به نام خدا
سلام
اولین چیزی که در مورد زامبیها جلوه میکند ساده کشتن آنهاست .. که فرمول سادهای دارد.. به سمت اولی شلیک میکنید .. سپس سر دومی را نشانه میگیرید و در آخر به سراغ سومی میروید. این روند تا جایی ادامه پیدا میکند که :یا همهی زامبیها کشته شوند .. یا اینکه .. بمیرید !
***
من یادمه بابا خدابیامرز به این چیزا خیلی اعتقاد داشت .. نمیدونم چی میشد و چه اتفاقی میفتاد که این جمله رو به بعضی از آدما میگفت: تو هم که گرفتار زامبیها شدی ...! یادمه اولین بار این جمله رو توی خونهی حمیدخان شنیدم.. حمیدخان باجناقش بود .. توکار واردات بود و چند سال بود درگیر این کار شده بود و ماشالا دیگه پولش از پارو میرفت.. اون روز که داشت با بابام دربارهی کارش حرف میزد یهو بابام بهش گفت: تو هم که گرفتار زامبیها شدی ..!
***
گرچه کشتن زامبیها کار سادهای به نظر میرسد. اما چند گام مفید را برای این کار به شما گوشزد میکنیم :
حفظ خونسردی هنگامی که زامبیها از همهی جهتها به شما هجوم میآورند!
باید بدانید که زامبی ها هر روز بی وقفه به سمت شما میآیند . پس باید در ابتدا تصمیم بگیرید که میخواهید تسلیم آنها بشوید یا خیر ..!
باید به این نکته توجه کنید که دشمن شما بسیار بزرگ و بیرحم است! ولی در عین حال خنگ! پس با مدیریت صحیح جنگ میتوانید در این نبرد پیروز شوید!
***
مامانم میگفت بابات یه چیزایی رو میبینه که شما نمیبینی پسر جون .. ولی اعتقاد به زامبی برای یه آدم چهل پنجاه ساله اونم وقتی که تازه ۲۰ ساله اسمورسم زامبی ها سر زبون افتاده مسخرس .. ! ولی حسوحال بابام هیچ نشونی از مسخرگی نداشت ! محال بود یه روز بیاد و بره و بهم نگه که پسر جون.. توام داری گرفتار میشی ها .. چشاتو باز کن ! ولی آخه چه گرفتاری ای! منو بگو که فک میکردم دل دادن به درس و دانشگاه چیزیه که دل بابا رو خوش میکنه! ولی انگار اینطوری نبود .. ! مامان میگفت که بابات فقط نگرانته .. نگرانته که مبادا بشی مثل بقیه .. که یهو حواست نباشه و .. ! حرفای مامانمم داشت مثل بابا میشد.. دیگه کمکم داشتم از جفتشون میترسیدم ! شاید چون داشتم میفهمیدمشون!
***
زامبی ها همه جا هستند! پس در هر مکانی که هستید باید چشم و گوشتان باز باشد! هیچ فرقی بین دانشجوی دانشگاه آمل، کارگر معدن گل گهر یا ادمین کانال توییتر فارسی نیست! زامبی ها همه جا هستند! گرفتار آنها شدن آسان است .. کمی بیخیالی کافیست تا زامبی شوید.. بعد از اینکه زامبی شدید همه چیز تمام می شود .. همه چیز از شما گرفته میشود و دیگر ، نمیدانید ..!
***
هییی .. اونم گرفتار شد . اولین باری بود که بابا اینقدر غم بود تو صداش .. اونم دربارهی لیلا..! اصلا ماجرایی بود این لیلا .. بچهی سیستان بود و انتخاب رشته کرد و اومد اینجا .. ولی بعد سه چهار ترم فهمید که نیست اینجا جاش.. لیلا دیوونه ی آهنگ و سازه .. وقتی موزیک گوش میده انگار دیگه نیست .. انگار میبینه و میفهمه.. واسه همین تصمیم گرفت بره سمتش... ساز بخره و ساز بزنه و بره جایی که جاشه ..
***
شاید برای شما سوال پیش بیاید که زامبیها چه میخورند . زامبیهای اصیل معمولا رژیم غذایی مشابهی با سایر انسانها دارند و هر غذایی میخورند. بر خلاف تصور زامبیها هیچ علاقهای به انسانها به عنوان یک وعدهی غذایی ندارند .. شاید تعجب کنید که آنها به هیچ وجه توانایی خوردن انسانها را ندارند! آن ها فقط انسانها را میکشند ..
***
وقتی لیلا از خونمون رفت بابام این حرفو دربارش زد. اومده بود که باهامون خدافظی کنه. داشت برمیگشت سیستان. بی ساز و بی آواز . تلاش کرد که بره سمتش ولی هی نمیشد.. نه که خودش نخواد ولی هی نمیشد.. از همه جا براش میرسید.. گرونی میرسید. حرف میرسید. مریضی میرسید.. دیگه لیلا تصمیم گرفت یادش بره و بعد تموم شدن درسش برگرده سیستان ..
اونم زامبی شده بود .. وسایلشو جمع کرد و رفت .. اینجوری که بعدن میگفت خونوادش با زامبی بودنش خیلی مشکلی نداشتن ... خودش که نمیدونست .. تنها چیزی که میدونست این بود که دلش تنگ میشد.. برای لیلا تنگ میشد.. انگار نگرانیای بابام در مورد منم درست بود .. حس خوبی نداشتم !
***
علم اسطوره شناسی منشا زامبیها را در جادوگری منطقه هائیتی ریشه یابی کرده است. در فرهنگ بومی هائیتی، داستانهایی وجود دارد که مردم بعد از مرگشان توسط جادوهای سیاه دوباره به حرکت در میآیند و از آنها با عنوان “جنازههای زنده” یاد میکنند. اعتقاد بر این است که این جنازههای زنده توسط یک نیروی قویتر هدایت میشوند و همین مساله در افرادی که به زامبیها و وجود آنها اعتقاد دارند ترس ایجاد میکند.
در سال ۱۹۶۲، دو پزشک، که یکی امریکایی و دیگری دانشآموخته ی امریکا است، مرگ یک مرد اهل هائیتی به نام Clairvius Narcisse را اعلام کردند. در سال ۱۹۸۰، Clairvius دوباره در روستای محل زندگیاش دیده شد و بیش از ۲۰۰ نفر از مردم محلی هویت وی را تایید کردند. به گفته ی خودش، او تبدیل به یک زامبی شده و مجبور بوده در مزارع کاشت شکر، کار کند.
دانشمندی به نام Wade Davis به موضوع زامبی های هائیتی علاقه مند شد. وی به هایتی رفت تا فرمول و شگردی که زامبی ها را ایجاد میکند بیابد، او نتایج تحقیقاتش را با نام “ابلیس و رنگین کمان” منتشر کرد. در این نوشته ها فرمولی برای تبدیل کردن افراد به زامبی ذکر شده ترکیبی شامل زهر مار بوآ و رطیل، استخوان کودک و چند گیاه؛ که اثر برخی از آنها برای پاک کردن حافظه تایید شده است.
***
خب منم اوایل نمیدونستم .. راستشو بخواید الانم نمیدونم. منم .. زامبی شدم .. دیگه سختمه حرکت کنم .. تا بهم نگن کاری نمیکنم! بی آزارم .. نه گاز میگیرم، نه بقیه رو اذیت میکنم.. ولی خب توانایی زامبی کردن بقیه رو دارم! درس و دانشگامم ادامه میدم.. اونجا خیلی وقته که این مسئله واسشون عادی شده و باهاش کنار اومدن.. منم هرکار که بهم بگن میکنم! بابام دو ماه پیش مرد.. نمیدونم به خاطر غم زامبی شدن من دق کرد یا اصلا نمیدونست که منم زامبی شدم . شایدم خودش زامبی شد و مرد ! ولی مرد.. منم تا بهم نگفتن نمیرم سر قبرش بهش سر بزنم ..
تا بهم نگفتن نمیتونم کاری رو انجام بدم ، نمیفهمم چیکار باید بکنم، چی درسته، چی مهمه ، همهی کارارو انجام میدم.. خوبم انجام میدم.. ولی باید بهم بگن!
همم.. کم کم مامانمم داره عادت میکنه! البته از خودش مراقبت میکنه که مبادا زامبی بشه .. من همیشه تو اتاقم میمونم که اتفاق بدی نیفته! خب راستشو بخواید به نظر من زامبی بودن میتونه خوبم باشه.. آدم نمیدونه.. هیچی نمیدونه.. خب .. مگه بهتر از اینم میشه ..؟
***
حرف آخر!
وضعیت همین است! در چنین شرایطی همه می دانیم که باید چه کنیم . از کشتن زامبی ها مطمئن شوید و اگر به زمین خورد، گلوله ای دیگر به مغز او شلیک کنید! نگذارید زامبی ها روی شما تف کنند .. و از همه مهم تر ، هرگز تصور نکنید که این نبرد تمام شده.. هیچ گاه باورتان را از دست ندهید و هیچ گاه دست از کشتن برندارید!
پی نوشت : متن های کج یا همان ایتالیک برگرفته از گشت و گذار در گوگل با کمی چاشنی تغییر است.