محمدرضا خلج
محمدرضا خلج
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

بازنویسی

مدت‌هاست به دلیلی احمقانه دست از نوشتن کشیده‌ام. به این دلیل که خیال می‌کنم همه حرف‌هایی که ارزش گفتن دارد یک بار گفته شده و به جای نوشتن باید آن را گوگل کرد. علاوه بر این فکر می‌کنم نوشته‌هایی از این دست که به دنبال ایجاد ارتباط منطقی با خواننده هستند، باید از یک متدولوژی، مثلن روش علمی برای بیان ایده‌ها استفاده کنند. بر خلاف نوشته‌های ادبی مثل شعر و داستان و امثال اینها که هدفشان در درجه اول ایجاد ارتباط حسی با خواننده است.

اما الان تصمیم دیگری گرفته‌ام. آن‌هم نوشتن به عنوان درمان. شاید این نوشته‌ها ارزش خوانده شدن نداشته باشند، اما بیایید فرض کنیم تنها خواننده آن خود نویسنده باشد. از این نظر لااقل ارزش تاریخ نگاری طرز فکر شخصی را خواهد داشت.

تصمیم گرفته‌ام نوشته‌هایم را عمدن بدون مطالعه دقیق و به صورت بداهه بنویسم. اجازه‌ خواهم داد ایده‌ها و آن‌چه در ذهنم ته‌نشین شده مستقیمن و به دور از هر روشی اینجا نوشته شوند. بنابراین زیاد پیش خواهد آمد که حرف چرتی بزنم یا ناخواسته ایده‌های دیگران را بدون ارجاع بنویسم. اگر یادم بود حتمن ارجاع می‌دادم. با این اوصاف باید همه جملات همه نوشته‌هایم را با «به نظر من» شروع کنم، مگر اینکه بگویم «به نظر فلانی». ولی هم زشت می‌شود و هم از کلمه من خوشم نمی‌آید.

راستش را بخواهید اگر خودم ببینم کسی نوشته‌هایی از این دست دارد، با بدبینی و با تیغ تیز انتقاد آن‌ها را می‌خوانم. شاید پس از نوشتن، با همین بدبینی برای بار دوم یا سوم یا چندم این‌ها را بخوانم. اما فعلن می‌خواهم جریان آزادی از اطلاعات از مسیر مغز به دست و به کی‌بورد و به اینترنت و در آخر به ویرگول بسازم.

البته اگر مطلب جدی نوشتم.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید