میثم علی‌اکبریان
میثم علی‌اکبریان
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

حال ما خوب است اما تو باور نکن - روزی روزگاری هالیوود

جدیدترین ساخته تارانتینو مانند همیشه توجه علاقمندان و منتقدان را به خود جلب کرده‌است. در روزی روزگاری هالیوود، نه تنها با یک فیلم تارانتینویی دیگر طرفیم بلکه به تماشای فیلمی نشسته‌ایم که بیش از پیش ادای دِین تارانتینو به سینما به طور عام و دوران طلایی هالیوود به طور خاص است. بستر تاریخی فیلم بر آخرین سال‌های دوران طلایی هالیوود بنا نهاده‌شده و بیننده این حقیقت (اقبال رو به افول) را به راحتی در داستان دو شخصیت (Rick Dalton با هنرنمایی دی‌کاپریو و Cliff Booth با هنرنمایی پیت) از سه شخصیت اصلی فیلم می‌بیند. اولی بازیگر فیلم‌های تلویزیون و سینماست که ستاره اقبالش رو به افول است و دیگری بدلکار و عملا دست راست وی است و او هم کارهای کمتری نصیبش می‌شود. هر دو بازیگر پیش از این همکاری‌های موفقی با تارانتینو داشته‌اند (خصوصا بازی دی‌کاپریو در جنگوی رهاشده و از این شخصیت خصوصا صحنه میز شام که به باور من شاهکار است). اتفاقاتی که برای این جفت دوست‌داشتنی در کنار مارگو رابی (در نقش Sharon Tate) بیشترین زمان فیلم را به خود اختصاص می‌دهد.

از اینجا به بعد Spoiler Alert!

به باور من تسلط کارگردان به ظرف زمانی، مکانی و شخصیت‌های فیلم (چه واقعی‌ها و چه برساخته‌های ذهن وی) به صورت همزمان نقطه قدرت و ضعف فیلم است. پای ثابت همیشگی فیلم‌های تارانتینو ارجاعات به فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی هستند و حالا مشخص است که فیلمی که در مورد دوران اوج هالیوود ساخته‌شده‌باشد باید پر از موقعیت‌ها، خرده‌داستان‌ها و شخصیت‌های جذاب باشد. کارگردان به این هم بسنده نکرده و مایل است مانند Inglorious Basterds تاریخ را آنطور که مایل است بازنویسی و بازنمایی کند. نسخه‌ای که در آن نه تنها قاتلین فرقه منسون به طرز توامان فجیع و خنده‌داری کشته‌می‌شوند، بلکه به شارون تیت زیبا حمله نمی‌شود و وی زنده می‌ماند. درست است که کارگردان نسخه دلخواهش از واقعیت را نشان می‌دهد اما همین محدود بودن به واقعیت نقطه ضعف فیلم شده‌است. (به باور من) وقت زیادی برای معرفی کش‌دار فرقه منسون و هم‌چنین دوران بازیگری ریک دالتون در ایتالیا تلف می‌شود. هم‌چنین حضور آل پاچینو هم پس از معرفی اولیه، به یک تلفن ختم می‌شود و دیگر او را نمی‌بینیم و عملا نقش مهمی در فیلم ندارد. اما از طرف دیگر با صحنه‌های رنگارنگ و جذاب از مناطق شهری و تابلوهای نئون هالیوود/لس‌آنجلس، داستان خنده‌دار درگیری بروسلی با کلیف و هم‌چنین همبازی شدن ریک دالتون با یک دختربچه باهوش و بانمک (و اهمیت این دوستی) را شاهدیم (به باور من این صحنه تلنگری به هالیوود فعلی و بحران‌های مربوط به احترام به زنان، شرایط کار بازیگران زن و قضایای مرتبط با MeToo است). ریک دالتون در گفتگوی خود با دختربچه، نسخه‌ای دراماتیک از زندگی خودش را بیان می‌کند که خود نیز از شنیدن آن به گریه می‌افتد. از جذابیت‌های دیگر فیلم (و به باور من بهترین نکته آن)، جابه‌جایی جذاب بین دو خط اصلی داستان (ریک و کلیف از یک‌سو و شارون تیت از سوی دیگر) و پیوند استادانه تصویر و صدا (پل زدن بین صحنه‌ها با استفاده از موزیک مشترک که عموما از رادیو پخش می‌شود). این جابه‌جایی بین دو خط داستانی هم‌چنین با فلاش‌بک‌های جذاب و خنده‌دار همراه شده‌اند (ریک و کلیف به داستان‌های گذشته خود فکر می‌کنند). به غیر از استفاده از دی‌کاپریو و پیت که پیش از این و در نقش‌های اصلی با تارانتینو همکاری کرده‌اند، چندین بازیگر تکراری از فیلم‌های دیگر تارانتینو که معولا نقش‌های جانبی داشته‌اند در روزی روزگای هالیوود هم حضور دارند: Zoë Bell، Michael Madsen، Bruce Dern و Kurt Russell. غایب بزرگ هم خود تارانتینوست که معمولا حضور کوتاهی در فیلم‌هایش دارد و این‌بار ما را از بازیگری خود بی‌نصیب گذاشته‌است (یا حداقل حضورش به چشم من نیامد)! عناصر دیگری هم از امضای تارانتینو کم‌رنگ ماندند: نمایش خون و نمایش پای زنان. فیلم درگیری‌های خونین زیادی ندارد و صحنه درگیری چند عضو فرقه منسون با کلیف و ریک هم آنطور که باید خون و خون‌ریزی ندارد و کل اتفاقات هم شکل و شمایلی طنز دارند که با نشئه بودن کلیف هم‌خوانی دارد. تارانتینو فیلم را با نمایی از بالا و زاویه دوربین خداگونه‌ای تمام می‌کند که در آن ریک (نجات‌یافته از حمله منسونی‌ها) با شارون تیت و دوستانش (کسانی که در واقع توسط منسونی‌ها کشته‌شدند) دیدار می‌کند.

البته تیتراژ پایانی که شروع شد صبور باشید تا تبلیغ یکی از مشهورترین برندهای تارانتینو را شاهد باشید: سیگارهای مرغوب Red Apple!

فیلمهنرتارانتینو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید