محمدامین حجازی مغان‌لو
محمدامین حجازی مغان‌لو
خواندن ۴۰ دقیقه·۱ سال پیش

بازارِ سکس و متر و معیارِ اروتیکا؛ زنانه‌گی در رمانتیسیسم، سکسیسمِ ایرانی-آمریکایی و بحرانِ تعریفِ جنسیتی

چه کسی تمایلِ جنسی بیش‌تری دارد؟ چه کسی کالای جنسی‌ست؟ و چه کسی که را ابژه‌ی سکس می‌کند؟ تصویر و نمایه‌ی معروفِ انسانِ ایرانی در ذیلِ مفهوم‌پردازیِ سنتی خود، هم‌سویه‌گی دارد با تصویرِ کلاسیکِ غربی از زن و مرد و مسأله‌ی سکشوالیتی و نیاز و ارتباطِ جنسی. ایرانی‌ها هم‌چون‌آن زن‌هارا ذیلِ چراغِ رمانتیسیسم اروپایی مفهوم می‌بخشند و از زن‌ها، تصویرِ «فرشته‌ی کوچولو» را ارائه می‌دهند! ایرانی‌ها هم‌چون‌آن هم «زن‌ستیز» هم «مرد‌ستیز»اند درحالی‌که به هیچ‌وجه «متدین» نیستند! اما فقط ایرانی‌ها این‌طور نیستند...

این تَصور که نیاز و تمایلِ جنسیِ (سکشوالیتی) زنان، کم‌تر از مردان است، بالواقع امری‌ست کم و بیش جدید! پیش از ۱۷۰۰ میلادی، ما هردو جنسیت را به عنوان موجوداتی قبیح، شهوت‌انگیز، شهوانی، آتشی‌مزاج و غیراخلاقی تلقی می‌کردیم. این به آن مفهوم است که ما باور داشتیم هر دو جنسِ زن و مرد در سکشوالیتی (نیاز، تمایل و علاقه‌ی جنسی) باهم برابراند و لذت و نیازِ جنسی در مردان، بیش‌تر است.

۱. ابژه‌ی جنسی یعنی چه؟! زن دیگر کدام است؟!

زنانه‌گی، اساسی‌ترین مسأله‌ی روزمره‌ی انسانِ ۲۰۲۳ می‌تواند باشد. زن چیست و مرزِ بینِ زن و مرد که‌جاست؟! در طرحِ مسأله و اهمیتِ آن به من اجازه بدهید کم و بیش به در و دیوار بزنم و به حاشیه بپردازم و آغشته به صراحت بنویسم؛ قشرِ مذهبی و تا حدودی قشرِ متوسطِ سنتی، زنانه‌گی را در «فرشته‌ی نازِ کوچولو» بودن محدود/تعریف می‌کنند. یک واکنشِ معروفِ حکومت، منبرها و مذهبی‌ها به مقوله‌ی حجاب به سر نداشتن «دخترم این در شأن تو نیست»، «دخترم تو زیبایی‌هاتو باید از گرگ‌های جامعه مخفی کنی» است! چه چیزی در شأن زنانه‌گی‌ست؟! روحیاتِ زنانه چه چیزهایی را شامل می‌شود؟! چرا یک پسر نمی‌تواند با داشتنِ روحیاتِ دخترانه، دختر شود؟! روحیات دلایلِ فیزیولوژیک دارند؟! مذهبی‌ها و سنتی‌های ایرانی زن‌هارا «زیبا»، «فریبا» و «‌دل‌ربا» می‌خوانند و در نظرشان نباید زن را کالای جنسی دانست و «حجاب» دقیقاً مانعی برای کالای جنسی شمارده شدنِ زن است!

پیش از ظهورِ رمانتیسیسم فرانسوی و غلبه‌ی فرهنگی فرانسه حتا به مللی چون ایتالیا که پیش از آن به تمام اروپا خطِ فرهنگی می‌داد و مهدِ فرهنگ و تمدنِ اروپا حساب می‌شد، کلیسا به زن و مرد و به عبارتی «انسان» یا بالواقع flesh نگاه منفی داشت؛ زن و مرد موجوداتی بودند که همیشه باید بخورند، بخوابند و سکس کنند و پس‌ماند خود را بیرون بریزند! اروپا و کلیسا اما از درون درحالِ تجربه کردنِ نوعی زنانه‌گی بود، چون‌آن‌که نیچه ذاتِ «منطق»، «راتیو» و «مدرنیته» را زنانه می‌خواند، از این روی کم کم مسائل پیش و پا افتاده، کودکانه و به نوعی زاهدمآبِ کلیسا-اروپایی به رمانتیسیسم حاصل از آزادی پس از کلیسا تبدیل شد؛ طرحِ کلیِ پرسشِ «آیا عیسآ مسیح هم مجبور به دفعِ مدفوع بود؟!» در اروپا به پرسشِ «آیا زنان هم مدفوع خود را دفع می‌کنند؟!» تغییر پیدا کرد. پس از آن کلیسا از این طرح بس‌یار هم استقبال کرد، دین به اصطلاحِ ام‌روزی صورتی شد و زنان را جای‌گاهی متعالی‌تر از مردان داد! کلیسا نمی‌خواست خودش را از انگِ «زن-ستیز» رها کند بل واقعاً «زن-دوست» شده بود! زن، عیسآ شده بود! زن مسیحا شده بود!

اکنون در ۲۰۲۳ پس از گذشتِ کرونا مسأله‌ی «تعاریفِ جنسیتی» و «هم‌جنس‌خواهی» و «LGBTQ+» مطرح است! زنانه‌گی چیست؟! در این میان یک طرحِ عجیبی، الگویی ناخوش‌آیند و مریضی به دنبالِ خود کشانده‌ایم؛ آن‌چه اکنون ذیلِ عنوانِ LGBTQ+ مفهوم پیدا کرده است بی‌گمان مدیونِ مذهبی‌هاست! رمانتیسیسم و به دنبالِ آن مذهبیِ ایرانی و اروپاییِ صورتی (آس‌مان همه‌جا یک‌رنگ است!) تعریفی از زن غیر از تعریفِ فیزیولوژیک و تعریفی خارج از رحم و واژن دادند. برای رمانتیسیسم، زن انسانیتیِ مثلِ مرد نداشت، از یک طرف زن و مرد از حیثِ حقوقی هم‌طول شمارده می‌شدند و از طرفی از نظرِ خلق و خویی در عرض هم حساب می‌شدند! قشرِ سنتی-مذهبیِ ایرانی در مواجهه‌اش با دنیایِ جدیدترِ دهه ۷۰ شروع کرد به تعریفِ روانیِ زنان! برای این طبقه‌ی اجتماعی، دختران خوی و خصلت‌های کودکانه دارند و مثل کودکان معصوم‌اند، سردترند نسبت به مردان و ضعیف و شکننده‌اند! زنان با صدای نازک، رفتارهای کودکانه، کارهای عاشقانه و شاعرانه و غیرهم زن استند!

اگر در ایران به صد سال پیش یا به دهه‌های ۵۰ و ۴۰ بروید، در روستاها و عشایر، زن‌ها هم‌پا و هم‌راه و هم‌خویِ مردان به‌حساب می‌آمدند، آن‌ها اگرچه به‌نظر می‌رسید قدرتِ کار بر زمین را ندارند اما صبح تا شب کار می‌کردند و خود را قوی نشان می‌دادند و کارهای زمختی انجام می‌دادند، پوست‌شان ضخیم بود و چروکیده، بدن‌شان آف‌تاب سوخته، آن‌ها «زن» نبودند! آن‌ها «دختر» نبودند! آن‌چه تجدد می‌خوانیم هماره برای ایران «فاشیسم» و «نژادپرستی» را ارمغان آورده است! زن‌هایی که خودشان برای شوهران‌شان هم‌سر دوم و سوم و چهارم می‌گیرند، «زن» نیستند و موجوداتی «شهوت‌ران» استند! آن‌چه اکنون خودش را از «مذهب» دور و بریده می‌خواند زمانی از مذهب تغذیه کرده است؛ پیش از کرونا، من مبداء این تاریخ را سال‌های کرونا می‌دانم، منطقِ غربی و اروپایی حکم می‌کرد زن و مرد فقط تعاریفِ فیزیولوژیک‌اند و لباس‌های مردانه برای زنان و بالعکس، زنانه برای مردان، هیچ ایرادی ندارد الا این‌که عرف فقط تابو به حساب می‌آورد! اما اکنون این منطق به زیرِ جبر باید نابود گردد چه‌راکه اکنون مردان که از نظرِ فیزیولوژیک مرداند می‌خواهند «زن» شمرده شوند! مسأله هم‌این است؛ زنانه‌گی واژن نیست، این تعریفی‌ست که رمانتیسیسم و کلیسا و مذهب خواست پرورش دهد! پس مردان با آلت تناسلیِ مردانه و بافت و دست‌گاه‌های تولیدِ اسپرم می‌توانند «زن» باشند، چه‌را؟! چون رفتارهای زنانه دارند! رفتارهای زنانه؟! چه کسی رفتارهای زنانه را اولین‌بار ابداع کرد؟!


رمانتیسیسم فرهنگِ کلیسایی را که سکس را امری قبیح می‌شمارد با تغییر دادن به اعلای درجات رساند. کلیسا با سکس به آن دلیل که سکس است مشکل نداشت بل چون نشان از حیوانیت و تعلقات است آن‌را پست می‌خواند حالی که رمانتیسیسم آن‌را زشت می‌خواند و هم‌این تفاوت‌شان؛ کلیسا سکس را پست می‌شمارد درکنار هزاران چیزِ دیگرِ حیوانی مثل غذا خوردن ولی رمانتیسیسم آن‌را چیزی بالکل اضافه پن‌داشت، آن‌چه که مرض است و زشت! کلیسا می‌خواست ما فرشته شویم ولی برای رمانتیسیسم زنان فرشته بودند. ایرانی‌ها نیز اولین میراثِ فرنگی خود را اغلب از فرانسه می‌گرفتند! کلیسا تجرد را متعالی می‌پن‌داشت حالی‌که رمانتیسیسم با خودپسندیِ اروپایی آن‌که سکس می‌کند را پست شمارد! به عبارتی دیگر کلیسا درحالِ ترویجِ نوعی از خود بی‌گانه‌گی نبود و دیگران را به‌خاطر داشتن امیال جنسی ملامت نمی‌کرد بل آن‌هارا ملامت می‌کرد که به آن خودشان را می‌سپارند حالی‌که رمانتیسیسم هرکس را که میلِ جنسی دارد و داشته به سخره و خردی می‌گیرد. کارِ کشیش و راهب سوای مُدلی‌ست که می‌گوید من نیازِ جنسی ندارم و به این افتخار می‌کند.

حال آن‌چه استدلالِ تبلیغاتیِ گروهی از مذهبی‌ها شمارده می‌شود، از برای مثال کلیدواژه‌ی «کالای جنسی» در دفاع از پوششِ اسلامی زنان است! زنانی که به نظرشان کالای جنسی نیستند و نباید به دست گرگ‌ها بیافتند. گرگ‌ها چه کسانی را شامل می‌شوند؟! آن‌چه متنِ نوشتارِ حاضر می‌خواهد به آن بپردازد این است که اگر بناست کسی گرگ باشد آن فقط می‌تواند خود زن‌ها باشند چه‌راکه زن‌ها صاحبان و تولیدکننده‌گان و سرمایه‌دارانِ بازارِ سکس‌اند! این استدلالِ کور و ابترِ که در صورت عریانی زن‌ها دیگران از آن‌ها سوءاستفاده خواهند کرد ظاهراً میلِ طبیعی و فطریِ زنان به سکس را انکار می‌کند و مدعی‌ست که پسران و مردان درعوض می‌خواهند فقط سکس کنند! یا این‌که به نوعی اجبارِ نهفته در سخن می‌خواهد زن را شأنی قائل باشد که باید از سکس به‌دور باشد!

البته آن‌چه ما از آن‌ها به عنوانِ «مذهبی»ها یاد می‌کنیم، فقط برای حاشیه‌پردازی و به‌جا افتادن مسأله‌ست و الا این «مذهبی»‌ها شامل «غیرمذهبی‌ها» هم می‌شوند، ایرانی‌ها عرفاً در ذیلِ تأثیر نوعی زهدگرایی استند که به دور از مذهب و دین نیز مفهوم دارد! عرفِ ایرانی حتا اگر به دور از مذهب باشد هنوز تا حدِ زیادی می‌خواهد «سکس» را امری تابو و نامطلوب به حساب بیاورد حتا اگر برای او دین معتبر نیست. امرِ اخلاقی برای ایرانی مثل اروپای قرن ۱۸ گاه و بی‌گاه جدای از دین است یا به عبارتی این دین نیست که سکس را خوب و بد می‌کند، این سکس است که ذاتاً بد است و دین به آن اشاره می‌کند! پس بار دیگر اشاره به این می‌کنم که این‌جا اشاره به قشر و قسمت و خطِ خاصی از جامعه نیست بل از یک مثال که از آنِ عمدتاً یک خطِ فکری‌ست، استفاده کردیم تا بتوانیم تا حدی مسأله را واضح کنیم. واضح است که این نوعِ مثال‌ها زیادند.

به هرحال، پرسش اصلی این است که چه‌را و چه‌طور زنان را ابژه‌ی جنسی می‌دانیم یا بدن آن‌هارا، حداقل بعضی از قسمت‌هایش را؟! و اساساً یعنی چه ابژه‌ی جنسی؟! برفرض این‌که بدنِ زن، ابژه‌ی جنسی نیست ذاتاً، آیا این به مهفومِ آن است که آن قسمت دلالتِ جنسی ندارد؟! در نوشتاری قبلاً به توضیح رساندم که این‌چون‌این چیزی مورد قبول نمی‌تواند باشد حداقل از نظرِ بنده، این‌که بخواهیم بگوییم هیچ‌جای انسانی نمی‌تواند دلالتِ جنسی داشته باشد، اما این به مفهومِ آن نیست که بدنِ زن، ابژه‌ی جنسیِ مرد است و یا حداقل این خود پرسشی دیگر است که آیا این‌چون‌این است یا خیر؟!

به عنوانِ آخرین طرحِ مسأله در طرحِ مقدمه، به مسأله‌ی ابژه‌ی جنسی و مترِ اروتیک می‌رسم؛ اگر بدنِ زنان ابژه‌ی جنسیِ مردان است، پس چه‌را نمی‌توان عکسش را فرض کرد؟! که بدنِ مردان، ابژه‌ی جنسیِ زنان قرار گیرد؟! چون صرفاً مردان عرفاً فعال در سکس و زنان منفعل حساب می‌شوند؟! چه‌را زنان با بدنِ مردان تحریکی که مردان با بدنِ زنان می‌شوند را ندارند؟! آیا زن‌ها سردی دارند؟! آیا زن‌ها نیاز و تمایلِ جنسیِ کم‌تری نسبت به مردان دارند؟! آن‌گاه چه‌طور یک فرگشت‌باورِ تکامل‌انگار می‌تواند این را توجیه کند چه این‌که ماده باید انگیزه‌ای برای کشیدنِ درد زایمان داشته باشد؟! چه‌گونه می‌توان نتایج و معلول‌های این قضیه را از نظر دینی توجیه کرد؟! چه‌را در یونانِ باستان و رومِ ابتدائی هم‌چون‌آن که سکس با زن تعریف می‌شود اما پسرها از زن‌ها زیباتر معرفی می‌شوند؟! و در یونان باستان و روم امتیاز برای زنانه‌گی، شباهت به پسرهاست! (دقت کنید به این نکته که یونانی‌ها از زنانِ ایده‌آل با بدنی حداکثر شبیه به پسر یاد می‌کنند؛ پستان‌های کوچک، باسن‌های کوچک و شکم‌هایی مثل شکمِ پسربچه‌های لاغر!)

۲. تاریخِ رمانتیسیسم و امر اروتیک

در تاریخِ بشری هیچ‌گاه این ایده ریشه و بنیان نداشته است که زنان سکشوالیتی و یا تمایل و نیازِ جنسی کم‌تری نسبت به مردان دارند و آن‌چه اکنون ما کم و بیش بدیهی می‌شماریم، میراثی است باقی‌مانده از قرن ۱۸ و رمانتیسیسم فرانسوی و به دنبالِ آن دیگر نگاه‌هایی که به زن‌ها می‌شد به عنوانِ موجوداتِ « فرا-اخلاقی ». (( این امر [برابریِ جنسی مرد و زن در نیاز و لذت] پس از قرن هجدهم تغییر کرد و ما شروع کردیم به این‌که لذت، تمایل و نیازِ جنسی زنان را چیزی غیرطبیعی بدانیم. چیزی مریض. )) مشخصاً پس از قرنِ هجدهم با غلبه‌ی فرهنگیِ فرانسه بر اروپا و هم‌چون‌این به‌خاطرِ بسترِ فرهنگی و سنتی و عرفیِ فرانسه، زنان که پیش از آن به‌خاطرِ تعالیمِ مسیحیت موجوداتی هم‌ارزِ مردها از نظرِ جنسی شمارده می‌شدند و کلیسا درکل به آدمیان به عنوانِ موجوداتِ حیوانی نگاه می‌کرد و از این حیث هردوی آن‌هارا، زن و مرد را، برابر می‌دانست، تبدیل شدند به موجوداتی از حیثِ اخلاقی متعالی‌تر از مردان و شکننده و آسیب‌پذیر درحالی‌که مردان هم‌چون‌آن موجوداتی فقط به دنبالِ سکس بودند و زورگو و خراب‌کار و به عبارت دیگر این نگاهِ کلیسا فقط بر مردان صدق پیدا کرد.

از آن پس کلیسا نیز به این مسأله علاقه نشان داد و زنان را از آن‌چه قبحِ تنانه‌گی می‌خوانْد مستثنی کرد. از این پس بود که زنان به عنوانی موجوداتی ذاتاً سرد از نظرِ جنسی و بی‌علاقه و بیش‌تر معصوم پن‌داشته می‌شدند و عاطفی و احساساتی! اگرچه می‌شود بحث کرد که چه‌را و چه‌گونه این امر اتفاق افتاد و گمان‌های عده‌ای از طبیبان تا فرهنگِ عاشقانه‌ی فرانسه چه تأثیری روی این امر داشت، اما به طبعِ حوصله‌ی متن، از این مسأله عبور می‌کنیم.

علاقه و زیبایی جنسی نیز همیشه و هماره در زنان خلاصه نمی‌شد، آن‌چه اکنون به عنوانِ «امر اروتیک» یاد می‌کنیم چیزی نیست جزء آن‌چه که در برهه‌هایی از تاریخ مفهوم پیدا کرده است و نه بیش‌تر. یونانِ باستان این تجربه را به ما نشان می‌دهد که اتفاقاً پسرهای نوجوان و مردان به عنوانِ متر و معیارِ اروتیک شناخته می‌شده‌اند و فضیلت و زیبایی برای زنان شباهت بیش‌تر به مردان است! سینه‌های کوچک و ران‌های نازک! اگرچه این تصویری‌ست که بیش‌تر در ایتالیای رنسانس بیش‌تر ساخته شد اما به واقعیتِ یونانی نیز نزدیک است. به عبارتی دیگر، یونانی‌ها پسرها را زیبا و جنسی می‌دیدند و یا به عبارتِ ام‌روزیِ بعضی، کالای جنسی و یا هم‌آن ابژه‌ی جنسی! برای هر حاکمی افتخار خوابیدن با پسرها بود نه زنان و قاعدتاً زنان موجوداتی نه زیبا بل جنسی تلقی می‌شدند! این تجربه‌ی تاریخی نشان‌دهنده‌ی امری ساده اما عجیب و ظاهراً‌ خارج از تصور است؛ زیباییِ اروتیک با رابطه‌ی جنسی متفاوت است! یعنی با آن‌که هماره جنس‌های مخالف، مردان برای زنان و زنان برای مردان، مُحرکِ جنسی بوده‌اند برای امرِ جنسی یا هم‌آن دلالتِ جنسی، اما همیشه زنان، اروتیک و تحریک‌کننده تلقی نمی‌شدند! چون‌آن‌که اکنون زنان با بدنِ مردان، تحریک نمی‌شوند! اما پرسشِ مطرح هم‌این‌جاست؛ اگر زن‌ها با بدنِ زن‌ها تحریکِ جنسی می‌شوند ولی نه با بدنِ مردان، پس چه چیزی حد و حدودِ تحریک‌کننده‌گی را مشخص می‌کند؟!

فاصله‌ای بینِ امرِ جنسی یا حداکثر دلالتِ جنسی‌ست و امر اروتیک، امرِ جنسی و سکس محتاجِ حد و قبض و بسط نیست اما اروتیکا و آن‌چه اروتیک است چیزی‌ست در ذهن و روان و نفْس و ربطی به سکس ندارد. زن و مرد وقتی به سکس فکر می‌کنند، می‌توانند با هرچه که بتوانند با آن سکس کنند، تحریک شوند اما اروتیک فقط یک چیز محسوب می‌شود و ربطی به سکس ندارد. یک چیزِ اروتیک می‌تواند اروتیک باشد بدون آن‌که بتوانیم با آن سکس کنیم یا به آن فکر کنیم و از طرفی هم فقط یک مشخصات می‌تواند اروتیک باشد! سکس چیزی‌ست در ذات و نفْسِ هر انسانی لیکن اروتیک این‌چون‌این نیست و از طرفی دیگر هم اروتیک مسأله‌ای مخصوصِ انسان است نه حیوانات برخلافِ سکس که مخصوصِ انسان نیست. اروتیک پرورش یافتنی و تربیتی‌ست، فطری نیست و انسان‌ها می‌توانند بابت هزاران دلایل چیزی را اروتیک بشمارند!

در عرفِ رسانه‌ی آمریکایی، چپ و راست، که چپ و راستِ آمریکایی‌اند یعنی چپِ آمریکایی که باز راست است و راستِ آمریکایی که مشخص است که راست است، دو ادعا دارند که در عرفِ ایرانِ ام‌روز نیز وجود دارد و بالواقع درکلِ جهان؛ «انسان‌ها ذاتاً و طبیعتاً فقط به جنسِ مخالفِ خود می‌توانند علاقه‌ی جنسی داشته باشند.» و «انسان‌ها می‌توانند به هر جنسیتی علاقه‌ی جنسی داشته باشند.» و شبه‌استدلالِ «عشق، عشق است!» اما مسأله این است که به‌نظر می‌رسد هردو ادعا ذیلِ اروتیکای رمانتیک مفهوم‌بخشی دارند و نه خارج از آن! نه استدلالی اخلاقی می‌توان آن‌هارا محسوب کرد نه ادعایی مختوم به اخلاق. اگر اروتیکا را جدای از سکس فرض بگیریم، هر جنسیتی می‌تواند علاقه‌ی جنسی نشان دهد به سکس با هر موجودی و هرغیرموجودی! و حداقل آن‌که هر جنسیتی علاقه‌ی جنسی به هردو جنس نشان دهد که اگر به زبانِ ام‌روزی گفت هر انسانی بالذات فقط می‌توان گفت «Bisexual/Pansexual» است یعنی مرد/زنی که به هر مرد/زنی علاقه‌ی جنسی دارد (البته این تعبیر غیردقیق و نسبی‌ست اما برای توضیحِ به‌تر از آن استفاده شده است.)

این متن را حوصله‌ی آن نیست که بخواهیم تاریخِ فلسفه‌ی اخلاقی را به اختصار یا مفصل به میان بیاوریم تا تاریخِ این باور که «هر امرِ اخلاقی، دلیلی فطری دارد» را به بحث بکشیم لیکن در حوصله‌ی این متن این را می‌توان ادعا کرد که حداقل این ادعا که چون چیزی اخلاقی‌ست پس حتماً باید در فطرت و ذاتِ چیزی توجیه شود، نیازمندِ دفاع است و به خودی خود اعتباری ندارد. در مسأله‌ی ما نیز چون انسان‌ها ذاتاً به هر جنسیتی می‌توانند علاقه‌ی جنسی نشان دهند، نشان از اخلاقی بودن این مطلب نیست یا این‌که چون فرض کردیم انسان‌ها فقط به جنس مخالف خود علاقه دارند، پس حتماً اخلاقی این است که با جنسِ مخالف باید رابطه برقرار کرد.

سکس امری‌ست که به خودش، سکس، متوجه و معطوف است درحالی که اروتیکا معطوف به متعلَّق خود است یعنی که اروتیکا به آن‌چه اروتیک است معطوف است درحالی که سکس فقط اهمیت دارد. به تشریحی ساده‌تر، در سکس شرط خود سکس و مثلاً ارگاسم است یا هرچه که در بسترِ سکس مفهومی دارد حالی‌که اروتیک به خودی خود مفهومی ندارد و برایش شرطِ محقق‌شدنی‌ای وجود ندارد مثل سکس که مثلاً می‌توان گفت ارگاسم در آن شرطِ محقق‌پذیر است. اروتیکا بل به چیزی که اروتیک است نگاه می‌کند و معطوف به چیزی عملی هم نیست. از این روی مشخص است سکس بیش‌تر امری فیزیولوژیک و ارتباطی‌ست (جمعی) درحالی‌که اروتیکا بیش‌تر امری ذهنی و انفرادی‌ست (Individual). سکس بی‌دیگران مفهومی ندارد و از این روی می‌توان آن‌را امری انسانی شمارد اگر به اجتماعی بودنِ انسان معتقدیم حالی‌که ما اروتیکا مسأله‌ای کاملاً سوبژکتیو است.

از آن‌چه گفتیم بر می‌آید که هرچه اروتیک است، سلیقه‌ای‌ست و هرچه سلیقه‌ای‌ست را نمی‌توان تعمیم داد به ذاتِ بشری. انسانِ سالم هماره میل به سکس دارد، این ادعایی‌ست اگرچه ثابت هم نشده باشد که می‌توان به فطرتِ انسان ربطش داد چه‌را‌که امری شدنی‌ست و امری که معطوف به شخصیت و شخصِ انسان نیست، بل به ابزارِ انسانی‌ست و ارتباطِ انسانی حالی‌که نمی‌توان گفت هماره و از ابتداء تا انتها زن‌ها مترِ اروتیک بوده‌اند و یا هماره و همیشه مردها به زن‌ها علاقه‌ی اروتیک و زن‌ها به مردها علاقه‌ي اروتیک داشته‌اند. مطالعاتِ پسا-مدرن و به تعبیری پسا-جنگِ غربی، جنگ جهانی دوم و جنگ‌های آمریکا پس از جنگ‌های جهانی تا عراق و افغانستان نشان از یک چیز است؛ زن‌ها مرکزِ توجهِ همه‌گان‌اند! این امر البته از رمانتیسیسم شروع شد ولی‌کن آن‌چه اکنون می‌توان به ساده‌گی با انگشتِ نشانه‌ی خود نشان دهیم این است که روی هیچ بنری و تابلویی و تبلیغاتی «مرد» به عنوانِ امرِ تحریک‌کننده قرار ندارد! این تصویرسازیِ اروپایی از مردان با شکم‌های شش‌تکه و بدن‌ساز امری‌ست کم و بیش منحصر به آمریکا که آن‌هم چندان درست نیست. مردان خواه یا ناخواه چیزی محرک تلقی نمی‌شوند حالی‌که برای تحریکِ زن و مرد از نگاره‌ی زنِ عریان استفاده می‌کنند. این‌جا امری مفهوم پیدا می‌کند؛ بازارِ سکس!

امرِ اروتیک در نسبتش با بازارِ سکس شدت و ضعف پیدا می‌کند. تابلوها، تبلیغات و فیلم‌های سینماییِ فراوانی که بدنِ عریانِ زن را از گذشته نشان می‌دهند تا به ام‌روز و تا حدِ بس‌یاری مرد در آن تکه‌ای در حاشیه‌ست اگرچه عریان، این بدنِ عریانِ زن فقط برای مردان ساخته شده است؟! چه کسی مخاطبِ عامِ سینماست؟! چه کسی اکثریتِ مخاطبانِ سینما را از گذشته ساخته؟! زنان!‌ و حتا اگر به این امر هم معتقد نباشیم حداقل پنجاه درصدِ آن مخاطبین مرداند حالی‌که آن صحنه در زمانه‌ای که حقوقِ زنان اهمیتِ فراوانی دارد، فقط برای مردان به اجرا در می‌آید؟! و برفرض ابتداء این‌طور بوده، چه‌را زنان پس از آن هیچ‌گاه نخواستند این امر را تغییر دهند؟! و حتا جدای از این، آیا این تبلیغات نمی‌توانند امرِ اروتیک را برای مخاطب تعریف/باز-تعریف کنند؟!

دوربین هماره تعیین‌کننده‌ست و سینما به ما می‌گوید دوربین به یک چیز نگاه می‌کند؛ بدنِ زن! یک شات از باسنِ زنِ عریان یک تعریفِ سینمایی و تأثیری دارد درحالی که یک شات از باسنِ عریانِ مرد یک تأثیرِ دیگر دارد و این تأثیر فقط بر یک جنس مخاطب نیست! وقتی صحنه‌ای از باسنِ مردِ عریان به نمایش گذاشته می‌شود، ما مخاطبین چه زن و چه مرد بایستی از آن حداکثر در حد توان یک منظور برداشت کنیم؛ مثلاً مخاطبِ عام، اعم از زن و مرد، از آن حالتی راحت یا غیرمدنی یا آزاد برداشت می‌کند! بدنِ مردِ عریان، نشان از بی‌تمدنی، آزادیِ آمریکایی، راحت‌طلبی و بی‌اهمیت قائل بودن به دیگران را باز می‌رساند حالی‌که مخاطبِ عام در یک شات از باسنِ عریانِ زن، مخاطبی اعم از زن و مرد، چون‌این برداشتی ندارد!‌ آیا مخاطبِ زن آن‌چون‌آن برداشت می‌کند که در صحنه‌ی قبلی در مورد مردان می‌کرد؟! خیر! باسنِ عریانِ زن، هماره جلوه‌ای اروتیک دارد و مفهومی دیگر را می‌رساند و فضایی دیگر را می‌سازد. مخاطب به پوستِ زن به نوعی دیگر از پوستِ مرد نگاه می‌کند اگرچه هر دو پوست یکی باشند! و اگر حتا به ما القا شود که آن باسنِ زن است حالی‌که درواقع بازیگرش یک مرد است، باز هم‌آن مفهوم را باز می‌رساند.

آن‌چه این حقیر در سطورِ فوق نوشته‌ام گاه به صراحت خلافِ باورِ نظرپژوهانِ غربی‌ست درباره‌ی رمانتیسیسم؛ آن‌چه معروف است این است که رمانتیسیسم عشق و سکس را به هم پی‌وندی عمیق داد و سکس را بیش‌ترین عشقِ ممکن دانست! حالی‌که این مسأله کم و بیش خلاف این است؛ رمانتیسیسم، سکس را فقط در پرتوی عشق مفهوم داد و یا به عبارتی دیگر تنها مجوز برای سکس، عشق انگاشت. پیش از رمانتیسیسم و اساساً محرکانِ موجِ رمانتیسک در قرن ۱۸ام (معروفاً رمانتیسیسم از اواخرِ قرن ۱۸ام شروع شده) به انسان‌ها بال‌های متعالی بخشید آن‌چه معرفِ رمانتیسیسم است یعنی نگاهی معنوی (Spiritual) و متعالی (Transcendental) به موجودیتی به اسمِ انسان! این‌چون‌این البته که نه تنها جنسیت که انسانیت نیز درجایی نامعلوم تعریف می‌شود؛ نامعلوم از آن حیث که نه آس‌مانی‌ست نه زمینی! رمانتیسیسم به یک‌باره ابتدائی‌ترین واکنشِ صورتی‌مآب به اصطلاحِ ام‌روزی‌تر است به واکنش‌های پیشینِ اروپا! نه ماتریالیست است نه ایده‌آلیست نه کلیسایی و نه هیچ‌چیزِ دیگر!‌ صحیح‌تر و دقیق‌تر آن است که بگوییم ایرانی‌ها رمانتیسیسم را بی‌سکس فهمیدند ولی آن‌ها بی‌گمان به‌تر از بس‌یاری دیگر فهمیدند با این همه! رمانتیسیسم، مقوله‌ای بود که خصوصیاتِ ثانویِ جنسی را بس‌یار آش‌کارتر کرد و از این هم‌این روی بود که آن‌چه اکنون LGBTQ+ می‌خوانیم مفهوم پیدا کرد. مسأله هیچ‌گاه عقلانی به مفهومِ rational نبوده بل بالعکس irrational بوده است.

ایرانی‌ها با مفاهیمی که از غرب وام می‌گرفتند فرصتِ زنده‌گی کردن را نداشتند و بالتبع آن‌هارا با دیگر وام‌های‌شان مخلوط می‌کردند. اکنون در جامعه‌ی جهانی یک مفهومی مهم‌تر داریم؛ Asexualism دیگر چیست؟! چه‌طور و چه‌گونه می‌توان موجودیتی را تعریف کرد که به هیچ انسانِ دیگر علاقه‌ی جنسی ندارد؟! آیا ما وقتی از Allosexim حرف می‌زنیم، آن‌ها که تمایلِ جنسی ندارند را قضاوت می‌کنیم؟! پرسشِ بنیادین این است؛ کلیسا هیچ‌گاه وجودِ نیاز و تمایلِ جنسی را کتمان نکرد و یا آن‌را بالقوه مریض نشمرد بل قوه‌ی شیطانی و پستِ انسانی شمرد که باید انسان از آن‌ها دوری کند پس از این حیث تمایل جنسی برای او پله‌ای برای تقرب به آس‌مان بوده، اگر رمانتیسیسم نیز این کار را نکرده، پس چه کسی کرده است؟! پس Sexual-Averse که‌جا مفهوم پیدا کرد؟!

پیش از رمانتیسیسم، سکس مقوله‌ای متفاوت از عشق بود و البته هم‌این امر باعث سوءتفاهم‌هایی دربابِ عشقِ افلاطونی می‌شود. عشقِ افلاطونی مفهومی عرفی نیست و در آن قابل گنجاندن نیست بل طبیعتاً نگاهی نظری به مقوله‌ی عشق است. عشقِ افلاطونی نفیِ سکس نیست بل جدا دانستن عشق از سکس است. پرسش روشن‌کننده این می‌تواند باشد؛ چه‌را آن‌چه بحرانِ جنسیتی معرفی می‌کنیم پس از رمانتیسیسم مفهوم پیدا کرد؟!

۳. طبیعی‌پن‌داری و ذات‌محوری

فرگشتِ داروینی پس از رمانتیسیسم جای دارد اما نگاهی به پیش از آن دارد و جدای از آن است و یا به عباراتی دیگر از آن متأثر نیست. چه چیزی جنسیت را محدود می‌کند؟! آیا ما فاحشه را عرفاً به‌خاطر غیراخلاقی بودن کارشان، گناه‌کار می‌دانیم یا آن‌که چون‌این چیزی را اساساً نمی‌خواهیم ذیلِ تجربه‌ی جنسی قرار دهیم؟!

آن‌چه تعاریفِ جنسیتی و ثانویِ جنسیتی می‌خوانیم خصوصیاتی‌ست که بعداً مفهوم پیدا کردند و پیش از آن، جنسیت به‌نظر می‌رسد محدود به نظامِ زاد و ولد بود. غیراخلاقی پن‌داشتنِ سکس با هم‌جنس در ادیانِ ابراهیمی معطوف به جنسیت نیست بل اساساً ادیان ابراهیمی پاسخ‌گو نیستند به دلالتِ غیراخلاقی شماردن چیزی. یک نگاهِ فقهیِ سنتیِ اسلامیِ تشیع‌محور به این مسأله این است که هرکس که رحم دارد، زن است و هرکس که ندارد و به‌جایش آلتِ تناسلیِ مردانه دارد و می‌تواند اسپرم داشته باشد، مرد است. اگر قضیه معطوف به جنسیت باشد، ادیانِ ابراهیمی بیش‌تر نگاهی گذرا به جنسیت‌های متفاوت دارند یا به عباراتی واضح‌تر آن‌هارا به حساب نمی‌آورند بل تأکید بر اخلاق و شریعت خود دارند.

اما آن‌چه مارا به پرسش می‌تواند وا بدارد این است که آیا انسانی طبیعتاً به جنسِ مخالف یا مؤافقِ خود علاقه‌مند است؟! آیا علاقه‌ی جنسی چیزی طبیعی‌ست؟! آن‌چه فروید می‌گوید از این منظر نمی‌تواند ربطِ مستقیم به هم‌جنس‌خواهیِ سالِ ۲۰۲۳ داشته باشد. به‌نظر می‌رسد سنت‌های گذشته باور داشتند خارج از قاعده‌ی شرعی هرگونه تمایلِ جنسی موجودیت دارد. ساده‌تر اگر باز بگوییم، نه تنها این‌طور بوده که هم‌جنس‌خواهی برای ادیانِ ابراهیمی حداقل، طبیعی‌ست بل حتا باید این پرسش را پاسخ داد که پس از که‌جاست که ما امرِ جنسی را مرتبط با طبیعت و ذاتِ کسی می‌دانیم؟! چه‌را مذهبیانِ ام‌روزی هم‌جنس‌خواهی را نه غیراخلاقی بل در مرحله‌ی اول غیرطبیعی می‌دانند؟! آیا آن‌ها صرفاً از این مقوله به عنوانِ استدلالی کمکی استفاده می‌کنند یا خودشان شخصاً/عمیقاً به آن باور دارند؟!

در این‌جا استدلالِ معروفی در مقابلِ دگرباشان مطرح می‌شود که هیچ حیوانی و موجودیتِ ذی‌شعوری این کار را انجام نمی‌دهد و مثلاً هیچ حیوانی با هم‌جنس خود جماع (ارتباطِ جنسی) ندارد. این استدلال صد البته نامفهوم، نامرتبط و حتا غلط است. بس‌یاری از حیوانات از خرگوش تا شیر و سگ و گربه‌سانان با هم‌جنسِ خود ارتباطِ جنسی برقرار می‌کنند. این استدلال ربطی به نگاهِ ادیان ابراهیمی ندارد و این ادیان برای اثباتِ گزاره‌های خود چون‌این مثالی را به کار نمی‌برند چه این‌که معروف است که بگویند انسان نباید حیوان باشد! یا تشبه به حیوان کند بل انسان فوقِ حیوان است و از برای مثال در اسلام معروف است که انسان را خلیفه‌ی خدا در زمین معرفی کنند. در نتیجه اگر حیوانات این کار را می‌کنند پس ادیان ابراهیمی به‌تر می‌توانند پیروان خود را به نکردنِ این کار اشتیاق ببخشند.

اما خصوصیاتِ روانیِ جنسیتی که چیزی‌ست برگرفته از تجربه‌ی رمانتیکِ اغلب فرانسوی، چه‌طور با جامعه‌ی ایرانی و دینش ارتباط برقرار می‌کند؟! مثلاً با حدیثی که زن را «ریحانه» می‌شمارد آیا می‌شود همه‌ی این نتایج را گرفت؟! می‌توان ادعا کرد که اغلب، عرفِ دینی اسبقاً به این مقوله تنها از دری‌چه‌ی «لذت‌جویی» نگاه می‌کرد یعنی تمامِ آن‌چه اکنون دگرباشی خوانده می‌شود برای آن نوعی «کام‌جویی» و «لذت‌گرایی»ست. مطلبِ مهم‌تر از این‌جا آش‌کار می‌شود؛ جنسیت و امر جنسی در عصرِ جدید است که اشتقاقات و خصوصیات پذیرفته و نه تنها این بل هویت‌طلبی در آن چیستی پیدا کرده است. اما چه چیزی جامعه‌ی ام‌روزی را با جامعه‌ی سنتی متمایز می‌کند؟!

این‌گونه می‌توان دید که رمانتیسیسم در کنارِ پیش‌رفت دفعیِ علمِ جدید، مسائلی را طرح کرد که معلوم نیست از که‌جا ریشه گرفته‌اند و چه‌قدر واقعی‌اند و یا اصلاً آن پرسش‌ها قابل اهمیت‌اند اما نه ولیکن به هرحال این پرسشی‌ست که طرح شده و ملموس شده است و نمی‌توان اهمیتِ اجتماعی آن‌را انکار کرد. حالتی از طبیعت‌دوستی که در رمانتیسیسم موجود است در کنارِ ظهورِ علومِ تجربیِ مدرن در اروپای آن زمان، اشتیاقی به طبیعی جلوه دادن تمامِ نُرم‌های اجتماعی را به‌وجود میاورد تا حدی که این تأثرات در مکاتب و فلاسفه‌ی پسا-رمانتیسیسم با ضعف و شدت دنبال می‌شوند. ضعفِ فیزیکال و تهیجِ عاطفیِ فیزیولوژیکِ زنان ارتباطی بدیهی، مستقیم و بی‌دلیل نمی‌تواند داشته باشد با هنجار شماردنِ رفتارهای رمانتیک و این‌جا طبیعت‌انگاری و ذات‌محوریِ رمانتیک به میان کشیده می‌شود. مترِ هنجاری و پسندیده‌ی عرفی چیزی نیست که بتوان واردِ دوگانه‌گی شود. مردانه‌گی اگر متر و معیار است، هر زنی خود را به آن نزدیک خواهد کرد اگرچه زن باشد و بالعکس، اگر متر زنانه‌گی باشد هر مردی چون‌این خواهد کرد و طبیعت‌انگاری اروپایی در رمانتیسیسم درصددِ ساختِ استانداردهای دوگانه‌ی زن و مرد بود. زنان با رفتارهای نازک‌طبع و مردان با رفتارهای سرسختانه.

مرزِ نیازِ جنسی و علاقه‌ی جنسی را به دستِ طبیعت تعیین کردن کاری‌ست که از دستِ یک اروپایی بر می‌آید. هیچ‌کسی از ابتداء به نظر نمی‌رسد چون‌این طرح کرده باشد که اساساً علاقه‌ی جنسی محدود در دایره‌ای‌ست، چه برای بقاء چه برای اخلاق! پیش از دورانِ جدید کسی چون‌این پرسشی نمی‌کرد و هرآن‌چه بود، محدود به تعاریفی عرفی بود و از این روی هیچ زنانه‌گی‌ای در طبیعتِ انسانی فرض نمی‌شد. هم‌این است که کم و بیش تصورِ دگرباشی در اعصار قدیم را مشکل می‌کند! روایاتِ اروپایی اگر محدود به اروپایی شوند، ما می‌دانیم در پاره‌های دیگرِ دنیا بس‌یاری از زنان، تشبه به مردان می‌کردند چون افتخار بود درحالی‌که باز زن تعریف می‌شدند.

۴. متر و معیارِ اروتیکا؛ زنانه‌گی در مقابل دیده‌گانِ جدید

دنیای پسا-رمانتیسیسم، دنیایی بود که نگاره را به رسمِ دیگری متوجه شده بود؛ کانونِ نگاره/عکس چیزی بود که بازتابِ گاه عیانِ روانِ نقاش/عکاس بود. رمانتیسیسم، دربرابر خود زنان را نشاند و از آن‌ها کشید و این را اگرچه در وقتِ خود نکرد لیکن برای فرانسه این میراثِ ناخودآگاهانه را به‌جا گذاشت.عشقِ رمانتیک با مرد بازتاب نمی‌یابد بل با زن بازتاب می‌یابد و این‌چون‌این مرزهای عشق و امر جنسی به بندِ بندباز می‌ماند. آن وقت که یک جنسیت در برابر اثر است، هویت آن چیز درمقابل ماست نه شخصیت‌ش. هیچ نگاره یا عکس یا فیلمی از «فردیت» سخن نمی‌زند و نمی‌تواند آن را بسازد. هیچ شخصیتی با تکیه بر خود ساخته نمی‌شود آن‌سان که بخواهد فقط در ابعادِ خود بماند.

عشق امری البته شخصی یا به عبارتی دیگر استثنائی‌ست و نمی‌توان عشق را محدود به ماهیتی جزء خود کرد. وقتی نقاشی فرانسوی زنی عریان را جلوی خود می‌نشاند، آن زنِ عریان را نمی‌کشد، زنانه‌گیِ عریان را ترسیم می‌کند! اروتیکا هنر نیست، بازنمایی‌ست! فرانسوی‌ها عاشق نمی‌شدند بل شیفته‌ی زنان می‌شدند! تغییراتِ احوالِ انگلیسی نیز به این رمانتیسیسم بال و پرهای متنوع بخشید. عشق امری محدود است و ماهیت‌محور حالی‌که دوربین نمی‌تواند چیزی محدود را ضبط کند. هرچیزی در مقابل دوربین یا بر روی تخته، چیزی‌ست کلی شده! تغییراتِ آئینی تا پوششیِ اروپا پس از آن سال‌ها پا به میدان گذاشتند. می‌توان چون‌این فرض کرد که طرحِ اندیشه‌ی فرویدی در دلالت‌یابی و علت‌یابی دلالت‌های جنسی به‌کلی به نوعی داروینیسم و رمانتیسیسم دچار است.

هماره دلالتِ جنسی بوده و خواهد بود و پیش از این نیز چِرک کرده‌ام که هیچ ابژه‌ی خنثآی بدنی نداریم. هرجای زن ممکن است دلالتِ جنسی داشته باشد اما با این همه سخن از زنانه‌گی‌ست نه جنسیت! ما نمی‌توانیم دلالتِ جنسی را محدود به اندامی بکنیم بابتِ تاریخ‌چه‌ی فردی‌اش و از این روی سخت بتوان اثبات یا نفی کرد که می‌توان سینه‌های عریانِ زنان را ابژه‌ی خنثی پن‌داشت یا ابژه‌ی محرک چه‌را که بر فرض که جامعه‌ای خواست عریان بودنِ سینه‌های زنان را عادی‌سازی کند، آن‌گاه به حریمِ امرِ جنسی تجاوز کرده است. ما نمی‌توانیم امرِ جنسی را عادی‌سازی کنیم پس آن از ابتداء بوده است و خواهد بود و سینه‌های زنان نیز قسمتی طبیعتاً برجسته است و از طرفی هر زن/مردی در سرما علاقه به پوشاندن آن دارد بابتِ حفاظت خود از سرما و گرم نگه داشتنِ بدن. با تحریمِ ابژه‌های جنسی، کاری از دست ما بر نمی‌آید. از طرفی دیگر نیز هم فروید سوای طرحِ بنادینش، اشاراتِ مناسبی دارد و اگر بنیانِ کار او را هم نپذیریم با این‌همه طرحِ کلی او می‌تواند صحت‌سنجی شود و در این مقام، این حقیر معتقدم که فروید نیز سوای طرحِ رادیکالش، می‌تواند به خوبی عواملِ محرک را تعیین کند. بعید است بتوان پیش از رمانتیسیسم فروید را به کار برد اما از طرفی دیگر هر چیزی می‌تواند دلالتِ جنسی داشته باشد و حتا اگر تمامِ این حرف‌هارا قبول نداشته باشیم، هرچه‌قدر هم که فرآیندِ این عادی‌سازیِ سینه‌های عریانِ زنان زمان بخواهد با این همه امرِ جنسی در مقابل آن ایستادگی خواهد کرد چه‌را که به نظر می‌رسد ذهن به هر صورتی که باشد تمایل به دلالت‌گری دارد و سینه‌ی زنان نیز ممکن است به دلایلِ بس‌یاری دلالتِ به‌تری جنسی‌ای داشته باشد، من جمله این نکته که اندامِ منحصر به نوعی تلقی می‌شود.

