شاید شغل ایدهآلی وجود نداشته باشه — اما «نگاه ایدهآل» چرا.
سالها دنبالش بودم.
یه شغل خاص.
اون شغلی که با روحیاتم بخونه،
بهم هویت بده،
و بتونم با افتخار بگم: «دیدی؟ من بالاخره پیداش کردم.»
ولی اتفاقی که افتاد، برعکس بود.
هرچی بیشتر میگشتم، بیشتر سردرگم میشدم.
چون بعضیها شغل رویاییشونو داشتن، اما ناراضی بودن.
و بعضیها شغلی خیلی ساده داشتن، اما لبخندشون واقعی بود.
اونجا بود که فهمیدم شاید مسئله اصلاً «چی کار میکنم؟» نباشه.
مسئله شاید این باشه که من چجوری نگاه میکنم؟
💭 اون بیرون خبری نیست، اگه درونت خالی باشه.
دیدم که بعضیا نظام پزشکی داشتن ولی میگفتن: "هیچی خاصی نیست، تکراریه."
یا روانشناسی که میگفت: "خستهام از آدمای زخمخورده."
دیدم چطوری همون شغل رؤیایی، میتونه بشه یه روتین کسالتبار
اگه نگاهت ایرادگیر باشه، حتی خورشید هم کمنور میشه.
💡 شاید لازم نیست دنبال شغل درست باشی،
لازمه «نگاه درست» پیدا کنی.
نگاهی که یاد گرفته:
– از هرچیزی زیبایی بکشه بیرون
– با هر موقعیتی ارتباط انسانی و عاشقانه بسازه
– معنا رو تولید کنه، نه دنبال معنا بگرده
✨ توی چنین نگاهی...
– منشی بودن هم میتونه خوشبختی بیاره
– وکیل بودن هم میتونه عذاب باشه
– شاید تو هم مثل من بفهمی که همهی شغلها میتونن قشنگ باشن،
اگه تو انتخاب کنی قشنگ ببینیشون.
✅ پس چی شد نتیجه؟
من ترجیح میدم بهجای اینکه دنبال کاری بگردم که «دوستش دارم»،
یاد بگیرم چیزایی که دارم رو دوست بدارم.
یاد بگیرم که به هر کاری، عشق بدم
نه اینکه صبر کنم تا یه کارِ خاص، بیاد بهم عشق بده.
و اینجوریه که:
دیگه از دست فرصتهایی که بهم میرسه فرار نمیکنم
با پذیرش، معنا میسازم
و هر لحظه، تبدیل میشه به یه بخش مقدس از سفر من
🖋️ تو هم اگه دنبال خوشبختیای،
از بیرون نگرد.
نه شغل خاص، نه پوزیشن خاص، نه درآمد خاص.
خوشبختی تو «نحوهی نگاه کردنت» به همینه که هست.
و وقتی این نگاهو پیدا کنی،
هر شغلی میتونه نور داشته باشه
هر قدمی، بشه بخشی از مسیر رشد و شادی تو🌿❤️
