1. هرچقدر از روزهای انقلاب میگذریم دور میشویم به طور طبیعی با بحران انگیزه در ایجاده اراده سیاسی مواجه میشویم. یعنی آمیختگی امر سیاسی و امر اجتماعی در اوایل دهه شصت و نهایتاً دهه هفتاد، جامعهای ملتهب و دارای انگیزه برای کنش و واکنش سیاسی ساخته بود. نداشتن انگیزه برای کنش سیاسی و نهایتاً ترس از رادیکال شدن مشابه دهههای قبل، امر اجتماعی را در شکافی از امر سیاسی قرار داد که همین موضوع جنبش دانشجویی را تحت تأثیر قرار میدهد.
2. به علت ماهیت جریان عدالتخواهی و شاید کیفیت تسلط ادبیات آن در فضای دانشجویی، مبارزه با مفاسد اقتصادی به عنوان فرعی از مبارزه با نظم سیاسی و اشخاص سیاستمدار و به طور کلی «قدرت» تثبیت شده شکل داد. این شیوه از کنشگری که بیشتر به ایدیولوژی های چپ نزدیک است، منجر به فرهنگ سیاسی در درون تشکلهای دانشجویی شد که تعامل بدنه دانشجویی با سیاستمداران را به نحوی بازجویانه میکرد. این موضوع از دو طرف دنبال شد یعنی تعامل حاکمیت به ثبات رسیده دیگر دردسر دانشجویان سیاسی را تاب نمیآورد. از طرفی وجود حلقههای میانی در نظم جمهوری اسلامی ایران، دارای پیشینه جدیای نیست. وجود تشکلهای سیاسی یا احزاب و اصحاب رسانه به عنوان نزدیکترین شبکههای انسانی به مأموریت حلقههای میانی در نظام سیاسی ایران شکل یافته نیست. به طریق اولی هضم امتداد «جنبش» دانشجویی در ایران از طریق حاکمیت رخ نداده است.
رفته رفته نداشتن نسبت معنادار با سیاست و به طور کلی نداشتن نماینده در جریانهای سیاسی به طوریکه در موقعیتهایی دراماتیک از صحنه سیاسی جنبش دانشجویی دارای راه برونرفت از انسداد سیاسی نیست و نهایتاً نداشتن پایگاه سیاسی، جنبش دانشجویی را به مرز خروج از هویت سیاسی خود برده است که دیگر دعواهایی در زمین مسیله محوری آری یا خیر یا عدالتخواهی و امثالهم نقطههای نزاع در خارج از زمین بازی سیاسی فعلی هستند.
وضعیت جنبش دانشجویی در این روزها به مراتب سختتر و پیچیدهتر است اما آن چیزی که از تحلیل تاریخی جریان دانشجویی میتوان فهمید وجود پایگاه اجتماعی و سیاسی است که هردو وجه به جنبش دانشجویی قدرت اثرگذاری میداد.
خلأ پایگاه اجتماعی در فضای جامعه نیز دلایل مختلفی دارد که شاید یکی از مهمترین آن مفقود بودن محرکههای ملی برای ایجاد اکثریت است. به نوعی نظام مسایل اجتماعی کشور به قدری پراکنده شده که داشتن پایگاه از متن اکثریت مردم دشوار است. با این وضعیت، جنبش دانشجویی قدرت خود را برای اثرگذاری از کدام پایگاه باید دریافت کند؟
به رغم برخی تحلیلها که فقدان یک گفتمان مشخص را برای دم مسیحایی جنبش دانشجویی مسیله اصلی میداند اساساً متغیر مهم خلأ قدرت در تمام اجزای جامعه، موضوعی ست که بی نسبت با نهادهای مستقر نیست. به نوعی میتوان گفت نه آنطور کاریکاتوری که یک گفتمان و معنای مشخص در جنبش دانشجویی باید آن را از وضعیت فعلی نجات دهد بلکه این نهادهای مستقر در متن اجتماعی و سیاسی هستند که چرخ دهندههای اثرگذاری را در فضای تشکل به چرخش در میآورند. با تمام اینها، شاید حرف زدن از موقعیت تشکل مند در فضای دانشگاه برای یک دهه پیش رو قدری غریب باشد.
تصور میشود در زمانهای که جنبش دانشجویی به طور طبیعی خالص سازی شده است و دیگر خبری از علی افشاریها – عضو اغتشاش گر در شورای مرکزی تحکیم وحدت - در فضای شورای مرکزی تشکلها نیست ما با نسخهی جدیدی از حرکت دانشجویی طرف هستیم که فارغ از تشکل و انجمن فعالیت میکند و بلوای 1401 را رقم میزند. خلأ قدرت در تشکلهای دانشجویی آنها را از کارکرد انداخته است و این مسیله اصلی جنبش دانشجویی است.