واژه نسلکشی که به گوشمان میخورد، اکثرمان به یاد هولوکاست و سالهای جنگ جهانی دوم میافتیم. تصور اینکه چنین عمل دور از انسانیتی در روزگار متمدن حاضر، همچنان در گوشه و کنار جهان به تعدد اتفاق میافتد کمی برایمان سخت است. البته اگر اهل دنبال کردن اخبار باشید مطمئناً میدانید که همین حالا و در کشورهای نزدیک نسلکشی درحال وقوع است. با این حال هنگامی که به تماشای فیلمی همچون هتل رواندا مینشینید و با جزئیات زوال انسانیت را نظارهگر میشوید، نمیتوانید جلوی غافلگیرشدنتان را بگیرید.
فیلم هتل رواندا ساخته تری جرج، حول محور وقایع مربوط به نسلکشی سال 1994 که در کشور رواندا رخ داد، میچرخد. رواندای سال 1994 که سومین دهه استقلال خود از بلژیک را میگذراند، بستر تنش و التهاب شدید میان دو قوم توتسی و هوتو در این کشور است. با سقوط هواپیمای حامل رئیسجمهور رواندا که به تازگی با شورشیان توتسی صلحنامهای امضا کرده بود، گروههای رادیکال هوتو با یک پیغام هولناک بر روی رادیو آغاز نسلکشی را رقم میزنند: «همه درختان بلند را قطع کنید.» با اعلام این پیام که از آوردن لفظ (درختان بلند) به توتسیها که به نسبت قد بلندتری دارند اشاره دارد، کشتار دسته جمعی توتسیها به راه میافتد و در طی سه ماه حدود 800 هزار تن مرد، زن و بچه از قوم توتسی به کام مرگ فرستاده میشوند.
_متن زیر حاوی اسپویل بخشهایی از داستان فیلم است_
فیلم، تمام مدت داستان خود را از زاویه دید پاول، مدیر هتل لوکسی که پذیرای مهمانان از سراسر جهان است روایت میکند. پاول که از ابتدای فیلم شاهد نشانههایی است که از قریب الوقوع بودن یک فاجعة انسانی حکایت میکنند، همچنان حتی با آغاز حملات معتقد است آتش اختلافات به زودی میخوابد. اما زمانی که افسر هوتویی اسلحه را به دست پاول میدهد تا به زن و فرزندانش که از قوم توتسیاند شلیک کند، گویی واقعیت همچون پتکی بر سرش فرود میآید. پاول همچون ما مخاطبان باورش نمیشود که در کشورش، درحالیکه نیروهای سازمان ملل حضور دارند یک نسلکشی به معنای واقعی اتفاق بیافتد!
فیلم در ادامه تحول پاول را به یک انسان مبارز نمایش میدهد که هتل رواندای لوکس را به پناهگاهی برای توتسیان فراری تبدیل کرده و هرچه در توان دارد میگذارد تا جان یک نفر بیشتر را حفظ کند. این پناهگاه اما درخطر حمله نظامیان است و پاول هنوز در درون خود به کمک نیروهای حافظ صلح سازمان ملل و نیروهای فرانسوی و غربی که در رواندا حضور دارند، امید دارد و البته که فیلم برای بار دوم واقعیت را هرچه تلختر دربرابر چشمان پاول و تماشاگران نمایش میدهد. وقتی نیروهای فرانسوی به نزدیکی هتل میرسند پناهندگان با شادی به استقبال ناجیان خیالیشان رفته و درآغوششان میگیرند. غافل از اینکه این سربازان برای محافظت و نجات توتسیها نیامدهاند. آنان دستور دارند فقط مهمانان خارجی هتل را خارج کرده و همراه با حافظان صلح سازمان ملل از رواندا خارج شوند. این نقطه از فیلم درحالیکه ماموران بینالمللی با بیاهمیتی تمام زیر باران سیلآسا خارجیها را از روانداییها جدا میکنند تا با خود ببرند، نه تنها روایتگر رویارویی تکاندهنده پناهندگان رواندا با واقعیت است؛ بلکه روایتگر لکه ننگی است بر کارنامه سازمان ملل و کلیه اقدامات بشردوستانه که حتی تا به امروز با عذرخواهیهای رسمی و اظهار تأسف شخصیتهای بینالمللی گوناگون پاک نمیشود.
درجایی از فیلم کاراکتر گزارشگر که واکین فینیکس به خوبی از عهده ایفای آن برآمدهاست، ویدیویی را که از کشتار توتسیها تهیه کرده به پاول نشان میدهد. پاول با اظهار خوشحالی میگوید که امیدوار است جهان با دیدن این تصاویر اقدام مناسبی درجهت لغو کشتارها انجام دهد. اما فیلم پیامش را اینجا از زبان گزارشگر بیان میکند: « فکر میکنی عکسالعمل مردم بعد از تماشای این فیلمها در اخبار شبانه چیه؟ میگن اوه خدای من و بعد میرن تا شامشون رو بخورن.»
نسلکشی رواندا سرانجام نه با دخالت نیروهای جهانی بلکه با پیشروی و به دست گرفتن اوضاع توسط شورشیان توتسی خاتمه پیدا کرد. شورای امنیت سازمان ملل درنهایت با تصویب قطعنامه 955، دادگاه بینالمللی کیفری رواندا را برای پیگیری جرایم مرتکبین نسلکشی تأسیس کرد. ژان پل آکایسو یکی از مهمترین افرادی بود که در این دادگاه محکوم شد و محاکمه وی از این نظر بسیار اهمیت دارد که اولین شخصی در تاریخ است که در یک محکمه بینالمللی به ارتکاب جرم نسلکشی محکوم شد. درواقع، دادگاه رواندا به تفسیر و تحلیل نسلکشی و گسترش حقوق در این زمینه کمک بسیاری کرد.
با اینکه درنهایت سازمان ملل و جهان، آنچه را که در رواندا اتفاق افتاد یک نسلکشی نامیدند، اما در زمان بحران و هنگامی که همچنان میشد جان مردم را نجات داد، نیروهای بینالمللی زیربار استفاده از کلمه نسلکشی نمیرفتند تا بتوانند بدون دردسر نیروهای حافظ صلح را از رواندا خارج کنند. بعد از رسوایی بزرگ رواندا سازمان ملل بیان کرد که به دنبال تغییر رویه در عملکرد نیروهای حافظ صلح و دادن قدرت عمل بیشتر به آنان است. اما آنچه از عملکرد سازمان ملل در سالهای بعد در مواجهه با سایر بحرانها در کشورهای دیگر شاهدیم، نشان از تغییر چندانی درمواجهه با این کشتارها نمیدهد.
هتل رواندا با روایت گیرا و ساده خود، به ما یادآوری میکند که در دنیای امروز که بشر ادعای دستیابی به تمدن را دارد، همچنان تنفر و اختلافات نژادی، قومی و مذهبی در روابط انسانها حاکم است و جان میلیونها بیگناه را میگیرد. سازمان ملل با این امید که دیگر هولوکاستی رخ ندهد تشکیل شد، اما هولوکاستهای هولناکتر هرساله اتفاق میافتند و به جهان یادآوری میکنند که بهبود وضعیت نه با امید صرف، بلکه تنها با کنشورزی ممکن است.