ویرگول
ورودثبت نام
نیمکت اندیشه
نیمکت اندیشه
نیمکت اندیشه
نیمکت اندیشه
خواندن ۱۵ دقیقه·۱ سال پیش

جنگ ایدئولوژی ها، جنگ پارادایم ها

این نوشتار برگرفته شده از سخنان دکتر میرباقری در خصوص تحلیل وقایع تاریخی تا سقوط سوریه ی بشار اسد می باشد. که در کانال تلگرامی "ایران، شهر خورشید" ارائه شده است.

درگیری اصلی بین دو تفکر لیبرالیستی و تفکر دینی است.

این درگیری اصلی در حوزه پارادایمی است. هر وقت این درگیری را فراموش کنید در در حوزه تکنیکی، تاکتیکی، عملیاتی و استراتژیک و ایدئولوژیک شکست می خورید.

پس باید نگاه Eagle Vision داشته باشید. نگاهی شبیه عقاب و از بالا.

وقتی نگاه Worm Vision داشته باشیم. سرمان را مانند کرم از سوراخ بیرون می آوریم و فقط می توانیم دورمان را ببینیم.

اگر کمی بالاتر بیاییم نگاه سطحی یا Surface Vision خواهد بود.

ولی اگر مثل عقاب بروی بالا و تمامی وقایع را از بالا ببینی هیچ وقت گول نمی خوری.

برای همین همیشه تلاش رسانه ای در این است که ما را در نگاه کرمی و یا سطحی نگه دارند. و هیچ وقت نگذارند که نگاه عقابی داشته باشیم.

تنها کسانی گول نمی خورند که نگاه عقاب داشته باشند.

در این نگاه کلی، در یک طرف، دیدگاه الهی و وحیانی است با المان های خاص خودش و در طرف مقابل دیدگاه شیطانی است با المانهای مختص خودش.

درگیری این دو تفکر از ابتدای خلقت و از زمان آدم و حوا شروع شد.

شیطان 12 سم را به جامعه بشری تزریق کرد. تا بشر را برده خودش کند. و اینجا بشر باید تصمیم بگیرد که بنده ی خدا باشد و یا برده ی شیطان.

انسان هر چیزی را که خدای خود بپندارد. این می تواند، پول باشد. شهرت باشد. زیبایی باشد و یا هر چیز دیگری. انسان با هر چیزی محشور می شود که آن را در زمان حیات پرستیده است.

برای اینکه بفهمیم که چه چیزی برای یک فرد خدا است. باید دید که در زندگی او چه چیزی بالاترین ارزش را دارد.

برخی افراد برای پول، همه چیزشان را می دهند. برخی برای فرزند خود برخی برای همسر خود. برخی برای پست و مقام خود. هر چه که باشد. اون خدای اون فرد است و با اون محشور می شود.

هیچ کس بدون خدا نیست. انسان ذاتا و فطرتا به گونه ای خلق شده است که چیزی را خدای خود انتخاب کند.

تنها فرق این است که چه چیزی را به عنوان خدا انتخاب کنی.

آنچه که در مورد آزادی و لیبرالیسم مطرح می شود در واقع تغییر خدای آنها بوده است. آنها خدا را فرد دیگری انتخاب کرده اند.

شیطان برای اینکه کل بشریت را برده خودش کند. 12 سم را به جامعه بشری تزریق کرده است و انسان را از آسمان جدا کرده است.

و می گوید آسمان را ولش کن. زمینی شو.

دکارت چه می گوید؟ می گوید ذهن خود را مانند جعبه میوه خالی کن. و آن میوه های را که می شود با آنها اثبات گرایی، تجربه گرایی و استدلال گرایی را که سه ستون اصلی تفکرات دکارت بودند، ساخت نگه دار و بقیه دور بریز. و این استدلال گرایی با تعقل فرق دارد. و معادل انگلیسی آنRationalism می شود.

در واقع آنچه که در مغز رخ می دهد یتفکرون و آنچه در قلب رخ می دهد، می شود یتعقلون، و آنچه در روح رخ می دهد یتذکرون است.

منظور از استدلال گرایی، "دو دوتا چهارتا کردن" است.

حالا که پروژه لیبرالهای جهانی شکست خورده است می خواهند انسان را از آسمان جدا کرده و در قلعه تافلر زندانی کنند. یعنی و بشر را از زمین هم جدا کرده و وارد حوزه مجازی کنند. و تمام نقشه های شیطان در این راستا در حال عملیاتی شدن است.

آخرین سمی که شیطان به پیکر بشر در حدود 400 سال اخیر وارد کرد، سم مدرنیته بود. موتور محرکه ی مدرنیته "نو به کهنه" است. بر خلاف آنچه شما احتمالا شنیده اید. یعنی در وقعه نو به کهنه تبدیل می شود.

در تفکر الهی سوخت "عقل و جهل" را داریم. زمانی در عقل هستیم و زمانی در جهل. و وقتی در حالت جهل هستیم در حالت غیر تفکر الهی هستیم. حالا هر چیزی باشد. غیر خدایی است.

فرقی نمی کند، کومونیست، مارکسیست، فاشیست، کونفوسیوسی یا هر چیز دیگر...

در ایه الکرسی هم در مورد طاغوت از فعل جمع استفاده می شود. تا بگوید همه اینها باطل هستند و فقط یک راه راست وجود دارد و غیر از آن همه باطل هستند.

در مسیر این درگیری دو تفکر، تئوری تایگر شارک بوجود آمد.

و آن کوسه ای است که چندین نوزاد در شکم خود دارد. کوسه می آید به نزدیکی ساحل، نوزادها شروع می کنند به خوردن یکدیگر، و در نهایت از این تقریبا 300 نوزاد (خواهر و برادر) یک نفر متولد شده و باقی می ماند و می شود سلطان اقیانوس ها.

تفکر ماتریالیستی در 400 سال گذشته. یک سری ایسم ها ایجاد کرد، کومونیسم، فاشیسم، ناسیونالیسم و ...

این تفکرات شروع کردند به درگیری و یکی یکی همدیگر را خوردند و نهایتا اصلی ترین هسته ی تفکر شیطانی به اسم لیبرالیسم متولد شد.

و آنها گفتند این پایان تاریخ است. و دیگر اندیشه جدیدی ایجاد نمی شود و لیبرالیسم پایان تاریخ است. پس اتفاقی که در تفکر شیطانی رخ داد بن بست تفکری بود.

همانطور که گفتیم سوخت موتور محرک تفکر شیطانی چرخه ای از نو به کهنه بود و با توقف تولید اندیشه ها، دیگر سوختی برای حرکت رو به جلوی تفکر شیطانی وجود ندارد. به بیان دیگر، تمامی تفکرات شیطانی به انتهای خط رسیده اند.

روش آنها به این گونه بود که یک اندیشه ایجاد می کردند. آن اندیشه را وارد سیستم و قوانین می کردند و بعد آن را تبدیل به سبک زندگی می کردند. و به این روش بر بشریت حکومت می کردند.

در طول این چند هزار سال این چرخه مدام تکرار شده است. و حالا رسیده اند به نقطه ای که دیگر زایش اندیشه ندارند. به گذشته دقت کنید: کومونیسم تعداد زیادی از کشور های جهان را تحت قلمرو خود در آورد اما بعد شکست خورد. بقیه اندیشه ها نیز شکست خوردند.

تا اینکه جریان رسید به لیبرال- دموکراسی، به عنوان آخرین اندیشه شیطانی. در طرف مقابل، در حوزه تفکر دینی، تلاش ها برای منزوی کردن دین از جامعه با انقلاب اسلامی ایران شکست خورد. و انقلاب اسلامی ایران تفکر الهی را که رو به خاموشی بود، در مقابل تفکر شیطانی زنده کرد. در تفکر شیطانی کوچکترین عضو جامعه فرد است. و تلاش آن بر این است که بشر را به فرد گرایی (Individualism) بکشاند. اما در تفکر الهی، کوچکترین سلول جامعه، خانواده است.

و انقلاب اسلامی ایران، تلاش کرد تا تفکر دینی را به جامعه پیوند بزند. بر خلاف تفکر شیطانی که انسان را از آسمان و خدا جدا می کند.

در ایران، امام خمینی، با رای گیری مردم، تفکر اسلامی و ملی گرایی را هم راستا به هم در ایران اجرا کرد.

در حالی که در اثر جنگ جهانی، تمامی دنیا به دو بخش تقسیم شده بود و حتی شهر برلین آلمان هم تقسیم شده بود. امام خمینی به عنوان سمبل تفکر دینی در انقلاب اسلامی با شعار نه غربی و نه شرقی اعلام کرد که هر دوی این دو تفکر باطل است و ما تفکر الهی را بر می گزینیم.

در سال 1991 کمونیست نیز شکست خود و تنها نوزاد قدرتند باقی ماند. اما چند سال بعد، در سال 1997 خانم کاندولیزا رایس، اعلام کرد که ما در مقابل تفکر دینی قرار گرفته ایم. و این تفکر دارد تمامی عالم را فرا می گیرد. باید این تفکر را نابود کنیم.

برای مبارزه با این تفکر یک نقشه ای به شکل انسان طراحی کردند که مغز آن آمریکا، شبکه اینترنت، شبکه عصبی انسان. اندام های حیاتی بدن کشورهای G8 که بعد روسیه را حذف کردند و شد G7 . و اینها شدند کشور های شمال.

و در واقع تقسیم بندی شرق و غرب به تقسیم بندی شمال و جنوب تبدیل شد. و از سال 2000 مقرر شد که کشورهای جنوب به غیر از این 7 کشور باید انرژی کشورهای شمال را تامین کنند. در واقع این 7 کشور اندامهای حیاتی بدن بودند که توسط سایر بدن تامین می شدند.

این کشورهای شمال، حکومت خود را طراحی و قانون 2030 را طراحی کردند. قانون. یعنی دقیقا عین این سند باید اجرا شود. تمامی سازمانهای بین المللی که تشکیل دادند زیر نظر آمریکا (و یا بهتر بگوییم ارتش آمریکا) هستند. سازمانهای بهداشت، تجارت و ... همه در راستای تشکیل و تداوم حکومت آمریکا تشکیل شدند. تا طرح و استراتژی آمریکا را در دنیا پیاده کنند.

در ادامه حادثه ساختگی 11 سپتامبر را ایجاد کردند چرا که می خواستند با تفکر اسلامی بجنگند. پس از آن برای مقابله با اسلام، فرقه های مختلف در اسلام ایجاد کرده و برخی فرقه ها مثل وهابیت در عربستان، اسلام سکولار در ترکیه را به شدت مورد حمایت قرار دادند.

با شکست خوردن برنامه هایشان، آنها تصمیم گرفتند که سر اسلام نجات بخش یعنی ایران را هدف قرار دهند.

تحقیقات نظامی بسیاری انجام دادند. شبیه سازی ها بسیاری انجام دادند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که اگر امریکا به ایران حمله کند شکست خواهد خورد. (تعحب نکنید 8 سال کل دنیا از عراق و صدام در مقابل ایران حمایت کردند ایران را تحریم کردند ولی پیروزی حاصل نشد. حتی در غزه نیز پیروزی حاصل نشده است.)

آنها بررسی کردند و دریافتند در این جنگ با ایران، هزاران آمریکایی کشته خواهند شد. و آنها هزینه زیادی برای انتقال تجهیزات و به غرب آسیا متحمل می شوند و علاوه بر آن تمامی پایگاه های نظامی امریکا در غرب آسیا نابود خواهند شد.

بنابراین آمریکاییها تصمیم گرفتند برای مبارزه با اندیشه الهی، ایران را از درون تضعیف کنند تا جایی که ایران را به چند کشور کوچک تجزیه کنند. حتی نقشه ایران تجزیه شده را نیز در اینترنت منتشر کردند.

نام این نقشه طرح گالیور 6 بود. در این طرح، قرار بود چندین کشور اسلامی به کشورهای کوچکتر تفکیک شوند. کشورهایی در اندازه کشور کویت (با قدرت نظامی بسیار کم) که بتوانی در یک روز آن را اشغال کنی و یا ظرف مدت یک روز از آن خارج شوی.

با عملیات دروغین 11 سپتامبر، تمامی کشور های اطراف ایران را اشغال کردند. و بعد تصمیم گرفتند طی نقشه ای به روش فراگ استراتژی (یا استراتژی قورباغه فرانسوی) ایران را نابود کنند. پروژه را به خانم کاندولیزا رایس سپردند. حدود 38 استراتژی استفاده شد. و خانم کاندولیزا رایس نام پروژه را خاورمیانه جدید نامید.

با شروع پروژه، واکنش رهبر انقلاب اسلامی با جمله ی نه با شما هستیم و نه با تروریست ها. و با این جمله دو قطبی که تفکر شیطانی به وجود آورده بود را به سه قطبی تبدیل کردند.

نقشه، فتح 6 کشور بود. عراق، لبنان و سوریه و سه کشور آفریقایی. حضور ایران باعث شد سالها فتح این سه کشور آسیایی به تاخیر بیافتاد. این پروژه شامل جنگ نظامی با همکاری آمریکا و موساد و جنگ اقتصادی و تحریم کشورهای محور مقاومت بود. در این نبرد. بیشتر از یک میلیون نفر در عراق کشته شدند. نزدیک یک میلیون نفر در افغانستان کشته شدند. ولی این پروژه با شکست مواجه شد.

بعد از آن پروژه مد من (مرد دیوانه) توسط آمریکا اجرا شد. تا پروژه ادامه حکمرانی و امپریالیست آمریکا ادامه یابد. پروژه ترامپ شکست خورد و پروژه دال من (مرد عروسکی) (بایدن) را شروع کردند. آن هم شکست خورد. در نهایت پروژه آمریکا و موساد در حوزه جنگ سخت و نیمه سخت عملا شکست خورد.

در ادامه آنها به سرغ پروژه انگلیسی رفتند.

اما پروژه انگلیسی چه بود؟

این پروژه همان پروژه ای بود که با دکتر مصدق در ایران انجام دادند. آنها با صرف دلار و خرید مسئولین در حوزه های مختلف سیاسی و استخدام افراد خلاف کار برای ایجاد آشوب و فشار رسانه ای، مردم و برخی افراد مسئول را ترساندند. و در نتیجه آن یک دیکتاتور به نام پهلوی را به مردم ایران تحمیل کردند. و ایران را همچنان به عنوان مستعمره خود حفظ کردند.

با شکست پروژه آمریکا و موساد، مجددا پروژه انگلیسی کلیک خورد. آنها شروع کردند به کار رسانه ای در ایران و نیروهای خود را که قبلا آموزش داده بودند مورد حمایت قرار دادند. اساس روش انگلیسی ها این بود: تفرقه بنداز و حکومت کن.

تا سال 2008 ایران با این دشمنی ها به سختی مقاومت کرد. در سال 2008 چین و روسیه که شاهد مقاومت ایران در عرصه بین الملل بودند و پیش بینی می کردند که این سیستم تک قطبی دنیا در نهایت موجب نابودی آنها نیز خواهد شد. به ایران پیوستند. اتحادی که در سطح پارادایمی نبود. بلکه چین و روسیه و ایران به دلیل منافع مشترکی که داشتن یک اتحاد عملیاتی تشکیل دادند.

در سطح استراتژیک می توانیم بگوییم متحد ایران مثلا حزب الله است. اما اتحاد ایران، چین و روسیه اتحادی عملیاتی است. روسیه و چین بدلیل منافع ملی خودشان از ایران حمایت می کنند. چرا که هر ضربه ای که به رقیب چین و روسیه یعنی آمریکا وارد شود به نفع این دو است. در نتیجه این اتحاد فقط به دلیل منافع مشترک بوجود آمد.

این در حالی ست که نبرد ایران و آمریکا در سطح بالاتر بوده و نه برای قدرت بلکه برای اجرای اندیشه و تفکری ست که هر یک از آن دو آن را پیروی می کنند.

از طرفی، تمامی مطالعات اقتصادی پیش بینی می کند که قدرت از غرب به شرق منتقل خواهد شد. و تمام تلاش آمریکا بر این است که قدرت را در سمت خودش حفظ کند و یا حداقل همانطور که قدرت از انگلستان به آمریکا منتقل شد، مجددا به اروپا برگردد و دیگر به چین منتقل نشود.

در حالی که در آمریکا لاس وگاس به عنوان نماد تفکر شیطانی به انتهای خط رسیده بود، در ایران انقلاب اسلامی به تازگی برخواسته و شروع به رشد کرده بود. و تعاریف انسانیت و عدالت را در تفکر دینی به مردم دنیا عرضه کرده بود. تعاریفی که بشدت مورد مخالفت جبهه شیطانی بود.

با اتفاقاتی که در غزه، فلسطین رخ داد. انگلیسی ها دیدند که با وجود این همه حمایت از اسرائیل و تبلیغات گستره، نیروی نظامی اسرائیل قادر به شکست دادن یک نیروی 40000 نفره (حماس) نیست. طوفان الاقصی و نفوذ به اسرائیل با پاراگلایدر، تمامی محاسبات آنها را بهم زد.

دیواری که از انواع سنسورها و هوش مصنوعی بهره می برد. نتوانست در مقابل چند پاراگلایدر مقاومت کند. در حالی که اسرائیل تمایل داشت جنگ را به خارج از مرز ها و شهرهای خود منتقل کند. جنگ به شهرهای اسرائیل کشانده شد.

با شکست اسرائیل و برنامه های آن، در حوزه جنگ سخت و نیمه سخت، پروژه جنگ نرم فعال شد. یعنی استفاده از افراد موثر، رسانه، گول زدن عموم مردم و ایجاد وعده و سراب برای مردم.

در این مرحله طی مذاکرات پنهانی به روسیه وعده دادند که در جنگ اوکراین، با او کمک خواهند کرد تا مشکل حل شود و به یک توافق دست یابند. در مقابل از روسیه خواستند که از سوریه خارج شود و با آنها همکاری کند. و به چین وعده ی تامین انرژی را دادند. و چین و آلمان به یک اتحاد استراتژیک رسیدند.

و در نهایت چین و روسیه گول پروژه انگلیس را خوردند. و پروژه انگلیسی موفق شد. و توانستند سوریه را از جبهه مقاومت که مقابل تفکر شیطانی بود جدا کنند و ضربه سختی به جبهه تفکر الهی بزنند.

شایان ذکر است که چین برای منافع ملی وارد شد و نه دفاع از تفکر لیبرال دموکراسی. همانطور که می دانید چین سالهاست که تفکر کمونیستی را کنار گذاشته و معتقد به تفکر لیبرال – دموکراسی است. حتی فروپاشی شوروی و تشکیل روسیه نیز با به بن بست رسیدن تفکر کمونیست و قبول تفکر لیبرالیستی بوجود آمد.

اما اختلاف آنها با آمریکا نه بر سر تفکر بلکه بر سر قدرت است. و آنها جهان تک قطبی را قبول نداشته و معتقدند دنیای آینده باید چند قطبی باشد.

روی بشار اسد کار کردند. قطر نقش زیادی در این پروژه داشت. بدلیل اختلاف اسد با امارات و ترکیه و عربستان، انگلستان از قطر استفاده کرد.

به او وعده دادند که اگر با روسیه و ایران قطع رابطه کند، به او تضمین می دهند که او خواهد ماند و از او حمایت خواهند کرد. کشور سوریه تحت تحریم های شدید بود. به طوری که نان هم به سختی بدست می آمد. با صرف پول فراوان در ارتش سوریه نفوذ کردند و افرادی از مقامات ارتش را خریدند. با ایجاد این فشار وحشتناک، یک دو قطبی رسانه ای درست کردند. معیشت یا امنیت.

و با این نقشه مردم را فریب دادند. روشنفکرهای غربگرای سوریه یا همان لیبرال ها نقش اساسی را در گمراهی مردم ایفا کردند.

در واقع انگلیس با ایجاد اختلاف بین ایران، چین و روسیه، فریب مردم سوریه، خرید مقامات و فریب خواص سوریه، توانستند سوریه را نابود کنند.

به چین وعده انرژی دادند. به روسیه زمینهایی از اوکراین را پیشنهاد دادند. و با این کار بین این سه کشور اختلاف ایجاد کردند.

پروژه آنقدر خوب اجرا شد که مردم سوریه، شاهد حضور تروریستها در خیابانها بودند. و نه تنها مقاومت نکردند بلکه جشن و پایکوبی می کردند. مردم فریب خورده ای که بعدا توسط همین تروریستها به راحتی کشته شدند.

در ادامه، پروژه انگلیسی، مصاحبه جولانی در BBC و تبلیغات و پوشش رسانه ای گسترده از شادی مردم را داشتیم که بعدها و با پیروزی جولانی، واقعیت برای افرادی که در جست و جوی حقیقت هستند، آشکار شد. اما در پروژه انگلیسی کشتن و ترورها پوشش رسانه ای نمی شود.

اما این پایان کار پروژه انگلیسی نیست.

آنها قصد دارند این پروژه را در مصر، عراق، ارمنستان و بعد ایران نیز عملیاتی کنند. و در حال ایجاد زیرساخت های لازم برای اجرای این پروژه، یعنی خرید مقامات و لیبرالهای داخلی آن کشورها هستند.

سوال: چطور می شود با پروژه انگلیسی مبارزه کرد؟

جواب: برای مبارزه با پروژه انگلیسی که مبنای آن خرید خواص و فریب عوام و سپس ایجاد تفرقه است. باید آگاهی اجتماعی را بالا برد. و برای داشتن آگاهی اجتماعی باید نگاه از بالا داشت. مردم یا آگاهی اجتماعی را بدست می آورند. یا پس از نابودی تمامی زیرساختهای کشور خود (مانند آنچه در سوریه رخ داد) متوجه می شوند و آگاهی اجتماعی را بدست می آورند.

وقتی آنها می بینند که اسرائیل کشور آنها را اشغال کرده و جولانی و تروریست ها از سوریه دفاع نمی کنند تازه می فهمند که چه کلاهی سرشان رفته است. حالا مردم با تفکر دینی بر می خیزند و مجددا هسته های مقاومت جدید با ایمانی قوی در سوریه ایجاد می شوند.

پس یا پیش از فروپاشی مردم با داشتن دیدگاه درست از فریب انگلیس آگاه می شوند. و یا پس از خسارتهای بسیار زیاد و کشته شدن دانشمندان خود به این نقشه شیطانی پی می برند.

انقلاب ایرانجنگایرانانگلستانمقاومت
۱
۰
نیمکت اندیشه
نیمکت اندیشه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید