نیمکت اندیشه
نیمکت اندیشه
خواندن ۱۶ دقیقه·۶ ماه پیش

داستان ما و اولیای خدا

در این نوشتار ابتدا سرنوشت حضرت عیسی ع را مرور می کنیم. سپس علل اجتماعی عدم حمایت اولیای خدا (که نماینده ی خدا روی زمین بودند) توسط مردم زمانشان را مورد بررسی قرار می دهیم. در ادامه، نتیجه این عدم حمایت را مورد بررسی قرار خواهیم کرد. در نهایت نتیجه حمایت و عدم حمایت ولی خدا را مرور خواهیم کرد.

مقدمه – سرگذشت حضرت عیسی ع

برای ما مسلمان ها کمتر در مورد حضرت عیسی ع و سرنوشت ایشان صحبت شده است. در حالی که طبق اعتقادات ما ایشان هم از پیامبران خدا بوده که عظم راسخی در دعوت مردم به پرستش خدا داشته اند.

اما سرنوشت عیسی مسیح ع چه شد؟ و از داستان این پیامبر بزرگ که صدها میلیون پیرو در دنیا دارد، چه درسهایی می توان گرفت؟

در این نوشتار قصد دارم تا با نگاهی به متن انجیل یوحنا (John) و قرآن به سرنوشت این پیامبر بزرگ اشاراتی کرده و پندهایی که برای ما در این داستان نهفته است را شرح دهم.

همانطور که می دانید آنچه که در قرآن و انجیل برای پیروانشان وجود دارد جهت هدایت ما آمده است.

اما سرنوشت عیسی مسیح ع:

همانطور که می دانید ایشان هنگامی که در قنداق و در آغوش مادرشان حضرت مریم س بودند با مردم صحبت کردند و خود را پیامبر خدا معرفی کردند.

شروع دعوت عیسی مسیح ع با معجزه بود. و البته ایشان از خانواده ای نجیب و پاک بودند. حضرت عیسی ع به جهت انجام امر دعوت به شهر های مختلف می رفتند. افرد مختلف به ایشان مراجعه کرده و از ایشان دعا برای شفای خود و یا عزیزانشان را داشتند. معجزات و دعای حضرت عیسی ع و سخنان شان و منش مهربانانه ایشان، افراد زیادی را به سوی خدا دعوت کرد. شفای کور و فلج از معجزات ایشان هستند که در انجیل به آنها اشاره شده است.

سران دین یهود که دیدند حضرت عیسی ع در حال جلب عوام مردم است و بسیاری را به دین خود جلب کرده است، ترسیدند که نکند پیروان خود را از دست بدهند.

آنها ابتدا با بحث های لفظی با ایشان مخالفت کردند اما پاسخ منطقی و عالمانه حضرت عیسی ع آنها را شکست داد و چهره ریا کار آنها را بر ملا کرد.

در نتیجه آنها چاره ای ندیدند تا برای حفظ دستگاه خود حضرت عیسی ع را حذف کنند. چرا که دوام این شرایط و ادامه شهرت حضرت عیسی و معجزات ایشان باعث می شد که دیگر هیچ یهودی باقی نماند. توجه کنید که به مرور معجزات عیسی مسیح ع به گوش مردم شهرهای مختلف می رسید و آنها به این باور می رسیدند که فردی که بیماران را شفا می دهد قطعا فرستاده خداست و در نتیجه می شد براحتی پیش بینی کرد که در انتهای این روند شکست سران یهود قطعی بود.

سران یهود به دنبال بهانه ای بودند تا عیسی مسیح را دستگیر کنند و از آنجا که از قدرت نفوذ سیاسی خوبی برخوردار بودند و ثروت زیادی داشتند، بالاخره توانستند که یکی از یاران عیسی مسیح ع را اغوا کنند. او جای عیسی مسیح ع را لو داد و سربازان سران یهود به آنجا حمله کردند. شب هنگام عیسی مسیح ع دستگیر شد.

عیسی مسیح را به حضور پادشاه روم آن زمان (پیلاطس) آوردند. همسر پادشاه به او گفت من خواب آشفته ای دیده ام. این مرد، انسان پاک و بی گناهی ست مبادا که دستت به خون او آلوده شود. پیلاطس دستور داد تا باراباس که یک مجرم بود و عیسی مسیح ع را به جمع مردم حاضر بیاورند. در آن هنگام (جهت اینکه رای مردم را به اجرا گذارد) از جمعیت پرسید: با این دو نفر چکار کنم؟

جمعیت بلند فریاد زدند و خواهان آزادی باراباس شدند.

پیلاطس متعجب شد. او فکر نمی کردم که مردم عیسی مسیح ع با آن معجزات را رها کنند و باراباس شورشی را انتخاب کنند. اما این اتفاق افتاده بود. او برای اطمینان از جمعیت پرسید: با عیسی مسیح چکار کنم؟

ناگهان جمعیت فریاد زدند: او را بکش....!

پیلاطس پرسید: به کدامین گناه؟

اما جمعیت فریاد می زدند: مصلوبش کن..... مصلوبش کن..... مصلوبش کن.....!

در ادامه همانطور که میدانیم خدا معجزه دیگری انجام داد و چهره عیسی مسیح ع در مسیر مصلوب شدن تغییر کرد و آنها فرد گناهکار دیگری را که چهره اش به چهره عیسی مسیح ع تبدیل شده بود مصلوب کردند که پس از چند روز چهره ی او بر صلیب به حالت قبل برگشت.

و از آنجا بود که شایعات زیادی در مورد حضرت عیسی ع درست شد.برخی او را (پناه بر خدا) خدا نامیدند. برخی او را پسر خدا نامیدند و برخی هم گفتند او به آسمان پیش خدا رفت.

که البته ما در قرآن در سوره نساء آیه 157، داریم که ایشان را نه مصلوب کردند و نه او را کشتند بلکه آنها فکر کردند (گمان کردند) که او را مصلوب کردند و کشتند ولی حقیقت چیز دیگری بود.

در اینجا باید بخاطر داشته باشیم که پس از عروج حضرت عیسی ع افراد مختلف تفاسیر مختلفی از سرگذشت عیسی مسیح بیان کردند و مسیحیان پس از عروج حضرت عیسی ع تحت تاثیر سخنان افراد مختلف و شایعات قرار گرفتند تا اینکه حق گم شد و خدا به این گمراهی در قرآن به وضوح پایان داده و مردم را هدایت می کند.

- درسهایی از عدم حمایت اولیای خدا

اما نکات بسیار مهمی در خصوص سرنوشت این پیامبر بزرگ وجود دارد. که به بررسی آنها می پردازیم:

درس اول- روشهای دشمنی شیطان با مردم و اولیای خدا

شیطان همواره در حال نقشه کشیدن در جهت منحرف کردن مردم است. او هر کاری می کند تا مردم از اولیای خدا ( که روزگاری پیامبران و سپس امامن بودند در حال حاضر امام مهدی (عج) ولی و سرپرست مردم هستند) دور شوند.

او تلاش می کند که اولیای خدا را که وسیله هدایت، خوشبختی و رفع مشکلات دنیا و آخرت مردم هستند را به کنج عزلت بفرستد تا در تنهایی بمانند و مردم از نور و وجود با برکت آنها بی بهره شوند. برای این کار شیطان روشهای مختلفی را بکار می برد.

1- تلاش می کند وجهه اولیای خدا را در جامعه خراب کند. دقت داشته باشید که حضرت عیسی ع به جرم کافری دستگیر شد و محور فعالیت قدرت رسانه ای سران یهود این بود که او را فردی ضد دین، دشمن خدا، کافر و ناپاک به جامعه معرفی کنند. در حالی که او پاک و از خاندانی پاک بود.

این روش تخریب شخصیتی و وجهه عمومی افراد می تواند ویژگی های مختلف فرد مورد هدف را در برگیرد. گاهی صلاحیت علمی، گاهی پاکی و گاهی تقوا و گاهی سلامتی جسمی و روحی و روانی فرد را هدف قرار می دهد. چرا که بیاد داریم مردم زمان امام علی ع فکر می کردند او کافر است و از شهادت ایشان در مسجد تعجب کردند.

در خصوص حضرت محمد ص نیز برخی او را (پناه بر خدا) دیوانه و شاعر به مردم معرفی می کردند. بنابراین بسته به ابعاد شخصیتی و شرایط فرد و موقعیت اجتماعی او، شیطان روش مناسب با شرایط او را انتخاب می کند تا به وجهه اجتماعی او ضربه بزند.

2- از دیگر بندگانش (انسانهایی که خواسته یا ناخواسته برای شیطان کار می کنند. این افراد ممکن است به دنبال امیال نفسانی خود باشند و یا مستقیما برای شیطان کار کنند.) استفاده می کند تا با صرف پول مردم را ترغیب کنند که به اولیای خدا خیانت کنند.

3- کاری می کند که مردم اهمیت حمایت از اولیای خدا را کوچک بشمارند و تلاشی برای حمایت از اولیای خدا انجام ندهند.

عدم یاری ولی خدا برای شیطان بسیار مهم است. شیطان از یارانش می خواهد که با تبلیغات رسانه ای علیه اولیای خدا مانع شود که مردم به لشکر اولیای خدا اضافه شوند. زیرا در این امر دو ضرر برای شیطان است:

الف: مردم با پیوستن به اولیای خدا هدایت می شوند. (شیطان دشمن ما مردم است و قسمت خورده که ما را گمراه می کند و به جهنم می کشاند)

ب) لشکر اولیای خدا که دشمن شیطان است تقویت می شود.

در نتیجه تمامی هم و غم شیطان در این است که شما فعالیتی در راستای حمایت ولی خدا (امام زمان عج) انجام ندهید. در واقع بهتر است اینگونه بگوییم که برای شیطان بدترین انسان کسی است که ولی خدا (امام زمان عج) را حمایت می کند و بهترین یار شیطان کسی است که با ولی خدا (امام زمان عج) دشمنی می کند.

هر چقدر فعالیت انسان در جبهه حمایت ولی خدا (امام زمان عج) بیشتر باشد، خدایی تر می شود و هر چقدر بیشتر به ولی خدا (امام زمان عج) ظلم کند شیطانی تر می شد. و این ظلم به ولی خدا (امام زمان عج) شامل کوتاهی در یاری ولی خدا، عدم حمایت ولی خدا و دشمنی با ولی خدا می باشد.

درس دوم- چی شد که مردم عیسی مسیح را رها کردند؟

در خصوص اینکه چرا مردم رای به قتل حضرت عیسی ع دادند می توان عوامل مختلف را مورد بررسی قرار داد. این عوامل را می توان براساس شرایط جامعه شناختی و رفتارهای اجتماعی مردم مطرح کرد.

اول: همرنگ جماعت شدن (هم نوایی):

سران یهود با اعمال نفوذ در بین مردم، جمعیتی را ترغیب کردند که فریاد قتل حضرت عیسی ع را سر بدهند و دیگر مردم که هیچ شناختی از او نداشتن با جمعیت هم آوا شدند. در واقع در مسیری که بقیه می رفتند، هم مسیر شدند بدون آنکه دلیل آن را بدانند. این پدیده "هم نوایی با جمع" از روشهایی است که شیطان برای فریب توده مردم از آن استفاده می کند. سطح هوش و میزان تفکر افراد و بطور کلی شخصیت افراد بسیار با هم متفاوت است. دسته ای از مردم بسیار علاقه مند به جلب توجه و ابراز احساسات و تفکرات خودشان هستند. در حالی که دسته دیگر به آرامش و درونگرایی تمایل بیشتری دارند. ترفند شیطان اینگونه است که دسته ای از افراد که رفتار هیجانی بیشتری نسبت به بقیه دارند را تحت تاثیر قرار می دهد. در ادامه فعالیت این افراد روی افراد دیگر هم اثر می گذارد و آنها افرادی که بیشتر و بلندتر ابراز احساسات می کردند را با "هم نوایی" خود حمایت می کنند. علت این هم نوایی می تواند عواملی مثل: ترس و نگرانی از قضاوت جامعه، طرد شدن از جامعه، مورد سرزنش قرار گرفتن، عدم آگاهی و حس همدردی با شعار دهندگان باشد. در نهایت افراد آنچه را که شیطان خواسته سر می دهند. در واقع سران یهود با اغوا کردن عده ای از جمعیت و شعارهای آنها باعث شدند تا بقیه مردم هم رای به کشتن حضرت عیسی ع بدهند.

از دیدگاه دیگر اثری که شیطان در افرد برای هم نوایی ایجاد می کند را می توان به موارد زیر تقسیم کرد:

اول، فرد فقط شعاری که دیگران سر می دهند سر می دهد بدون آنکه به این فکر کند که آیا شعار درستی است یا خیر.

دوم، فرد با خودش فکر می کند: "خب وقتی همه این شعار را سر می دهند حتما خبری است دیگر." یا "تا چیزی نباشد مردم نگویند چیزها."و با این دو طرز فکر گناهکار بودن حضرت عیسی ع را در ذهن توجیح کرده و بدون تحقیق رای به قتل یک انسان می دهد.

( از شما خواننده محترم می خواهم شرایط توصیف شده را با مثالهای فراوانی که بطور روزمره برای شما رخ می دهند و یا در اتفاقات سیاسی - اجتماعی در جامعه های کنونی رخ می دهند، مقایسه کنید. )

دوم: پیلاطس، حاکم

آنچه از انجیل دریافت می شود این است که تصمیم برای آزادی یا اعدام حضرت عیسی ع توسط حاکم به جمعیت حاضر واگذار شد. این در حالی ست که او می توانست به استفاده از قدرت خودش عیسی ع را آزاد کند. اما ترس از مردم، - به دلیل اینکه پیلاطس می دانست مخالفان زیادی در بین مردم دارد - علاقه به مقام پادشاهی - او می ترسید با مخالفت با مردم و بویژه سران یهود پادشاهی اش متزلزل شود - با وجود آنکه گناه حضرت عیسی ع برایش مسجل نشده بود به کشتن حضرت عیسی ع رضایت داد.

این یک درس بسیار بزرگ است که اگر جمعیت فریب خوردند و از ولی خدا حمایت نکردند این وظیفه حاکم است که بین مردم و ولی خدا را اصلاح کند و آنها را متحد کند. آن هم در شرایطی که ولی خدا قادر نیست خودش را به مردم معرفی کند و از خودش دفاع کند. (چقدر شبیه داستان امام علی ع است نه)

نکته: توجه کنید که ولی خدا در حال حاضر قادر نیست خودش را به مردم معرفی و از خودش دفاع کند. پس حاکم باید به کمک افراد مختلف شرایط را برای پیوند مردم با ولی خدا (امام زمان عج) فراهم کند. تا ایشان مثل حضرت محمد ص مورد حمایت انبوه مردم قرار گیرد.

در مورد امام علی ع نیز خلفا که حاکم آن زمان بودند و حق خلافت را از امام علی ع دزدیده بودند. آنچنان جهت دور کردن مردم از امام علی ع تلاش کردند که کار به جایی رسید که اگر فردی اسمش "علی" بود از بیت المال محروم می شد.

می بینیم که نقش حاکم و کم کاری او و یا ظلم او به ولی خدا می تواند تا چقدر در حمایت و همراهی مردم با ولی خدا موثر باشد.

درس سوم- مقایسه نتایج حمایت ولی با رها کردن او

اما چه مثالهایی از همراهی و یا رها کردن ولی خدا در تاریخ وجود دارد؟

از نمونه های عالی دست یاری انبوه مردم به ولی خدا، می توان به قیام و انقلاب حضرت محمد ص اشاره کرد. در قیام حضرت محمد ص رفته رفته یاران با وفا در کنار ایشان افزایش یافتند. با این حال تا زمان فتح مکه می بینیم که در برخی جنگ ها به خاطر سستی یاران لشکر اسلام شکست می خورد. (توجه کنید که این کم کاری و سستی در اطاعت از ولی خدا و یاری او چقدر موثر است.) اما در برخی موارد با وجود اینکه از نظر تعداد و تجهیزات از دشمنان بسیار کمتر هستند، اما پیروز جنگ می شوند. و می بینیم که یاری ولی خدا در نهایت منجر به پیروزی شد و جامعه ای بوجود آمد که نه تنها از کفر و شرک قبل رها شده بود بلکه جلوه های عدالت در آن نمایان شد.

از دیگر مثالهای یاری ولی خدا می توان به حضرت سلیمان ع اشاره کرد. به طوری که نه تنها انسانها بلکه جنیان و حیوانات نیز تحت فرمان ایشان بودند و یکی از قدرتمند ترین فرمانروایی های تاریخ بشر شکل گرفت.

مثال دیگر حضرت یوسف ع است. برنامه چندین ساله کشور به ایشان سپرده شد و مردم از بحران غذا نجات پیدا کردند. توجه کنید که یک مشکل بزرگ و دنیوی مردم توسط ولی خدا رفع شد. برای همین اتصال به ولی خدا مهم است زیرا منجر به هدایت و رفع مشکلات دنیوی و اخروی می شود.

اما مثالهای فراوانی در عدم یاری انبوه مردم با ولی خدا داریم. از دو پیامبر اولوالعظم آخر، آخرین آنها که حضرت محمد ص بودند مورد حمایت انبوه قرار گرفتند ولی پیامبر اولوالعظم قبل از ایشان یعنی حضرت عیسی ع مورد حمایت توده مردم قرار نگرفت. علاوه بر حضرت عیسی ع که سرنوشت ایشان در ابتدای مقاله مورد بررسی قرار گرفت. امامان که جانشینان حضرت محمد ص بودند نیز مورد حمایت انبوه قرار نگرفتند.

یک مثال بارز آن امام علی ع است. در جریان سقیفه، امام علی ع با وجود اینکه داماد پیامبر ص بودند و از سوی ایشان به عنوان برادر و جانشین معرفی شده بودند، تنها رها شدند. تعداد یاران کم و عدم حمایت انبوه مردم باعث شد که امام خلافت را که حق ایشان بود از دست بدهند و سرپرستی جامعه به دست افرادی بیافتد که مورد تائید خدا نبودند.

اما چرا امام علی ع حمایت انبوه مردم را از دست دادند؟ (که در نتیجه آن خلافت از دست رفت)

اول: رقبای امام علی ع که پیش از رحلت پیامبر نقشه جانشینی کشیده بودند در غیاب ایشان شروع به فعالیت کردند. این در حالی ست که خلافت شایسته آنها نبود.

پس در این مورد دلیل اصلی "حرص و طمع بزرگان جامعه" بود. که می توان آن را به دنیا طلبی بزرگان جامعه نیز تفسیر کرد.

دوم: مردم قبیله ها مایل بودند فردی از قبیله خودشان خلیفه شود تا کل قبیله از این خلافت منفعت ببرد.

در این مورد نیز "منفعت های دنیوی" بر اخروی و "دنیا طلبی" بر سخن رسول خدا ارجحیت یافت.

سوم: مردم در بیعت کردن با یکدیگر به رقابت پرداختند تا به این طریق به خلیفه نزدیکتر شده و پیش او عزیز شوند به این امید که در آینده منفعت مادی یا پست و مقامی نسیبشان گردد.

همانطور که مشخص است در این مورد نیز "دنیا طلبی" بر سخن خدا سبقت گرفته است.

چهارم: عده ای از مردم با شخصیت امام علی ع مشکل داشتند. امام علی ع اولین کسی بود که دعوت پیامبر ص را لبیک گفته بود و پس از آن کفار و مشرکان بسیاری با ایشان به دشمنی پرداختند. در میان این افراد اعضای خانواده بسیاری از افراد جامعه بودند که علاقه قلبی آنها در دل این افراد وجود داشت. بزرگانی که محبوب افراد خانواده و قبیله خود بودند و در جنگهای مسلمانان با مشرکان توسط امام علی ع کشته شده بودند. کشته شدن این افراد به دست امام علی ع کینه و نفرتی در دل مسلمانانی که آنها را دوست داشتند ایجاد کرده بود و در نتیجه به هیچ عنوان خلافت امام علی ع را تحمل نمی کردند.

لذا می بینیم برخی از افراد جامعه اصلا وارد دعوای خلافت نشده و با وجود اینکه از حق امام علی ع بر خلافت آگاه بودند از ایشان حمایت نکردند.

همانطور که می بینیم در این مورد بحث "کینه و دشمنی با ولی خدا" مطرح است و نه حب دنیا و دنیا طلبی.

در واقع با مطالعه اتفاقاتی که بر سر خلافت در ماجرای سقیفه افتاد می توان گفت که دنیا طلبی و کینه از ولی خدا دو عامل اصلی در دور شدن از راه حق و ولی خدا است.

در ماجرای امام حسن ع نیز می بینیم که فرمانده لشکر امام حسن ع با دریافت "مبالغ زیاد پول" به همراه سربازانش به امام خیانت کرده و او را تنها می گذارد.

اما در خصوص امام حسین ع پیشنهاد "پول" و "ترس از تهدیدات" (که بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت و در واقع تهدیدات پوشالی بودند) مانع شد تا مردم ولی خدا را یاری کنند.

پس در مورد امام حسین ع "دنیا طلبی افراد" و "راحت طلبی" آنها (بخاطر تهدید بسیاری کنار کشیدند و امام را یاری نکردند) عوامل رها کردن ولی خدا بودند.

نتیجه گیری:

با توجه به مثالهای مطرح شده در خصوص عدم حمایت ولی خدا توسط مردم می توان گفت که:

دنیا طلبی، راحت طلبی، کینه ولی خدا را داشتن و تاثیر دستگاه رسانه ای شیطان (که به روشهای مختلف عمل می کند) عوامل اصلی عدم حمایت ولی خدا توسط مردم می باشند. این در حالی ست که در موارد اندکی که ولی خدا مورد حمایت قرار می گیرد مانند حضرت سلیمان ع و حضرت محمد صو حضرت یوسف ع پیروزی بزرگی بدست می آید و نتیجه نه تنها هدایت مردم بلکه رفاه و آسایش دنیوی جامعه می شود.

ولی خداامام زماناولیای خداحمایت ولی خدایاری امام زمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید