مرکز نوآوری و  تعالی کوثر
مرکز نوآوری و تعالی کوثر
خواندن ۹ دقیقه·۸ روز پیش

کارگزار تغییر در نظم مستفر


مهدی کیانی | پژوهشگر موسسه تاریخ شفاهی روایت

در حصار نظم در هم تنیده

در میان هیاهوی راهپیمایان این شعار توجهم را جلب می کند: نظافه طریقک واجبنا[1]! زیر سطل زباله نوشته بود: بلدیه نجف. این شعار از یک نهاد دولتی در ایران خیلی بعید است، در ایران شهرداری و سازمان‌های مسئول در حوزۀ محیط زیست می‌نویسند: شهر ما، خانه ما! این شعار بدان گونه است که یعنی شهرداری در مرتبۀ دوم پاکیزگی شهری است و ای مردم، شما باید مانند خانۀ خود آن را پاکیزه نگاه دارید. در بسیاری از مکان‌های عمومی نیز نوشته شده است: پاکیزگی نشانۀ شخصیت شماست! این شعار نیز در حقیقت برای حفظ فردیت و سوژگی انسانی ما پیشنهاد می‌کند پاکیزه باشیم. گویی ورای این شعارها انگاره‌هایی از مردم ایران و عراق نزد خود مردم و نزد دولت‌هایشان وجود دارد:

مردم عراق زندگی جمعی زیر خیمۀ سنت را تجربه می‌کنند، عشیره و قبیله گروه‌هایی مردمی هستند که در میان آن‌ها اخلاقی جمعی بازتولید می‌شود، این اخلاق جمعی در راهپیمایی اربعین چنین بازنمود دارد که برای زائر خارجی و داخلی حاضرند فداکاری کنند و از مال و سرپناه خود بگذرند. صورت تمامیت یافتۀ این اخلاق جمعی می‌تواند اینگونه در شعار دولت بازنمایی شود: ای مردم ما هم خادم شما هستیم! حقیقت آن است که مردم در گروه‌های سنتی خود ذیل این اخلاق جمعی صدا دار می‌شوند، هر کدام مخاطِب و مخاطَب این اخلاق شده و با ایفای نقش، انتظاراتی را از هم عشیره و در نهایت دولت خود دارند. مردم هم در میان سنت عشیره نقشی دارند و هم به واسطۀ عشیره در جامعۀ کلان صدایی.

بدیهی است قصد نگارنده اینجا دریافتی رمانتیک از فضای سنت و قبیلگی نیست و بنا این نیست که گفته شود دولت عراق بسیار در قبال مردم خدمات عمومی قابل توجهی را ارائه می‌دهد، چه اینکه شاید ظرفیت این کار را ندارد. اما نکته اینجاست که در این گروه‌های سنتی مردم صدایی دارند که می‌تواند در برابر دیگری (قبیله دیگر، دولت و...) شنیده شود و چه بسا لااقل به صورتی اخلاقی‌گونه، دولت خود را خادم مردم دانسته و مسئولیت‌ها را متوجه خود می‌داند نه مردم.

انگارۀ دیگر جامعۀ ایرانی است، جامعه‌ای که در فرآیند مدرنیزاسیون عنصر قبیلگی و سنتی‌اش، لااقل در شهرهای بزرگ و طبقۀ متوسط، تکیده شده و صداهای جمعی سنتی آن دیگر به گوش نمی‌رسد. دولت در این جامعه مسئولیت را به -فرد- متوجه دانسته و شخصیت او را در گرو انجام نقش فردی خود در قبال تمامیت جامعه[2]می‌داند.

این‌گونه می‌توان نتیجه گرفت که با طی مراحل مدرنیزاسیون و پیشروی به سمت توسعه، با جامعه‌ای روبه‌رو می‌شویم که متشکل از فردفرد پراکنده است. برای مدیریت این جامعه، از نظامی سازمانی استفاده می‌شود که فرد در فعالیت‌های شغلی و اقتصادی خود وقت و توان زیادی را صرف کرده و در نهایت نیز توان و فرصت پرداختن به امور شخصی خود را دارد. این نظم سازمانی فرد را تخصص‌گرا تر نموده و به تبع آن فرد توانایی‌های کمتری در مجموع دارد، شبکه اجتماعی مربوط به کار تقریباً تنها شبکۀ موجود ارتباطی وی است. از طرفی محدودۀ کار و نظم تکراری آن می‌تواند مانعی در برابر خلاقیت و حتی تمامیت شخصیت او باشد؛ یک کارمند حیطۀ خصوصی ممکن است در کار خود مهارت داشته باشد، اما به همین میزان از پرداختن به ابعاد دیگر شخصیتی خود بازمانده و تکرار کار نیز می‌تواند سبب بروز مشکلاتی در حوزۀ شخصیتی وی گردد.

این موضوع تا جایی ادامه می‌یابد که این نظم در هم تنیده، عملا امکان بروز هرگونه خلاقیت و سوژگی را می‌گیرد و قفسی آهنین دور فرد شکل می‌دهد. این موضوع مورد توجه بسیاری از اندیشمندان علوم اجتماعی مدرن بوده است که هرکدام برای رهایی انسانی راهکارهایی را اندیشیده‌اند. این راهکارها گاهی بسیار نهادینه شده و با ارجاع به یک نظم ساختاری (ایدۀ صنف در دورکیم) بوده اند و گاه بسیار انقلابی و براندازانه (ایدۀ کمونیسم در مارکس)!


تغییر در برابر ساختار

همیشه تغییر در برابر نظم در نظر گرفته شده، چرا که نظم به دنبال ساختار و ثبات بوده است و تغییر به دنبال تعین اراده انسانی و خلاقیت. این چنین تصور شده که هر گونه تغییر در برابر نظمی مستقر است و در پی خود بی‌انضباطی، هرج و مرج و آنارشی را به دنبال دارد. مدافعان نظم همیشه در سرکوب مدافعان تغییر قدعلم کرده و با دادن امتیاز یا نهادینه کردن آمال تغییرطلبان سعی در شکل‌دهی به نظمی مستقر را داشته اند. در پی این نهادینه‌شدن، اگرچه ثبات و پیش‌بینی پذیری پدید آمده است اما بروز ارادۀ انسانی و خلاقیت به محاق رفته است، چرا که اگر این وجه انسانی بخواهد متجلی شود نیاز است در برابر نظم قرار گیرد. با محدودیت خلاقیت و ارادۀ انسانی دوباره چارچوبی از ساختارها شکل گرفته که در نهایت تبدیل به قفس آهنین می‌شود. سوال اصلی این‌جاست؛ اگر ارادۀ انسانی بخواهد در نظم مستقر تغییر را رقم بزند، چگونه باید کنش کند؟


کارگزار تغییر در نظم مستقر

بدیهی است راهکار مشکل فردفردشدگی جامعه و محاصره در قفسِ آهنینِ نظمِ در هم‌تنیده امور، بازگشت به سنت نمی‌تواند باشد. اما راهکار در الگویی از گروه‌شدن انسان‌هاست که در آن افراد صدادار می‌شوند. برای جامعه‌شناسانی از جمله آلن تورن، که این مشکل را بحث کرده‌اند، جنبش اجتماعی به نوعی کارگزار تغییر در نظم مستقر است. بدین معنا که در نظم درهم تنیدۀ امور، گروه‌هایی از انسان‌ها با انسجام مشخص و ایدۀ مشخص دست به تحولی در جامعۀ خود می‌زنند. از آن‌جا که این افراد یک تجربۀ جمعی را از سر می‌گذرانند، از فردیت خود خارج شده و به واسطۀ هویت و انسجامی که در گروه کسب می‌کنند در جامعه صدادار می‌شوند. اما رکن اصلی تورن برای توضیح جنبش اجتماعی بحث از از کنش است، تا آنجا که برای این موضوع جامعه‌شناسی کنش را پیشنهاد می‌کند. اما چرا این قدر کنش در توضیح جنبش برای او مهم است؟

در پاسخ به این سوال می‌توان به طرح اصلی جنبش اجتماعی ارجاع داد؛ در ذهن این جامعه‌شناسان، جنبش جایی برای تحقق ارادۀ انسانی کنشگران است، فلذا اساساً جنبش جایی است برای کنش و کنش ذاتی است برای جنبش. تغییر، آوردن ذهنیات کنشگران به عین است، فلذا تغییر نیز چیزی جز بروز اراده و ایدۀ کنشگران نیست. در تغییر کنش‌گران تجربه‌ای از بروز من انسانی خود را از سر می‌گذرانند. فلذا محوری ترین مسئله در تبیین و مسئله شناسی جنش بحث از کنش است.


کنشگر کنشگر باشد

جنبش دانشجویی می‌تواند کارگزار تغییر در نظم مستقر باشد به شرط آنکه اولاً کنشگر آن کنشگر باشد؛ چرا که کنشگر محور جنبش است. بدیهی است اینجا باید بحثی از آفات کنشگری کرد اما پیش از آن باید تاکید نمود که منظور از تغییر چیزی جز بروز خلاقیت و ارادۀ حقیقی کنشگران نیست، پس قبل از تغییر باید به توسعۀ انسانی کنشگران فکر کرد. وقتی ما از جنبش موحدین شهید علم‌الهدی و فعالان دانشجویی حادثۀ هویزه با محوریت ایشان صحبت می‌کنیم، پیش از رسیدن به عملیات و درگیری از علم‌الهدایی حرف می‌زنیم که ظهوری از تکامل انسانی در مسیر الهی است. کتاب «سفرسرخ» در حقیقت ترسیم شهید علم الهدی به صورت بدنمند است و توسعۀ انسانی این شهید را پیش و در حین مبارزه می‌توان دید. بسیج مردمی در جنگ به عنوان یک جنبش اجتماعی نیز نمودی از کیفیت کنشگری است، در اینجاست که می‌بینم خلاقیت انسانی چگونه در شرایط نبود تکنولوژی بروز می‌کند و انسان‌ها از کوی وبرزن‌های مختلف کامل‌تر می‌شوند.

بدیهی است اینجا منظور از کنشگری نوعی از هیاهو و جنجال نیست، بلکه منظور بروز و توسعه انسانی به نحو "شدن" است. وقتی در اسلام از مفهوم اخلاص یا یقین صحبت می‌کنیم، به نوعی صیرورت را در تبیین این مفاهیم مد نظر قرار می‌دهیم. بدان معنا که مومن در ابتدای حرکت خود به کمال این مقامات نمی‌رسد، هر گونه تظاهر وی به مقامات نیز می‌تواند منجر به ریا و شرک شود. اما آنجا که می‌فرماید: «واعبد ربک حتی یاتیک الیقین» این صیرورت و این شدن حاکی از آن است که می‌توان در مسیر رسیدن به مقامات بود و پس از رسیدن ادعای متناسب با آن کرد. حال در جنبش دانشجویی جنجال و اعتراض گاهی رنگ تظاهر به خود می‌گیرد؛ تظاهری که ناشی از کنشگر نشدن است، ناشی از بسط نیافتن اراده و خلاقیت است و جنبش را از اهداف خود دور می‌کند.

وبر در سنخ‌شناسی کنش خود میان دو کنش عاطفی(درونی) و کنش سنتی تمایزی قائل می‌شود که مرتبط با بحث جنبش‌هاست. منظور از کنش عاطفی در کتاب وی ظهور ارادۀ انسانی به نحوی درونی و طبیعی است، مثال معروف اندیشمندان غربی در این موضوع موسیقی دانی است که ورای نت‌ها و بر اساس حس انسانی خود می‌نوازد. این در حالی است که این کنش درونی با گذشت زمان تبدیل به سنتی می‌گردد که در تلاش برای بازگشت به آن حس ناب اولیه است، اما این سنت دارای نظمی است که نمی‌تواند برای همگان بازآفرین آن حس باشد ولی در عین حال برای همگان تکرار یا اجبار می‌شود، به نحوی که خود می‌تواند شکل دهنده به نظمی متصلب یاشد.

حال در جنبش دانشجویی می‌توان به این دوگانه پرداخت، چه قدر امور درونی که ناشی از کنش کنشگران اولیه است تبدیل به سنت‌هایی شده که جنبش دانشجویی را اسیر خود کرده‌اند. این سنت‌ها تنها برگزاری برنامه‌های سخنران محور به سبک دهه‌های نخستین نیست بلکه حتی می‌تواند برگزاری تجمع برای هر معضلی در کشور را شامل شود. برای رهایی از سنت‌هایی که البته حتما در مواقعی لازم‌اند باید کنشگرانی ناشی از "صیرورت" تربیت کرد.

نکتۀ دیگر در مورد جنبش و خصوصاً جنبش دانشجویی رابطۀ آن با نهاد و ساختار است. جنبش دربرابر نهاد است نه به آن معنا که مثلاً جنبش دانشجویی باید دائماً نقش مخالف‌خوان حاکمیت را برعهده بگیرد، بلکه بدان معنا که ساختار نظم مستقری است که خلاقیت و اراده و به معنای اصیل آن کنش را -در چارچوب خود- می‌پذیرد ولی جنبش به دنبال رهایی از چارچوب‌ها برای بروز کنش و خلاقیت است. بدین معنا، قرارگرفتن کنشگران جنبش در نظم، سبب افول جنبش خواهد شد. مثال این موضوع در تاریخ جنبش دانشجویی ایران قابل رهگیری است. اگر می‌بینید انجمن اسلامی دانشجویان که روزی لانۀ جاسوسی را تسخیر کرد و انقلاب دوم را رقم زد، امروز دغدغه اصلی‌اش برگزاری مراسم شب یلدا در دانشگاه است، دلیل آن فقط محدودیت‌ها و هیاهوهای آنان نیست، یک دلیل آن حضور اصلی ترین فعالان انجمن در پست‌های سیاسی و نظامی ساختار حاکمیت، پس از تسخیر لانه جاسوسی است. کنشگر کنشگران را تربیت می‌کند و افول کنشگرانی که در موقعیت جنبش دانشجویی دیگر حضور ندارند، جنبش را از کنش و خلاقیت به دور می‌نماید، ارتباط دانشجویان با کنشگران قدیمی نیز نمی‌تواند ضامن بقای کنشگری باشد. این می‌شود که شما دانشجویان انجمن را مشغول کارهایی می‌بینید که سویۀ کنشگرانه ندارد، چرا که از جایی به بعد آرمان‌هایی مثل عدالت اجتماعی به حرف بدل می‌شود و صورت سنتی به خود می‌گیرد، به دنبال تحولات دهۀ 70 نیز آرمان‌های فرهنگی جای خود را به آرمان‌های اجتماعی می‌دهد.

[1] پاکیزه نگاه داشتن راه شما وظیفه ماست.

[2] در حالیکه در سیستم سنتی پیش از تمامیت جامعه، فرد در قبال عشیره مسئول و دارای نقش است و طبعا از اختیارات و امتیازاتی برخوردار می‌شود.

نظمجنبش دانشجویی
ماموریت کوثر عبارت است از سازمان‌دهی و جهت‌دهی سرمایه فکری و انسانی دانشگاهی برای حل مسائل اولویت‌دار و راهبردی کشور در قالب ارائه‌ی محصولات و خدمات و توسعه‌ی نهادهای پایدار و نوآور.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید