چند وقتی است در جستجوی فرصتهای شغلی برای چند نفر از دوستانم هستم و بر خلاف شور و شوق برای پیدا کردن کارِ جدید، چیزی جز سرخوردگی در آنها نمیبینم. دوستانم افرادی هستند که با معدلهای بالا از دانشگاههای خوب سراسری فارغالتحصیل شدهاند، دو سه نرمافزار اضافی را مسلط هستند، یکی دو مهارت اضافی مثل زبان و گرافیک را یاد گرفتهاند، یکی دو سال سابقه کار دانشجویی دارند و به عنوان یک فارغالتحصیل کارشناسی شرایطشان به معنای واقعی نزدیک به «ایدهآل» است.
بعد از دیدنِ سرخوردگی این دوستان، یک بار نشستیم و آگهیها را مرور کردیم. دستهای از آگهیها بسیار تمیز و مرتب، با انتظارات مشخص نوشته شدهاند و مشخصاً این آگهیها از طرف آدمهای حرفهای و به نیت آدمهای حرفهای ارسال میشوند. اما دستههای دیگری از آگهیها، به ویژه آگهیهایی که به دنبال نیروهای تازهکار و جوان و ارزان هستند، اوضاع نابهسامانی دارند.
در یکی از آگهیهای استخدام، بیش از 21 مورد ویژگی برای یک مدیر فروش نوشته شده بود که آمیختهای بود از وظایف، دانش، توانمندی فردی، ویژگیهای شخصیتی و... تعدادی از آنها تکراری بودند و بعضی دیگر به تنهایی تعریف وظایف دپارتمانهای دیگر بودند. مشخصاً کسی که چنین آگهی نوشته، هیچ نظری نسبت به مفهوم «منابع انسانی» و اصلا «انسان» ندارد. در آگهیهای دیگر، برای یک کارشناس دورکار تولید محتوی انتظاراتی نظیر زبان انگلیسی «در حد بلبل»، سابقه کاری زیاد و... درج شده بود.
طبیعتاً افراد حرفهای که شناخت مناسبی از حوزه کاری خود دارند، میدانند نباید سراغ چنین کارفرماهایی بروند. اما چنین آگهیهایی، دو آفت در فضای اشتغال ایجاد میکنند:
چنین به نظر میرسد که تناسب سطح مهارت / وظیفه / حقوق در بسیاری از آگهیها به هم ریخته است. البته یکی از دلایل اساسی این امر، اوضاع اقتصادی، کمبود فرصتهای شغلی و درخواست افراد با مهارتهای بالا (مثلا کارشناسی ارشد گرافیک) برای مشاغل سطح پایینتر (کارشناس پارهوقت طراح گرافیک) است. اما دلیل دیگر، این است که کارفرماها حس میکنند هرچه فرد توانمندتری برای یک فرصت شغلی کارشاسی پیدا کنند، بُرد کردهاند. از این رو مشخصات یک مدیرعامل را مینویسند و به امید رزومه مدیرعاملی برای شغل سطح کارشناسی میمانند.
به عنوان یک جویای کار در این شرایط شاید سختترین کار این باشد که بعد از ردشدن در چند مصاحبه، باز هم به خودت بگویی «من توانمندم» و خود را برای فرصت بعدی آماده کنی. به هر حال، اندکی صبر، سحر آنقدرها هم دور نیست.
اگر کارفرما هستید، کمی انصاف داشته باشید. نگاهی به خودتان بیاندازید! ببینید آن موقع که 23 ساله بودید، چه توانمندیهایی داشتید و چه حجتی داشتید برای اثبات توانمندیهایتان؟ اگر احساس میکنید آن موقع هم مثل الان سوپرمن بودید، اقلا آزاده باشید! وظایف و مهارتها و ویژگیهای شخصیتی را از یکدیگر جدا کنید که افراد سر از آگهیتان در بیاورند.