دیدن فیلم ماما میا! را درحالی آغاز کردم که انتظارم از آن درحدِ پر کردن یکی از بعدازظهرهای عبوسم و تیک خوردن یکی از فیلم های مریل استریپ بود. اتفاقا وجود مریل استریپ آنچنان هم دلگرمم نمیکرد که با فیلم خوبی طرفم، چرا که کارنامه بازیگری استریپ فیلم های متوسطی که تنها بازی وی کمی آن را قوت میبخشد کم ندارد.
و باید اعتراف کنم که با گذشت حدود ده دقیقه از فیلم، مطمئن بودم فیلم به جرگه ی فیلم های یکبار مصرفی می پیوندد که حتی موفق نمیشود مخاطبش را سرگرم کند. اما همانطور که معتقدم هر فیلمی لیاقت این را دارد که تا نیمه به آن شانسِ خودی نشان دادن بدهیم، تماشا کردن را ادامه دادم و بله! این فیلم از فرصت خود استفاده میکند و کم کم نخ تسبیح داستان گویی اش را می یابد. البته بیراه نیست که کم رمقی ابتدای فیلم را به بازی (مثل همیشه ضعیفِ) آماندا سایفرد هم مرتبط بدانیم. کماآنکه وقتی فیلم بعد از آشنا کردن مخاطب با کاراکتر سوفی(سایفرد) به سراغ کاراکتر دونا (استریپ) میرود، فیلم جانی دوباره میگیرد.
اینکه بتوانید از فیلم کمدی رمانتیکی همچون ماما میا لذت ببرید، علاوه بر اینکه تاحدودی به سلیقه سینمایی تان برمیگردد، به این هم بستگی دارد که اساسا میتوانید با موزیکال بودن آن کنار بیایید یا نه؟ به شخصه با اینکه خود را علاقه مند ژانر موزیکال میدانم، معمولا در هر فیلم موزیکالی کمی طول میکشد تا گرم شوم و به این نکته که کاراکترها به جای اینکه عین آدم حرفشان را بهم بزنند، چپ و راست آواز میخوانند عادت کنم. بنابراین وقتی کاراکتر سوفی دهان باز کرد تا خاطرات مادرش را از آن روزهای خوب قدیم، برای دوستانش درقالب آواز بازگو کند، درحالیکه توی ذوقم خورده بود چشمهایم را یک دور چرخاندم. اما مثل هر موزیکال دیگری(البته اگر موزیکال خوبی باشد) به ترانه ی سوم نرسیده میبینید درحالی با شوق، آواز خواندن کاراکترهای فیلم را در موقعیت های غیرقابل باور تماشا میکنید که کمی هم خودتان را همراه با ریتم تکان میدهید.
ماما میا خوشبختانه موزیکال خوبی است.
شاید بعد از حضور مریل استریپ برگ برنده ی بعدی فیلم استفاده از ترانه های گروه آبا (ABBA) باشد. پرفروش ترین گروه موسیقی پاپ دهه 70 میلادی. بنابراین فیلم هم طرفداران قدیمی این گروه را که با این آهنگها خاطره دارند راضی میکند و هم مخاطبانی چون من که هیچ آشنایی با آبا نداشتم را شگفت زده میکند. البته همینجا باید اشاره کرد که فیلم این برگ برنده اش را مدیون نویسندگی خوب کاترین جوهانسن است که سال 1999 با همکاری دوتن از اعضای سابق گروه آبا، ترانه های محبوب این گروه را جمع آوری کرده و نمایشنامه ای براساس آن نوشت که همان سال هم در برادوی تئاتری طبق همان نمایشنامه به روی سن رفت. جواهنسن موفق شد به گونه ای ترانه ها را در بطن داستان بچیند که زوری! به نظر نرسیده و از چارچوب روایی داستان بیرون نزند.
با توجه به اینکه فیلم در اکثر لحظات حتی در چینش صحنه و موقعیتها مشابه نسخه تئاتری سال 1999 است، انتظار میرفت به دام تکرار تمام و کمال بیفتد. اما کارگردان فیلم توانسته با موفقیت مدیوم تئاتر را به مدیوم سینما تبدیل کند و اثری عرضه کند که درعین وفاداری به نسخه اصلیِ خود نکات تازه ای برای تماشا داشته باشد. وظیفه ای که بسیاری از سینمایی های اقتباسی از عهده اش برنمی آیند. نمونه اش فیلم Cats 2019 که از تئاتر موفقی در برادوی با همین نام اقتباس شد اما برخلاف نسخه نمایشی، نسخه سینمایی آن به یک افتضاح تمام عیار تبدیل شد. به گونه ای که همگان متحیر بودند که چگونه یک فیلم میتواند انقدر بد باشد! گویی رسیدن به این حجم از بد بودن خود دستاورد بزرگی است!
فیلم ماما میا! 2008 طرفداران و مخالفان سرسخت خودش را دارد.
اما به عنوان کسی که فیلم را دوست داشتم باید بگویم ماما میا را باید در حد و اندازه خودش ببینید: یک موزیکال دلنشین با داستانی سرراست و ساده، که البته ایرادات منطقی در داستان فراوان دارد(اما چه کسی در یک موزیکال به منطق اهمیت میدهد؟). حتی اگر کمتر سختگیر باشید لحظات زیادی وجود دارد که میتوانید همراه با آن بخندید.
اینکه فیلم تلاش نمیکند خودش را فراتر از آنچه که هست و داستانی که به مخاطب عرضه میکند، نشان دهد موجب میشود پیام صاف و ساده ی فیلم اتفاقا به دل بنشیند. شاید در دنیای واقعی همه چیز تیره و تاریکتر باشد، و خبری هم از هپی اندینگ های همراه با رقص یک جمعیت سرخوش نباشد، اما پیام فیلم کم و بیش در دنیای ما هم صدق میکند: اینکه انتخاب خودت را بکن، علی رغم تمام مخالفت ها و سختی ها. و چه بسا که پس از سالها تحمل دشواری ها همچون سوفی درون فیلم که سالها بدون پدر زندگی گذراند و درنهایت سه پدر برایش به یکباره از راه رسید، زندگی هم بالاخره روی خوشش را به تو نشان دهد.