ویرگول
ورودثبت نام
نیمکت اندیشه
نیمکت اندیشه
نیمکت اندیشه
نیمکت اندیشه
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

پایان اقتصاد لیبرال: ترامپ به دنبال تصاحب، کانادا، پاناما و گرینلند

پایان اقتصاد لیبرال: ترامپ به دنبال تصاحب، کانادا، پاناما و گرینلند

با روی کار آمدن جو بایدن، صفحه جدیدی از تفکرات لیبرالی گشوده شد. بایدن ازدواج همجنس گرایان را قانونی کرد و سیستم آموزشی و کتابهای آموزشی در مدارس آمریکا دچار تحولی انقلابی شد. تحولی افراطی که به کودکانی که هنوز به شرایط تصمیم گیری عاقلانه نرسیدن اجازه می داد که تغییر جنسیت دهند.

در این سیستم لیبرالی (یا بهتر شیطانی) در حالی که کودک حتی ابتدایی ترین مسائل زندگی را نمی داند، تحت آموزش انواع مسائل جنسی قرار می گیرد. اتفاقی که حتی با اعتراض والدین نیز همراه شد. کتابهایی وارد سیستم آموزشی شدند که برای بشریت یک شرمساری تمام عیار بودند.

با مواجه با این تعریف منذجر کننده از لیبرالیسم در حوزه جنسی، بسیاری افراد منتظر بودند که در آینده بسیار نزدیک پدوفیلی نیز قانونی شود تا دیگر هیچ کس برای فرزند خود احساس امنیت نکند تا او را به مدرسه و یا مهد کودک بفرستد زیرا مربیان و معلمان می توانستند بدون هیچ منع قانونی تمام شاگردان خود را مورد تجاوز جنسی قرار دهند.

این تفکر لیبرالی (شیطانی) در بحث اقتصادی نیز وجود داشت. آمریکا، به عنوان یک ابر قدرت اقتصادی، که بزرگترین شرکتهای چند ملیتی دنیا را در خود جای داده بود و صاحب پیشرفته ترین تکنولوژی ها بود. بحث اقتصاد لیبرال را مطرح کرد.

امپراتوری آمریکا، که بی رقیب در عرصه جهانی حکمرانی می کرد با اعمال قوانین اقتصاد لیبرال در واقع دست دولتها را در حمایت از تولید داخلی خودشان کوتاه کرد. کشورهای دیگر که از تکنولوژهای مدرن بهره مند نبودند، قادر به تولید کالا با کیفیت رقیبان کشورهای شمالگان (کشورهای G7) نبودند. اقتصاد لیبرال به شرکت های ابرقدرت اجازه می داد تا شرکتهای رقیب خود را که نوپا بودند براحتی شکست دهند. آنها برای دوره ی کوتاهی قیمت ها را پایین می آوردند. در این حالت سود شرکتهای ابر قدرت در دوره زمانی کوتاهی کاهش می یافت اما آنها به دلیل سابقه و سرمایه عظیمی که داشتند این دوره را رد می کردند.

در سوی مقابل، شرکتهای نوپا، با مواجه با این شرایط مجبور بودند که قیمت کالای خود را کاهش دهند. در این صورت یا متضرر می شدند و یا سود آنها از آن چیزی که قبلا پیش بینی کرده بودند، کمتر می شد. لذا توانایی باز پرداخت وام های خود نبودند و دچار ورشکستگی می شدند.

در این شرایط، شرکتهای ابرقدرت، مجددا قیمتها را بالا می بردند و به زندگی خود ادامه می داند. در واقع اقتصاد لیبرال، سیستم و مکانیسمی برای حفظ سلطه شرکتهای بزرگ غربی حامی امپریالیست آمریکا بود. رابطه شرکتهای بزرگ با دولتها رابطه ای دو طرفه است. آنها سیساتمداران را حمایت می کنند و سیساتمداران با اتخاذ تصمیمات مهم شرکت های ابرقدرت را حمایت می کنند.

اما، این سیستم رو به افول است. چین، با حمایت از صنایع داخلی خود توانست آنها را به شرکتهای بزرگی تبدیل کند که توان رقابت با شرکتهای ابرقدرت را دارند. جمعیت زیاد چین، نیروی کار ارزان و وجود معادن و مواد اولیه مورد نیاز و تولید و مصرف داخلی انبوه (در نظر بگیرید که جمعیت چین به اندازه یک قاره است و تولید کنندگان چینی برای یک قاره تولید می کنند)، موجب رشد اقتصادی سریع چین شد. آنها با مشاهده این پتانسیل و رشد، برای مرحله بعد خود برنامه ریزی کردند و آن دستیابی به پیشرفته ترین تکنولوژی ها بود. حالا آمریکا برای صنایع خود رقیب جدی می بیند.

زمانی ترامپ گفت: اگر کشورها دلار را کنار بگذارند، آمریکا به یک کشور جهان سومی تبدیل خواهد شد.

با رشد چین و پیشبینی های آمریکایی ها، امپراتوری آمریکا رو به نابودی بود. آمریکایی ها راه حل اول را در ایجاد جنگ و بحران دیدند تا کشورهای رقیب دچار بحران شوند و آمریکا از آنها پیشی بگیرد.

بحرانی که آنها در نظر داشتند به دو دسته تقسیم می شد: 1- پاندمی 2- جنگ جهانی

فقط کافی است تا در گوگل سخنان بیل گیتس را در مورد ضرورت کاهش جمعیت جهان جست و جو کنید. تا ببینید این تصمیم بسیار جدی است. آنها هرگز نمی گویند برای نجات اقتصاد خود یا امپراتوری خود این کار را می کنند. بلکه می گویند برای نجات کره زمین این کار را می کنند.

حتی در مورد معاهده پاریس در خصوص رعایت آلاینده های محیط زیستی نیز شما شاهد خروج آمریکا (ترامپ) از معاهده بودید.

چرا؟ چون شرایط دیگر برای اجرای اقتصاد لیبرال مناسب نیست.

به زبان بهتر: زمانی اقتصاد لیبرال برای امپراتوری آمریکا مناسب بود. حالا آنها باید به دنبال طرح دیگری باشند.

در همینجا می توان نتیجه گیری کرد: لیبرالیسم و هرچیزی که مربوط به آن است شامل: اقتصاد لیبرال، سیستم آموزشی لیبرال، فرهنگ لیبرال و .... همگی وقتی خوب هستند و مورد تحسین و تشویق رسانه ای قرار می گیرند که برای امپراتوری آمریکا مفید باشند.

در صورتی که ذره ای به آمریکا و سلطه ی او ضربه بزند، آمریکا خیلی سریع لیبرالیسم را کنار خواهد گذاشت. پس بیهوده به لیبرالیسم نچسبید. ان را الگو و سمبل دنیای مدرن و پیشرفت و توسعه یافته قرار ندهید. لیرالیس تنها ابزاری برای حفظ امپراتوری آمریکاست. که باعث ثروتمند تر شدن قشر محدودی از امریکایی ها شد. تصور نکنید در ترقی بقیه آمریکایی ها، رشد مادی و معنوی آنها موثر بود. انتهای لیبرالیسم نابودی اقتصادی، فرهنگی، خانوادگی و اجتماعی و حتی فردی است. لیبرالیسم حتی هویت فردی شما را خواهد گرفت. باعث می شود شما خود را به عنوان یک دختر، یا مرد یا هر چیزی که هستید قبول نداشته باشید. در صورتی که بهتر است گفته شود:

خودت را آنچنان که هستی دوست داشته باش. ارزش تو بدن تو نیست. ارزش تو در این است که در چه جهتی تلاش می کنی، به چه چیزی ایمان داری و اخلاق تو چگونه است.

به موضوع اصلی برگردیم:

گفتیم که آنها که امریکا را مدیریت می کنند - منظورم افرادی ست که در سطح بالاتر از ترامپ و بایدن هستند – در موقع نیاز به راحتی از معاهده ها و تفکرات لیبرالیستی خارج می شوند تا منافع خود را حفظ کنند. با توجه به تغییراتی که در دنیا بوجود آمده است. بزودی منابع طبیعی در رفتارهای سیاستهای خارجی کشورها موثر خواهد بود. بطوری که منافع ملی یک کشور ایجاب می کند که در جنگ جهانی در طرف آمریکا باشد یا چین.

تسلط آمریکا بر روی کانال پاناما، گرینلند و کانادا، منابع عظیم نفتی و طبیعی را در اختیار آمریکا قرار می دهد و با نابودی خطوط گازی از روسیه به اروپا، کشور های اروپایی مجبور هستند تا در طرف آمریکا باشند. تا نیاز به نفت و منابع طبیعی خود را تامین کنند.

در حال حاضر کشورهای اروپایی در طرف آمریکا هستند. اما منابع آمریکا برای تامین آنها برای طولانی مدت کافی نخواهد بود. آمریکا در حال پیش دستی است تا کشورها برای تامین نفت و منابع طبیعی خود به سراغ آمریکا بروند و نه مثلا کانادا یا دانمارک.

این باعث می شود تا کشورهای اروپایی به آمریکا متکی باشند. و مجبور می شوند در جنگ جهانی در خط مقدم به جای آمریکا وارد جنگ شوند و در خد مقدم نبرد هزینه بدهند و آمریکا مانند جنگ جهانی دوم از صحنه نبرد دور باشد.

این سیاست، این فرضیه را ایجاد می کند که تخریب خطوط انتقال گاز از روسیه به اروپا، شاید توسط خود آمریکایی ها انجام شده باشد. و آن را با قدرت رسانه ای به گردن روسیه انداخته باشند.

آمریکا برای جنگ جهانی آماده می شود. او خودش را از همه لحاظ سیاسی و اقتصادی و نظامی آماده می کند. به نظر می آید در این سیر باید روزهای سختی را برای کشورهای اروپایی شاهد باشیم. چرا که در این دوستی به آنها خیانت شده است.

بزودی آنها متوجه می شوند که در این رابطه دوستی با آمریکا، آمریکا در شرایط سخت دوستان خودش را تنها می گذارد و از آنها سوء استفاده کرده است. آمریکا دوست وفادار در شرایط سخت نیست.

جنگ جهانیترامپآمریکاچین
۲
۰
نیمکت اندیشه
نیمکت اندیشه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید