محمدعلی عبدالعلی زاده
محمدعلی عبدالعلی زاده
خواندن ۹ دقیقه·۵ سال پیش

من طرفدار کسی نیستم!

یکی از سوال‌های دشواری که همیشه در جواب دادن به آن مشکل داشتم این بود : « تو طرفدار کدوم خواننده / گروه موسیقی / نوازنده و .. هستی » هر بار که این سوال از من پرسیده می‌شد به خودم می‌گفتم که واقعا تو طرفدار کدامشان هستی؟ و هیچ وقت هم هیچ جوابی نمی‌گرفتم. و با گفتن این جمله که « همشون خوبن دیگه » سر و ته قضیه را هم می‌آوردم. البته شاید این سوال بزرگ در ذهن من ریشه‌ی تاریخی دارد.

من در خانواده‌ای موسیقی‌دان و شیفته‌ی موسیقی متولد نشدم. همواره در گوشم صدای ساز‌های مختلفی نبود و اساسا تا ۸ سالگی تجربه‌ی جدی شنیدن موسیقی ( چه از نوع باکلام و چه از نوع بی کلام آن ) را نداشتم. اولین آشنایی من با موسیقی هم با آلبوم « غریبه‌ » فریدون آسرایی رقم خورد. پس از ان اتفاق بود که کم کم وارد این میدان شدم و حافظه‌ی شنوایی خود را از انواع و اقسام موسیقی‌ها و آهنگ‌ها پر کردم. دوره‌ی راهنمایی را با آهنگ‌های محسن یگانه و رضا صادقی و محسن چاوشی و سایر خواننده‌های پاپ آغاز کردم و در کنار این‌ها ساسی مانکن گوش می‌دادم. آن موقع اگر این سوال را از من می پرسدید که طرفدار چه کسی هستم با قطعیت می‌گفتم ساسی مانکن و محسن یگانه! و از آن‌ها تا پای جانم طرفداری می‌کردم. کمی بزرگ‌تر شدم و در دوران دبیرستان با موسیقی راک آشنا شدم. شاید آن دوره برای من و گوشم یکی از دوره‌های مهم به حساب بیاید. غرق شده بودم در موسیقی راک و آلبوم‌ها را با شوق و اشتیاق گوش می‌دادم. از متالیکا و پینک فلوید گرفته تا تولز و نیروانا. آن زمان بود که از حال دوره‌ی راهنمایی‌ام خجالت می‌کشیدم. یعنی چه که طرفدار محسن یگانه و ساسی مانکن بودی؟ موسیقی درست و خفن اینجاست! آن‌ها چه بودند؟ همین باعث می‌شد که در جمع‌های مختلف علاقه‌های گذشته‌ام را پنهان کنم. یادم می‌آید جایی آهنگ یه روز خوب میاد هیچکس را شنیدم و با خودم گفتم عجب اهنگ درپیتی! آخر یعنی چه که زولبیا و بامیه. خب چرا فقط می‌خواهید آهنگ بدهید بیرون؟ خلاصه که آن زمان بود که خودم را در قله‌ی مخاطب حرفه‌ای موسیقی بودن می‌دیدم. اگر آن زمان از من همان سوال معروف را می‌پرسیدید احتمالا کمی فکر می‌کردم. گزینه‌ها را بالا و پایین می‌کردم و میگفتم به شدت طرفدار متالیکا و پینک فلوید هستم. متالیکا به دلیل علاقه‌ی واقعی‌ام و پینک فلوید هم به علت باکلاس بودنش!

زمان گذشت و بزرگ‌تر شدم. بعد از اینکه کنکور سراسری را دادم، فیسبوک ساختم و چرخ زدن در فیسبوک باعث شد تا موسیقی‌های دیگری را بشناسم. آن اوایل هر وقت موسیقی جدیدی گوش می‌دادم سعی می‌کردم بفهمم که آیا این موسیقی در سبک راک هست یا نه. و اگر نبود آن را در زمره‌ی موسیقی‌های حقیر و نفرین‌شده قرار می‌دادم. اما یکی از همین موسیقی ها بازی را عوض کرد. آهنگی به نام You Cut Her Hair. آهنگش را دوست داشتم. آهنگی که از قواعدی که گذاشته بودم پیروی نمیکرد. نه گیتار الکتریک داشت و نه راک بود. ولی کاری نمی‌توانستم بکنم. داشتم از آهنگ لذت می‌بردم. همین اتفاق باعث شد بیشتر بگردم و موسیقی‌های متفاوتی را گوش کنم. خیلی ها را دوست داشتم. برایم عجیب بود. خودم داشتم چیزی که در ذهنم ساخته بودم را خراب می‌کردم. مدت‌ها این شک همراهم بود و در کنارش به جست‌و جو می‌پرداختم. ورود به دانشگاه و اینترنت رایگان و پرسرعت، سرعت جست‌وجوی من را افزایش داد و هرچه بیشتر پیش می‌رفتم، بیشتر به خود گذشته و حرف‌هایم شک‌ می‌کردم. در ترم دوم دانشگاه، به واسطه‌ی صدای تاری که از اتاق روبرویی می‌آمد، با امین آشنا شدم. با او حرف زدم و از موسیقی‌هایی که گوش می‌کردم با او حرف زدم. او علاقه‌مند به راک و موسیقی ایرانی بود و به قول خودش چون علاقه‌اش ۵۱ به ۴۹ بود ساز تار را انتخاب کرد. وگرنه به سراغ یادگیری گیتار الکتریک می‌رفت! پس از آن ملاقات باز‌هم به سلیقه‌ی راک خودم ایمان آوردم و سعی کردم آن را پررنگ تر کنم. با گروه‌هایی مثل آرال و ایمپایروم و ویرجین بلک آشنا شدم و با خودم گفتم به به! من چقدر از قافله دور بودم چه آهنگ‌های جذابی را از دست می‌دادم! در کنار این‌ها رادیو روغن حبه‌ی انگور را پیدا کرده بودم. آهنگ‌هایی که در آن پخش می‌شد را دوست داشتم! ایرانی می‌گذاشت، خارجی می‌گذاشت، از هر سبک و رنگ و بو و حال و هوایی آهنگ بود و من از همه خوشم می‌آمد! آن‌جا بود که با خودم گفتم نمی‌شود که! آدم باید یک سبک و گروه را دوست را دوست داشته باشد. اگر آن موقع این سوال معروف را از من می‌پرسیدید احتمالا بیشتر از گذشته فکر می‌کردم. تهش هم می‌گفتم بذار کمی فکر کنم و بعدا جوابت را می‌دهم اما چیزی که مطمئنم این است که از رپ خوشم نمی‌آید!

یک سالی گذشت. گوشم پر شده بود از انواع مختلف موسیقی و تعصبم بر روی موسیقی راک هم کاهش پیدا کرده بود. اما هنوز برایم این مشکل وجود داشت که حالا طرفدار کدام باشم؟ پیش می‌آمد که یک آهنگ من را از خود بی خود می‌کرد. مثلا آهنگ Nuclear از Mike Oldfield. با خودم می‌گفتم می‌توانم طرفدار این باشم. اما آهنگ‌های دیگرش چندان مرا راضی نمی‌کرد. به همین دلیل می‌گشتم تا بتوانم آن فرد / گروه مورد علاقه‌ام را پیدا کنم! همان زمان ها بود که نام فدایی هم به گوشم خورد. من که همیشه بین خودم و رپ یک دیوار محکم کشیده بودم، برایم سخت بود رفتن به سمت رپ و گوش سپردن به هنرمندان این سبک. اما با خودم به مصالحه رسیدم و با فدایی شروع کردم. اتفاقی مانند گذشته افتاد. باز هم دیدم دارد خوشم می‌آید. از اینکه از رپ خوشم می‌اید احساس گناه می‌کردم! فکر می‌کردم به مخاطبی غیرحرفه‌ای تنزیل رتبه پیدا کرده‌ام و به هیچ وجه نمی‌خواستم این اتفاق بیفتد! اما کاری نمی‌توانستم بکنم. از شنیدنش لذت می‌بردم! حتی از آهنگ‌های دیگر فدایی هم لذت می‌بردم. فدایی هنرمند کم کاری است. آن موقع حدودا ۱۰ اثر منتشر کرده بود که من هر ۱۰ تای آن را تا حد خوبی دوست داشتم. با خودم گفتم نکند این همان است که باید طرفدارش باشم؟ اما رویم نمی‌شد بیانش کنم. یعنی اگر کسی از من پرسید طرفدار چه کسی هستی به جای پینک فلوید، ایمپایروم، آناتما یا هر چیز دیگری بگویم فدایی؟ نمی‌توانستم با این ماجرا کنار بیایم!کمی بیشتر در فضای رپ جست‌وجو کردم. به خیلی ها گوش دادم. از هیچکس و صفیر و فدایی و سورنا تا تیک تاک و زدبازی و سایرین. کم کم به رپ هم علاقه پیدا کردم. آن زمان بود که اگر همان سوال را از من می‌پرسیدید هیچ جوابی نداشتم که بدهم و احیانا بر اساس آهنگ‌هایی که هفته‌ی پیش گوش داده بودم جواب سوال را می‌دادم.‌

مدت‌ها درگیر این سوال بودم و به جست‌وجو می‌پرداختم. اما هرچه بیشتر جست‌و جو می‌کردم بیش‌تر به طرفداری شک می‌کردم. این جست‌وجو و شنیدن آهنگ‌های مختلف از هر کشور و سبک و صدایی آنقدر مرا نشئه کرده بود که نیازی به طرفداری نمی‌دیدم. اصلا چرا باید طرفدار کسی باشم؟ چرا باید طرفدار بود؟ شاید طرفداری معنایی نداشته باشد. هر آهنگی در زمان و مکان خودش می‌تواند حالت را عوض کند و لذتی به تو بدهد که هیچ آهنگ دیگری نمی‌تواند. من طرفدار آهنگ هستم. آنقدر زیاد هم هستند که می‌توانم لیستی بلندبالا ازشان تهیه کنم. اما طرفداری از خواننده یا گروه در کتم نمیرود. همان آهنگ‌ها هم در زمانی حال مرا خوب می‌کنند و در زمان‌های دیگر انتظاراتم را برآورده نمی‌کنند و مجبور می‌شوم بگردم و چیزهای نوتری پیدا کنم. شاید برای همین است که در ساخت لیست گلچین آهنگ ناموفق هستم. هیچ وقت نتوانستم پوشه‌ای درست کنم و مورد علاقه‌هایم را در آن جای دهم. هر بار که این کار را کردم، پس از مدتی سر و گوشم جنبید و باز هم به درون فولدر هایم سرک کشیدم و اهنگ‌های دیگری را گوش کردم و بیشتر لذت بردم! برای همین قید این کار را زدم و ترجیح میدهم هربار برای گوش دادن به آهنگ، کمی مناسک آن را انجام دهم و در جست‌و جوی آهنگی که می‌تواند حالم را دگرگون کند باشم. دیگر آن تعصب را هم به راک ندارم. همه را دوست دارم. راک و پاپ و جزو بلوز و رپ و نمیدانم چه ندارد. طرفدار کسی نیستم و طرفدار همه هستم. شاید طرفدار بودن برای آن زمان بود که دربهدر باید دنبال موسیقی می‌گشتیم و مجبور بودیم هر آلبوم را هزاران بار گوش بدهیم. اما الان وضعیت فرق می‌کند!

طرفدار کسی نبودن لذت‌بخش است. می‌توانی زنبیلت را برداری و هرچی که دوست داری داخلش بریزی و هر لحظه منتظر باشی تا ترکیب این‌ها برایت شگفتی‌های جدیدی خلق کند. البته هنوز هم گاهی این سوال در ذهنم جوانه می‌زند که بالاخره طرفدار کی هستی؟ و من در جواب هندزفری‌هایم را در گوشم می‌گذارم و مشروع لیلا و هیچکس و سهیل مخبری و سید جواد ذبیحی و بی‌بی کینگزم را گوش می‌دهم.

موسیقیطرفداریراکسرک
بازاریابی که در جستجوی کلمات است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید