پیش نویس: این متن کمی بلند است. از این که خواندنش ده دقیقه از وقت شما را میگیرد؛ پوزش میخواهم. اما از آنجا که برای آماده کردن آن زمانی طولانی صرف کردهام؛ بسیار امیدوارم که خواندنش به زحمتش بیارزد!
اگر شما هم مثل من از متولدین دههی شصت و یا حداکثر دههی هفتاد باشید؛ احتمالاً متن پیش رو را به راحتی درک میکنید و پس از آن قادر خواهیم بود در قالب کامنتها مفصل دربارهی آن گپ بزنیم. قرار است کمی راجع به تغییر فرهنگ موسیقی در بیست سال اخیر (ابتدای دههی ۷۰ تا انتهای دههی ۹۰) و در سایهی ظهور کامپیوتر و گوشیهای هوشمند حرف بزنیم. طبیعتاً من از جانب یک علاقهمند و شنوندهی پروپاقرص موسیقی که خود نیز سالهاست مینوازد و گاهی نیز آواز میخواند؛ در این باره حرف خواهم زد (و نه بیشتر). و منظورم از فرهنگ نیز نگاه عملی شنوندگان و سازندگان موسیقی به این هنر-صنعت است.
کودکی من با ورود جدی محمد اصفهانی به دنیای موسیقی با انتشار کاست حسرت همزمان بود (در ادبیات موسیقی آن زمان هنوز کلمهی آلبوم وجود نداشت.) و من هنوز به یاد دارم که برای "حسرت" داشتن؛ یک کاست خام خریدم و بدون توجه به کپیرایت و برای صرفه جویی در هزینهها نوار را کپی کردم. ناگفته نماند که چون نه به کاست مادر ( آلبوم اصلی) و نه به ضبط دو کاسته (برای تکثیر) دسترسی داشتم؛ ناچار بودم کاست خام را به یک نوارفروشی ببرم و در قبال پرداخت هزینهی تکثیر و ده دقیقه زمان برای اتمام تکثیر، کاست را تحویل بگیرم. البته که کاست کپی شده هیچگاه کیفیت کاست مادر را نداشت. اما تقریباً با نصف قیمت تهیه شده بود. نتیجه اینکه برای داشتن یک آلبوم موسیقی یک ساعته میبایست هم پول و هم وقت هزینه کنم و تازه یک نوار کاست با یک حجم فیزیکی نسبتاً قابل توجه را هم در بین وسایلم جا دهم. اما خروجی این فرآیند برای من چه بود؟ من به جای گوش دادن، کاست حسرت را خوردم! بدون ذره ای اغراق میگویم که هر کدام از آهنگهای آن کاست را با رادیو-ضبط تک کاسته ي پارس بالای صد بار گوش دادم. فراموش نکنیم که عقب و جلو کردن آهنگها نیز فرایندی کاملاً مکانیکی بود و میبایست بسیار خوششانس میبودید که وقتی نوار را به عقب میبرید؛ دقیقاً به نقطهی شروع آهنگ برسید.
همهی این هزینهها که مخاطب دوران کاست بابت دسترسی و گوشدادن به موسیقی پرداخت میکرد باعث میشد قدر موسیقی را به خوبی بداند و سازندهی موسیقی نیز ترغیب به ساختن آثاری عمیق برای این مخاطب قدردان میگردید. نتیجهی نهایی نیز آثار موسیقی فاخر در دوران کاست بود که هنوز هم ارزش بارها شنیدن را دارند.
قابلیت ذخیرهسازی دیجیتال موسیقی تحولی اساسی در صنعت موسیقی به وجود آورد و باعث گردید هزینهی ذخیره و تکثیر موسیقی به شدت کاهش یابد. دارم از دورانی حرف میزنم که پای فرمت MP3 و سیدی های چند ساعتهی موسیقی به میان آمد. همان زمانی که میشد با همان هزینهی خرید یک کاست یک ساعته، تمام آلبومهای یک و یا چند خواننده را در فضای فیزیکی کمتر (به ضخامت یک CD) خریداری و نگهداری کرد. نکتهی بدیهی دیگر ظهور دستگاههای CD Player بودند. دستگاههایی که تنها با فشردن یک دکمه و در کمتر از یک ثانیه،امکان جابجایی سریع بین تِرکهای موسیقی را فراهم میکردند. (این قابلیتها امروز بیش از حد پیشپا افتاده به نظر میرسند. اما در دوران ظهورشان غوغای زیادی برپا کردند.) دقیقاً به یاد دارم که با مهاجرت از عصر کاست به عصر MP3 دیگر ولع سابق برای شنیدن چندبارهی آهنگها را نداشتم. تنها شاخصترین قطعات نظرم را آنقدر جلب میکرد که حاضر به چندینبار گوشدانشان شوم. چون هزینهی (مالی و زمانی) سابق را برای داشتن آلبوم ها نکرده بودم. عرضه زیاد شده بود و از تمایل مخاطب کم کرده بود.
تحولات MP3 باعث ایجاد یک پارادوکس عمیق در سازندگان موسیقی نیز گردید. از یک سو مخاطب عصر MP3 مشکلپسند تر از مخاطب عصر کاست بود و لذا تولید موسیقی برای او دشوارتر و پرهزینه تر بود و از سوی دیگر همان مخاطب تمایل کمتری به پرداخت هزینه برای دریافت نسخهی اورجینال آلبومهای موسیقی داشت (اگر در عصر کاست هزینهی کپی یک آلبوم، نصف هزینهی نسخهی اورجینال بود؛ این هزینه در دوران MP3 و CD میتوانست تا یک پنجاهم کاهش یابد.)
یادمان نرود که موسیقی فقط یک هنر نیست. بلکه یک صنعت نیز هست که اگر نتواند برای هنرمند درآمد حاصل کند؛ محکوم به کاهش کیفیت است.
ظهور و همهگیری MP3 ، CD و CD Player ها اگرچه تاثیر شگرفی بر هنر-صنعت موسیقی گذاشتند. اما هنوز به قسمت مهم ماجرا نرسیده ایم. شاید بزرگترین نقطهی عطف در مسیر تغییر فرهنگ موسیقی، مربوط به ظهور و شیوع کامپیوترهای خانگی، لپتاپ ها و استفاده از آنها به عنوان ابزار پخش موسیقی میشود. ظاهر ماجرا بسیار ساده است. پخش موسیقی هم یکی از صدها کاربرد استفاده از کامپیوتر است. اما اینجا با یک تفاوت بنیادی مواجهیم. کامپیوترها بر خلاف تمام دستگاههای پخش موسیقی قبل از خود به مخاطب این امکان را میدادند که پخش موسیقی را به عنوان یک فعالیت جانبی - و نه اصلی ـ در کنار چند فعالیت دیگر (استفاده از سایر نرمافزارها یا وبگردی) و به طور همزمان انجام دهد.همان چیزی که شاید همهی ما در طول زمان استفاده از کامپیوتر بارها تجربه کرده ایم.در حال انجام کاری با کامپیوتر هستیم و همزمان نرمافزار پخش موسیقی هم در حال پخش ممتد تِرکهای موسیقی است؛ در حالیکه ما تقریباً هیچ توجهی به شعر و موسیقی در حال پخش نداریم. کامپیوترها فرهنگ Multi-tasking (انجام همزمان چند کار که در عصر کامپیوتر متداول شد) خودشان را به دنیای موسیقی نیز تسری دادند با این تفاوت که در این چندکارهگی موسیقی در بیشتر موارد یک فعالیت حاشیه ای بود که کمترین میزان توجه کاربر را به خود اختصاص میداد.
به عبارت دیگر، استفاده از کامپیوتر به عنوان ابزار پخش موسیقی با خود یک امکان به همراه آورد که باعث ایجاد یک عادت جدید در شنوندگان موسیقی عصر کامپیوتر گردید. عادتی که به سرعت شایع شد تا یک نگاه جدید به موسیقی را به وجود آورد. شنیدن موسیقی در پس زمینهی انجام کارهای دیگر.
به این ترتیب ظهور و شیوع کامپیوترها و در ادامهی آن امکان Multi-Tasking، سبب "تغییر کاربری" جدی موسیقی در نگاه مخاطب گردید. دیگر گوش دادن به موسیقی به جای آنکه عملی برای سیرآب کردن روح از فرهنگ و هنر باشد و بهره گیری کامل از آن به توجه و تمرکز نیاز داشته باش؛ به یک عادت کاملاً حاشیهای تبدیل شد که صرفاً تهماندهی توجه ما را در حین انجام بقیهی کارها پر میکند. همین و نه بیشتر.
صبر کنید. هنوز تا تکمیل فاجعه یک پارگراف مانده است. فاجعه زمانی کامل شد که گوشیهای هوشمند مجهز به هدفون عرضه و در بین مردم شایع شدند. این گوشی ها همان سیستمهای کامپیوتر چندکاره بودند اما با یک امکان بیشتر. قابلیت حمل و همراهی همیشگی با مخاطب.
اگر کاربر دوران کامپیوتر عمل و عادت به حاشیه راندن موسیقی را فقط وقتی روبروی کامپیوتر نشسته بود انجام میداد؛ کاربر دوران گوشیهای هوشند،گوش دادن به موسیقی را به یک فعالیت حاشیه ای غیرمهم در کنار همه ی کارهای روزانه اش تبدیل کرده است.
امروز بسیاری از افراد را میبینیم که در تمام زمانی که خارج از خانه هستند؛ به صورت دائمی هدفون در گوش دارند و بی توجه به ترکهای موسیقی در حال پخش که یکی پس از دیگری پخش میشوند ؛ فعالیتهای دیگرشان را انجام میدهند. گویی کاربری موسیقی باز هم سخیفتر از قبل شده است. جایگزینی برای سر و صدای مزاحم بیرون!
در عصر کامپیوترها و گوشیهای هوشمند، دیگر نه نیاز به موسیقی غنی و هنرمندانه است و نه یک شعر پر مغز سرشار از معنا. مخاطب دوران MP3 هنوز موسیقی فاخر میخواست اگرچه حاضر به پرداخت بهایش نبود. اما مخاطب دوران کامپیوتر نه انتظار شنیدن موسیقی فاخر و با کیفیت دارد و نه حاضر است بابت آن هزینه کند. از اینجا به بعد دیگر مسئله ساده است. سازندگان موسیقی نیز راهی ندارند جز آنکه یا از قید کسب درآمد را از موسیقی بزنند و همچنان به تولید موسیقی فاخر ( اما کم مخاطب) ادامه دهند. یا اینکه موسیقی و شعر کم کیفیت را برای مخاطبی که هیچ انتظاری از موسیقی ندارد؛ فراهم کنند و به قیمتی به اندازهی یک دقیقه Time on Site که صرف دانلود آن آهنگ میشود بفروشند.
آهنگساز، شاعر و خوانندهی امروز به خوبی درک کرده است که موسیقی ساخته شده ی این روزها، تاریخ انقضایی حداکثر چندماهه دارد و در همین دورهی کوتاه مصرف نیز قرار نیست تاثیر خاصی روی مخاطب بگذارد یا جریانی راه بیندازد.
دیگر هیچ کس انتظار خلق الهه ناز، مرغ سحر و یا آتش در نیستان ندارد و همین شد که کیفیت موسیقی این روزهای ما اینی شد که میبینید. انبوهی آهنگساز و خواننده بدون خروجی ماندگار و قابل قبول. همین شد که این روزها وقتی واقعاً احساس نیاز به یک موسیقی فاخر داریم که حالمان را خوب کنیم ناچاریم به آهنگهای گذشتگان پناه ببریم که اینقدر فاخر و با کیفیت اند که گویی قرار است برای چند سده باقی بمانند و مخاطب را از غنای خودشان سیرآب کنند. ( البته هنوز معدود کارهایی از معدود خوانندگان و معدود آهنگسازان میبینیم که قابل اعتنا هستند. ولی این کارها به حدی کم است که خللی در نتیجهگیری بحث ما ایجاد نخواهند کرد.)