قبل از پرداختن به این مسئله، حتما جمله زیر رو بخونید:
گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسی است و همه چیزماست؛ منهای آن، جمهوری اسلامی هیچ حرفی برای گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم. این گفتمان را باید همه گیر کنید؛ به گونه ای که هر جریانی، هرشخصی، هر حزبی و هرجناحی سرکاربیاید، خودش را ناگزیز ببیند که تسلیم این گفتمان شود.10/8/83
جمهوری اسلامی در دهه 90 به کمترین مقدار مشکلات خود در حوزههای فنی و مهندسی رسیده است. وجود دانشگاههای متعدد و رشد پژوهشکدهها و اندیشکدههای فنی و شرکتهای دانش بنیان بیانگر این موضوع هست. اما برخلاف جریان رشد در حوزه سخت افزاری، در حوزه نرم افزاری و نحوه مدیریت کشوری رو به پس رفت هستیم. علت و دلایل آن مشخص هست، کافی است مقداری فکر و تفکر کنیم.
نیاز اساسی کشور در شرایط کنونی، مدیریت جهادگر و مدیریت در کمبود منابع و یا به قولی مدیریت بحران است.
ناظر بر این نیاز آیا با تغییر ریاست جمهوری مشکلات ایران حل می شود؟
دو جور می توان به این سوال جواب داد.
دیدگاه اول:
خیر!
با یک حساب سرانگشتی می توان تعداد نیرویی که یک رئیس جمهور برای مدیریت کشور نیاز دارد را حساب کرد. تعداد این افراد در سطح مدیران کل حدود 3000 نفر می باشد. یعنی برای تغییر گفتمان موجود ما باید حدود 3000 انسان تراز انقلاب اسلامی و یا نزدیک به آن را داشته باشیم.
در شرایط فعلی و عدم وجود یک حزب قوی در ایران، این موضوع منتفی است. در واقع با تغییر رئیس جمهور نهایتا بتوان رویکردها را تغییر داد، اما باز در عملیات و مدیریت کشوری دچار مشکل هستیم. به همین علت است که در طول مدتی که انقلاب در ایران شکل گرفته است، مشکلات اساسی هنوز به قوت خود باقی اند.
آیا گزینههای مطرح ریاست جمهوری این تیم و یا نزدیک به آن را دارند؟
جواب این سوال با توجه به دیدگاه اول تقریبا برای تمامی نامزدهای احتمالی خیر است. البته شاید بتوان برای بعضی از گزینه های مطرح این موضوع را حل شد پنداشت. که قالبا همان تیم سابق در حدود 40 سال گذشته اند و این یعنی تکرار خطاها، مشکلات و ...
دیدگاه دوم:
بله!
تجربه دولت احمدی نژاد با تحریم چپ و راست برای تامین نیرو انسانی مورد نیازش این دیدگاه را تقویت می کند که می توان یک دولتی را بدون داشتن نیرو و با اتکا به حداقلها شروع کرد. اما سوال اساسی اینجاست آیا این روش کار احمدی نژاد درست و صحیح بود؟
جواب این سوال را نمی توان به طور قطع داد، رشد ناگهانی جوانان و حضور آنان در مدارج بالایی مدیریت کشوری از خوبیها و آفات زیادی برخوردار است. نمونههای آن را می توان امروز هم مشاهده کرد، بذرپاش، عنابستانی نماینده خاطی مجلس و نمونههایی که با یک حداقل تحصیلی و یا مدیریتی تبدیل به تصمیم گیران و یا تصمیم سازان مهم کشور شدند.
نهایتا این گونه مدیریتهم منجر به شکست شد.
آیا گزینههای مطرح ریاست جمهوری با این دیگاه و یا نزدیک به آن می توانند کشور را مدیریت کنند؟
اگر این ترکیب احتمالی که الان وجود دارد باقی بماند، جواب این سوال خیر است. هیچ کدام از نامزدهای احتمالی توانایی این گونه کار را ندارند و احتمالا هماننده احمدی نژاد در دولت احتمالی خود به مشکلات عدیده ای با نیرو های خود بر می خورند و تغییرات زیادی را در دوران ریاست جمهوری خود به وجود می آورند.
خب پس باید چه کاری را انجام بدهیم؟!
صحبت من اینجا بیشتر ناظر به تشکلهای دانشجویی است. تشکلهای دانشجویی باید بتوانند دو کار را انجام بدهند.
یک کادرسازی و نیروسازی در دانشگاه و دوم نیرویابی از سطح عموم مردم.
به همین علت تشکلهای دانشجویی باید از درون خود به سمت بیرون حرکت کنند و اهداف بلند مدت و طولانی و استراتژی قویی داشته باشند.
راهکار، ارتباط با مردم و در بین مردم بودن است. تشکلهای دانشجویی باید بتوانند در این انتخابات اثرگذاری مهمی در حوزه انتخابات شورای شهر داشته باشند. شوراهای شهر قدم اول برای شروع مناسب و یادگیری مدیریت و کادرسازی برای ریاست جمهوری است.
در بین مردم بودن و شناخت مردم نتنها می تواند ظرفیتهای پنهان آنها را شناسایی کرد، بلکه می تواند افراد و مدیران میانی و یا مدیران مرتبط با صف که در همه دولتها فعالیت می کردند را شناسایی کرد و برای تشکیل یک دولت آنها را آماده کرد.
نتیجه
اگر به دنبال این هستیم که دیدگاه دوم را به ظهور برسانیم و ازنتایج زیاد آن بهره مند بشویم. از فضای سیاست زده امروز بیرون بیاییم و به اسامی نامزدها نگاه نکنیم. برویم به دنبال نیرو و آنها را شناسایی کنیم و آنها را معرفی کنیم.