اروتیکا گرچه دنباله‌ای متفاوت از دلالت‌گری جنسی دارد، اروتیکا ممکن است دلالت‌های جنسی را قوی یا ضعیف کند و یا ممکن است از نو، چیزی بسازد. نگاره‌گری و تصویرسازی نمی‌تواند چیزی منحصر به فرد یا زوجِ محض را بسازد/بگیرد و به محضِ مخاطب پیدا کردنش، مابه‌ازاء و دلالت پیدا خواهد کرد. نقطه‌ی کانونیِ دوربین و قلمِ پسا-رمانتیسیسم، زنان استند. جنگ جهانی و تجربه‌ی زنده‌گی‌های غیر-سنتی در زمانه‌ی جنگ، بالتبع چالشِ جدیدی که دنیای اروپا پیدا کرده بود را به ظهور رساند و از آن‌گاه باعث شد امرِ جنسی نوعی پروپاگاندا حساب شود. پیش از رمانتیسیسم نیز نگاره‌گری عریان داشتیم اما آن‌جا دلالت‌ها یا خنثا پن‌داشته می‌شوند یا به‌خاطرِ محرومیت از دوربین و تخته‌ی رمانتیک و دیجیتالی، تمامیتِ خاطر نداشتند. به عبارتِ دیگر، زنانه‌گی کانونِ توجهاتِ رمانتیسیسم است و این صرفاً در جریانِ هنری، بل در تمامی جریانِ روان‌شناختیِ اروپای قرن ۱۸ و ۱۹ روان بوده است تا آن‌جا که ما «نیچه» را در این میان می‌شناسیم با ضدیتی تام با این رمانتیسیسم. نیچه مضاعف بر رمانتیسیسم‌ستیزی، کلیسا، الکل و افلاطون را موجبِ این زنانه‌گی رمانتیک می‌دانست و از این حیث، نکته‌ای بس مهم در مقابل داریم که متأسفانه از حوصله‌ی متنِ حاضر می‌تواند خارج باشد و تنها به چندی در این مورد که مربوط به سرفضل‌مان است، بسنده می‌شود؛ نگاهی نه فلسفی بل روانی-تاریخی به قطعات و یادداشت‌های نیچه اگر شود، نیچه صرفاً خودِ مستقلِ کلیسا را مقصر نمی‌دانست، بل برای نیچه، رمانتیسیسم کلیسایی بنا نهاده‌ است که برای این ارتباط نیز از افلاطون استفاده کرده است. «حقیقتْ زن است» و «حقیقت وجود ندارد» بیش‌تر می‌توانند دلالت بر نوعی ضدیتِ سلبی و منفیِ نیچه با رمانتیسیسم، فلسفی داشته باشند از این روی که «حقیقتِ» رمانتیک، مشخصاً زنانه‌ست و جدای از تبعاتِ فلسفی این برداشت که می‌توانند حیثیتی قرائتی و حتا هرمونوتیک داشته باشند، تعالی‌طلبی رمانتیک با میراثِ افلاطونی بی‌افلاطون (!!!) باعث می‌شود زنانه‌گی نه تنها جنسی بل نظراً کانونِ مرکزِ عیانیِ روانی هر انسانی قرار گیرد و این هم‌آن اروتیکا را موجب می‌شود؛ اروتیکا از دلالتِ جنسی منتج نشده است که بخواهد تناسبش را با جنسیت بگیرد بل اتفاقاً اروتیکا و امر اروتیک من حیث المجموع ناشی از جداییِ نظریِ روان از سکس و امر جنسی است. اروتیکا نگاهِ انسان است به مسائل و اروتیکا حاکی از نوعی جهان‌بینی‌ست و مشخص است که جهان‌بینیِ انسانِ هزاره‌ی سومِ میلادی هم دقیقاً رومانتیک نیست. زمانی اروتیکا ایجاد می‌شود که ۱) از امرِ جنسی فاصله داریم ۲) یک نگاهی غیر-متداول به امرِ جنسی داریم.

وقتی که انسانِ رمانتیک نوعی تعالی‌طلبی را بهره می‌بَرد از کلیسایی که وجود ندارد، میراثِ عرفیِ کلیسا که می‌تواند موردِ اشاره‌ی نیچه باشد، هم زنان را «مسیحا» می‌بیند هم از سکس به دور میافتد. آداب و رسومی حولِ سکس داشتن به‌وجود می‌آید و امرِ جنسی منوط به نیازِ جنسی تلقی نمی‌شود خلاف آن‌چه که مستقیماً ذیلِ حکومتِ کلیسا مفهوم داشت. از طرفی بورژوازی ظهوری تمامیت‌خواه و قدرت‌مندانه در رمانتیسیسم دارد و بی‌گمان در زمانه‌ی کلیسا صحبت از بورژوازی صحبتی بی‌هوده است الا این‌که بخواهیم ریشه‌های آن‌را واکاوی کنیم. بورژوازی درونِ رمانتیسیسم ظهورِ تامی پیدا می‌کند که با عصرِ پسا-جنگ‌جهانیِ دوم صرفاً قدرتِ تکنیکال و ابزاری پیدا می‌کند. هنرِ رمانتیک دیگر برای عوام نبود و خلافِ هنرِ کلیسا که برای عوام بود و اشراف‌زاده‌گان در عرض هم‌دیگر، هنرِ رمانتیک عوام و بورژوازی را در طول هم‌دیگر قرار داد و در نتیجه هنر ابتداء برای مخاطبِ فرهیخته سپس اگر مخاطبِ عام لیاقتش را داشت، برای مخاطبِ عام ساخته می‌شد. هنری که صرفاً نمایش و دلقک‌بازیِ احساسیِ هنرمند بود برای ثروت‌مندان و زنان نیز هم‌این راه را سپری کردند؛ ما به این نمی‌پردازیم که آیا تجمل‌گرایی و مصرف‌گرایی در زنان امری طبیعی و ذاتی‌ست یا خیر اما رمانتیسیسم طبیعی بوده باشد یا خیر، آن‌را طبیعی تلقی کرد. زنان نه تنها وسیله‌ی سرگرمیِ بوروژاها بودند بل بازارِ آن‌ها بودند و از این‌جا بازاری بین مرد و زن پدید آمد که در آن زن «تولیدکننده» و مرد «مصرف‌کننده» بود. مردان در زمانِ معاصرتری، با توهمِ «مصرف» خود را صاحبِ بازار می‌پن‌دارند و زنان هم درحالی که «تولیدکننده»اند اما به «سرمایه‌دار» سود می‌رسانند. مردانِ دنیای «دیجیتال» با نگاه کردن به «پورنوگرافی» خود را قوی، خشن، محکم و «کننده/فاعل» می‌بینند و با سکسِ خشنِ نشسته در هرزه‌نگاری ارضا می‌شوند درحالی‌که زنان می‌توانند از سرمایه، پولِ نقد تا تحکماتِ روانی را از مرد در سکس بگیرند، درحالی‌که هردو درحالِ پر کردنِ بازارِ سکس‌اند. مردان و پسرانی که در دنیای پیشا-کرونایی نفَس می‌کشند با توهمِ مصرف به‌سان هر بازارِ دیگرِ دنیای دیجیتال ارضا می‌شوند و در این میان نیز تبلیغات و رسانه‌ها البته در خدمت به سرمایه‌دار و سرمایه قرار می‌گیرند. «پیشا-کرونایی» عبارتی‌ست جعلی که من برای اتفاقاتِ جنسیتی پیش از کرونا جعل می‌کنم که خود جای تحقیق و مطالعه و مباحثه دارد اما به اختصار می‌توان گفت آن ریشه‌ی امری‌ست که پس از جنگ جهانی به مرور کاشته شده است. زنان اما به نظر این حقیر پس از کرونا بود که واردِ این بازی شدند.

عاملِ اروتیک، محرکِ آنی و بدیهیِ جنسی نیست بل چیزی‌ست در تناسب با هنجارهای جامعه، جهان‌بینی نهفته در زمانه و جامعه و ملّیت، دیگران (به صورتِ انفرادی) و ذهنیتِ کسی که مأثر از عاملِ اروتیک قرار می‌گیرد. بنابرین ادعای این حقیر است که ۱) اروتیکا در تمامِ زمان‌ها امری غیرطبیعی/غیرذاتی بوده و برساخته‌ است. ۲) در زمانه‌ی حاضر و پس از رمانتیسیسم در تناسب با بازارِ سکس است. ۳) طبقاتِ اجتماعی و اقتصادی و قدرتی و در این میان جنسیتی در آن نقش‌آفرین‌اند. ۴) عاملی‌ست اجتناب‌پذیر. دیگر ادعاها ممکن است به صورتِ مختصر یا مفصل در میان قرار گیرند که بنابر خلاصه‌گری آن‌هارا ذکر نکردم.

برگردیم به نگاره و نگاهِ جنسیتی در نگاره، پرسپکتیوِ پنهان/آشکار در نگاره و امورِ مرتبط به آن؛ رمانتیسیسم متأثر از شعارِ «هنر برای هنر»، استقلالِ فرمیک را اعلام نمی‌داشت بل داشت از حیثِ محتوایی استقلال خودش را اعلام می‌کرد. آن‌چه در مقابلِ ما و در پرتره‌ی زن‌های عریانِ امپرسیونیسمِ فرانسوی‌ست زنانی چند نیست بل نگاهِ نقاش به زنان و نقاش درمقامِ انسانِ آن زمان است. ادوارد مانه زنی به سانِ حوریجلوی خود می‌نشاند (!!!) و از آن بدنی بازسازی می‌کند که اساساً هیچ‌کدام از اندامِ جنسی‌اش عریان نیستند اما تا آن‌جا که به باسن می‌رسد، و خود باسن آش‌کار نیست، و تماماً آن‌چه عرفاً غیرجنسی محسوب می‌شود یعنی گوشت و پوستِ محضِ زنی، عریان استند و از طرفی این حوری شگفت‌زده‌ست که توگویی دیگری به حریمِ شخصی‌اش تجاوز کرده است. آن‌چه در نگاره واضح است این‌که نه «دلالتِ جنسی» که «زنانه‌گی» کانونِ نقاشی «اروتیک» است. داستان‌های فمنیستیِ ام‌روزی گاه به تام، خالی از استدلال و برهان با بدیهیات و سناریوسازی در تلاش‌اند آن‌چه ناشی از «حکومتِ» زنان بوده در مقامی جنسی را تقصیرِ مردان قرار دهند. مطالعاتِ فمنیستی ناتوان از فهمِ مناسبِ رمانیسیسم‌اند و برای‌شان آش‌کار نیست که آن چه نگاهِ منفی به نیازِ جنسی زنان تلقی می‌شود، ناشی از مردسالاری نیست. کلیسا در دروانِ حکومت خود که به عنوان حکومتِ مردسالارانه شناخته می‌شود، چون‌آن‌که در ابتداء نیز عرض شد، نگاهی مساوی به زن و مرد از حیثِ جنسی دارد.

این حقیر در مقامِ آن نیستم که بخواهم منابعی از آزمایش‌ها، تحقیق‌ها و مطالعاتِ جدید را ردیف کنم اما به اختصار اشاره به چندی کافی‌ست که البته منابع آن‌ها گاه با سرچی ساده در موتورهای جست‌جوگر آشکار می‌شوند و ممکن است این مطالعات قابل ارجاع و موثق نیز نباشند و از آن حیث که می‌توان اشاره‌ای چند برای توضیح مسأله داد از آن استفاده شده چه این‌که چه موثق باشند چه خیر، با این همه اصلِ مطلب پا برجاست و چه بسا ممکن است این نوع ارجاع کردن‌ها باعثِ تقلیل بحث و سطحی شدنِ آن شود لیکن به هرحال؛ در یک مطالعه‌ای عکس‌هایی را که تحریک‌کننده و عریان تلقی می‌شده‌اند به زنان و مردان نشان می‌دهند. مردان طبقِ آن‌چه طبیعی شمرده شود، به نظر این حقیر عرفی، مطابق با گرایشِ جنسی خود نسبت به عکس‌ها تحریک شده‌اند و یعنی مردانِ هم‌جنس‌خواه با عکسِ عریانِ مردان و مردانِ دگرجنس‌خواه با جنسِ مخالف برانگیخته‌گی جنسی نشان داده‌اند درحالی‌که زنان، عکسِ این قضیه را نشان داده‌اند؛ آن‌ها با عکس همه‌ی جنسیت‌ها در هر نوعِ گرایشی، گی، لزبین و حتا با سکسِ بابون‌ها (نوعی میمون) نیز تحریک شده‌اند و درحالی‌که این امر را قبول نداشته‌اند و به آن اذعان نمی‌کرده‌اند و هرگونه انگیخته شدن را قبول نداشتند، به واژن‌شان خون می‌جَهیده و به عبارتی دیگر در عین این‌که خودشان مستقیماً این تحریک‌شده‌گی را تأیید نمی‌کرده‌اند اما دست‌گاه‌هایی که به آن‌ها وصل بوده از ضربانِ بالا گرفتن قلب تا خون جَهیدن و رسیدن به واژن را گزارش می‌کرده‌اند. توضیحاتِ محققان این اوامر اما متناقض است؛ یک تعریفِ کلیشه‌ای این است که زنان خود را جای زنانِ در عکس‌ها می‌گذارند تا خودشان را با آن‌ها بسنجند حالی‌که به واژن آن‌ها خون می‌جَهَد و این یعنی تحریک شدنِ فیزیولوژیک درحالی‌که آن‌ها این امر را اذعان نمی‌کردند و این نیز بسته‌گی به زنانه یا مردانه بودنِ عکس‌ها نداشته و چون‌آن‌که اذعان شده است آن‌ها با سکسِ بابون‌های میمون با پشم‌های روی تن‌شان نیز تحریک شده‌اند اما مسأله این است چه‌را زنانِ دگرجنس‌خواه با عکسِ هم‌جنس‌شان و یا سکسِ لزبین‌ها هم تحریک شده‌اند درحالی‌که آن زنان خود را دگرجنس‌خواه (مرادم از دگر جنس‌خواه تقریباً در عمومِ این متن Heterosexual است) معرفی کرده‌اند؟! آیا آن‌ها صرفاً تحریک‌پذیری بس‌یار بالایی دارند؟! این به نوعی ذیلِ پرسش بردن یکی از استدلال‌های دگرباشی‌ست. اگر این توضیح درست باشد پس انسان‌ها با هرچیزی تحریک می‌شوند و این‌گونه نمی‌شود کسی را صرفاً «هم‌جنس‌خواه(=Homosexual)» تلقی کرد و هرکسی «همه‌جنس‌خواه» محسوب می‌شود و جدای این فقط سلیقه و علاقه مختار است و الا این وضعیت و علاقه طبیعی نیست. یا می‌شود این‌گونه طرح کرد که آن‌ها می‌خواسته‌اند با جای گذاشتنِ خودشان در نقشِ زنانِ در تصویر تحریک شوند. مشخص است که این نگاه، سکسیستی‌ست چه‌را که سکس را مرد-محور می‌بیند. زنان چه‌را باید از زن بودن تحریک شوند؟! زنان از چه چیزِ زنانه‌گی باید تحریک شوند؟! آیا آن‌ها صرفاً نقشِ ارضای مردان را دارند؟! این سخن نیز کمی به پسندِ فمنیست‌ها نخواهد آمد که زنانه‌گیِ رمانتیک برای زن‌ها زیبایی دارد پس آن‌ها باید طبقِ سنت‌های رمانتیک عمل و رفتار کنند. یا می‌شود گفت که زن‌ها هم تحریک‌پذیری بالایی دارند و هم خودشان را در جای زنانِ در حالِ سکس می‌گذارند که این نیز هردو مشکلِ ذکر شده را پیش خواهد آورد. دیگر توضیح‌ها نیز ممکن است داده شود که در این‌جا به هم‌این چند مورد بسنده می‌کنیم. دربابِ این موارد و دیگر استدلال‌ها پس از طرح دیگر مطالعات خواهیم پرداخت.

در مطالعه‌ای دیگر، زنان و مردان مقابلِ دوربین‌های تحقیقاتی و سریع که تَحرکِ مردمک‌های چشم‌هارا بر حسبِ میلی‌ثانیه ثبت می‌کرده‌اند، می‌نشینند و این دوربین‌ها تحرکِ مردمک‌های چشم‌های آنان را برسی می‌کنند. در هم‌این حال به زنان و مردان، عکس‌های تحریک‌کننده و عریان از مردان و زنان نشان داده می‌شود. طبقِ توضیحِ خود انجام‌دهنده‌گانِ این آزمایش، آن‌ها به‌خاطر سرعتِ ثبتِ بالای دوربین، برای داوطلبانِ در آزمایش غیرممکن می‌دانسته‌اند که بتوانند خودآگاهانه به عکس‌ها نگاه نکنند/بکنند یعنی سخت می‌نماید که کسی بتواند در میلی‌ثانیه علاقه‌ی جنسی خود را مخفی کند و به هم‌این دلیل گزارش‌های این مطالعه را قابلِ اعتنا می‌دانستند. مردان گزینش شده به چیزهایی تحریک‌شده‌گی نشان می‌دادند که باید! اگر گی بودند به عکسِ مردانِ عریان علاقه بیش‌تری نشان می‌دادند، یعنی بالواقع بیش‌تر به آن عکس‌ها نگاه می‌کردند. دوربین میزانِ دقت کردن و نگاه کردنِ آ‌ن‌ها به عکس را ثبت می‌کرده است. مردانِ دگرجنس‌خواه اما وقتی عکسِ هم‌جنس‌های خود را می‌دیدند علاقه نشان نمی‌دادند و طبقِ توضیحِ آزمایش به‌جز لحظاتِ اول، درواقع اصلاً به عکس نگاه نمی‌کرده‌اند. درحالی‌که زنان روی همه‌ی عکس‌ها تمرکز می‌کردند. در مقامِ تفسیر، بعضی گفته‌اند زنان خواسته‌اند خودشان را با عکس‌های عریانِ زنان مقایسه کنند تا ببینند چه‌قدر جذاب‌اند امّا این توضیح نیز کمی گنگ است؛ زنان از چه روی جذابیتِ عکس‌هارا تشخیص می‌دادند و اگر می‌فهمیدند که چه کسی جذاب است یا خیر، چه‌را باید خودشان را با آن‌ها مقایسه کنند؟! مگر خودشان نمی‌دانند چه بدنی و چه هیکلی دارند؟!

این هم‌آن بازارِ سکس است؛ مردان، در توهمِ حاصل از «مصرف» بین کالاها یکی را می‌گزینند و در این میان، آلتِ برون‌جَسته داشتن‌شان آن‌هارا فریب می‌دهد که آن‌ها تنها «فعالِ» سکس‌اند درحالی که زنان که آلتی درون‌رَفته دارند، «منفعل‌»اند، پس آن‌ها که میانِ زنان در خیال‌شان حقِ انتخاب دارند، به آن‌چه که بخواهند نگاه می‌کنند و به آن‌چه که نه، نگاه نمی‌کنند و می‌توان این الگو را در الگوی تماشای پورنوگرافی در میانِ آن‌ها نیز یافت که وقتی برای پیدا کردنِ هرزه‌نگاره‌ای مناسب، خرج می‌کنند برای ارضای خود. زنان اما شاید چون هم مخاطبِ تبلیغات تا هرزه‌نگاری‌اند عینِ مردان و هم خودشان تولیدکننده و تصمیم‌گیرنده‌ی اصلی، هم «مخاطب» و هم «سازنده»اند و از این جهت برای‌شان فرقی نمی‌کند چه چیزی در جریان باشد، آن‌ها در تناسب با زمانه تحریک‌پذیری مطلقی نشان می‌دهند. دوربینی که بر روی زنانه‌گی تمرکز دارد و قلمی که زنانه‌گی را اروتیک می‌کند فقط برای مردان نمی‌نویسد یا تصویرگری نمی‌کند.

پرسشِ دیگر، تحریک‌کننده‌گی جسمِ مردان برای زنان است؛ چه‌را مردان برای زنان تحریک‌کننده نیستند حالی‌که زنان برای مردان کاملاً برانگیخته‌کننده‌اند؟! رمانتیسیسمِ نفهته، به طبیعت‌انگاری و ذات‌محوری پناه می‌برد برای آن‌چه که پیش از آن، کاملاً امری برونی و غیرطبیعی پن‌داشته می‌شد. مردانِ مصرف‌زده گمان می‌کنند با نشان دادنِ آلت خود به زنان آن‌هارا تحریک می‌کنند و جسمِ مردانه به مفهومِ آرنولدیآن‌ها باعث خواهد شد دختران به آن‌ها علاقه نشان دهند. زنان اما پیروزی را در دست‌شان می‌گردانند. آن‌ها فقط برای مردان به خودشان اهمیت نمی‌دهند بل برای آن‌که زیبا به نظر برسند حداقل برای خودشان، برای خودشان اهمیت قائل‌اند. زن‌های ایرانی دوست دارند شبیهِ نمونه‌ی زنِ اروپای شمالی شوند. نگاهِ آبژکتیو به زن‌ها مفهومی ندارد چه‌راکه اساساً هیچ زنی در میان نیست بل زنانه‌گی‌ست.

مردمانِ جهان نسبتاً با مردانِ هم‌جنس‌خواه (گی) مشکلِ بیش‌تری دارند تا به زنانِ لزبین. این از چه روی است؟! چه‌را عرفاً هم‌جنس‌خواهی زنانه عادی تلقی می‌شود و کسی آن‌را مشکل نمی‌بیند؟! چه‌را صرفاً اشتباه تلقی می‌شود در رادیکال‌ترین حالتِ عرفی ولی هم‌جنس‌خواهی مردانه «مرض» و «مشکل» تلقی می‌شود؟! دوربین هرآن‌چه را در کانونِ توجهِ خود ثبت می‌کند، با او «سمپاتی» ایجاد می‌کند و این کانونِ توجه بودن البته مقید به تکنیک‌هایی‌ست که البته در این موارد، ناخودآگاه بیش‌تر تأثیر دارد تا تکنیک. این‌طور نیست هرچه در کانونِ توجهِ دوربین است بین او و دوربین سمپاتی برقرار است ولی‌کن در تبلیغاتِ پورنوگرافیکِ ام‌روزی، دوربین سیری ایجابی دارد یعنی در تلاشِ بد نشان دادنِ چیزی نیست. تبلیغاتی مثبت تلقی می‌شود که دیگران را قانع کند به انجام دادنِ چیزی نه انجام ندادنِ چیزی یا طرح کردنِ چیزی در فقدانِ دیگری. بدنِ زنانه مرکزِ توجهِ صدساله‌ی اخیر است یا حتا ۲۰۰ ساله‌ی اخیر. زنانه‌گی اروتیک است چون در فقدان‌ِ عریان‌گری و عریان بودنش نیز دلالتِ ذهنی بر چیزی جنسی می‌کند حالی‌که لزوماً هم مختوم به سکس نیست. انسان‌هایی که تا به حال سکسی را تجربه نکرده‌اند و علاقه‌ای هم به تجربه کردن ندارند، به اروتیکا علاقه نشان می‌دهند. زن بودنش حاکی از امرِ اروتیک است و از این روی «آبژکتیو» نشان دادنِ بدن او، خلط مسأله‌ای‌ست معروف؛ زنان، ابژه‌های جنسی نیست بل امورِ اروتیک‌اند. بعضی از مردانِ مصرف‌کننده اما با اروتیکا آشنایی خوبی ندارند و از این روی گمان می‌کنند هرچیزِ اروتیک مختوم به امری جنسی‌ست.

۵. نتیجه‌ای برای فقراتِ فوق و در دفاع از طرحِ کلی؛ پرسش‌های پسین

اگرچه یادداشتِ فوق، با توضیحاتی پراکنده شروع و پایان یافتند اما در تلاش بر آن بودند که بتوانند نوعی ذهنِ خلاق را در مقابلِ موضوعِ آن به کار گیرند. مشخص است که نتوانسته است این متن به توضیحِ بحرانِ جنسیتی برسد و آن را طرح کند. این اما موضوعی‌ست و نهادی که باید بعداً برسی شود و حال لازم می‌نمایید کسی ابتداء از این مسائل پرسشی طرح کند. آن‌چه نیز در فوق آمد طرحِ ابتدائی و اولیه‌ی این مسائل بود تا شاید بتواند ریزه‌بینی‌هایی، نکته‌سنجی‌هایی و تفکری انتقادی را طرح کند. به نظرِ این حقیر اگر این یادداشت نبود نمی‌شد بابی به مسائلِ اصلی باز کرد و از این روی این حقیر نیز در ابتداء این طرحِ کلی را بخواستم بگشایم. البته به بس‌یاری جزئیات از روی سهل‌انگاری نگاه انداخته‌ایم و ممکن است من نیز به مقصد خودم نرسیده باشم اما درمقامِ مقدمه خود را ملزوم به طرحِ معلق این مسائل دیدم تا بتوانم بعداً اگر خواستم نوشتارهای جزئی‌تری بنویسم.

از این‌جا می‌شود رسید به مسائلِ گوناگونی؛ خصوصیت‌های رمانتیسیسم در فرهنگِ مدنیِ جنسیتی، توضیحِ جزئی‌ترِ اروتیکا و آن‌چه بر جامعه‌ی ایرانی سایه انداخته است. نگاهِ سنتی به زن و نگاهِ جدید و دفاعیه‌های منضمم‌تر بر باورهایم. اما ابتداء می‌بایست طرحِ مشکل می‌کردم تا می‌توانستم به جایی برسم. چه چیزی بازارِ سکس را معین و استوار می‌سازد و چالش‌های مصرف‌کننده(=مردان) برای این بازار چیست و قدرتِ بازار درمقابلِ بازار چه‌قدر است. مسأله‌ی «کرونا» در این اوامر نقشی دارد به‌سزا و قابل توجه، حداقل در نظر این حقیر. می‌توان از این‌جا پرسید موجِ جدیدِ مخالفینِ هم‌جنس‌گرایی چیستند و آیا خواهند توانست چیزی را عوض کنند؟! آیا این موج ذاتی فردی دارد یا اجتماعی؟! آیا صرفاً راه به دو-رویی نمی‌برد و دروغ‌گویی؟! برای پس زدنِ پورنوگرافی چه می‌شود کرد؟! خودارضاییِ جنسی، تنها فیزیکال است و چه رابطه‌ای با نارسیسم دارد؟! همه‌ی این پرسش‌ها و دیگر پرسش‌ها فقراتی مهم و قابل فصل و بسط‌اند.

از این روی در انتها سخنم را این‌چون‌این به پایان می‌برم؛ در این زمان، باید از «طبیعت‌انگاری» رهایی یافت تا بتوان قدرتِ «دگم» و «جزمِ» اجتماع را کاهش داد و بتوان پرسش‌هایی جدید مطرح کرد و مشکلاتی روبه‌رو گذاشت.

ارادت‌مندِ شما

م.ح.م

منابع و حاشیه‌ها؛

Chivers, Meredith L., Michael C. Seto, Martin L. Lalumiere, Ellen Laan, Teresa Gribos. Agreement of Self-Reported and Genital Measures of Sexual Arousal in Men and Women; A Meta-Analysis. Archives of Sexual Behavior 2010(39):5-56

Nagoski, Emily. Come as You Are: The Surprising New Science That Will Transform your Sex Life. New York: Simon and Schuster, 2015.

Martin, Wednesday. Untrue: Why Nearly Everything We Believe About Women, Lust and Infidelity is Wrong and How the New Science Can Set Us Free. New York: Little, Brown Spark, 2018

https://www.nbcnews.com/health/health-news/unraveling-mystery-female-desire-flna1c9455797

https://www.theatlantic.com/sexes/archive/2013/06/turns-out-women-have-really-really-strong-sex-drives-can-men-handle-it/276598/

رمانتیسیسماروتیکازنانگینیاز جنسیدلالت جنسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید