در بازاری که محیطهای کاری به طور مداوم به دلیل سرعت ظهور نوآوریهای فناورانه دچار اختلال میشوند، مدیریت استراتژیک میتواند کلیدی برای ارائه یک نتیجه ثابت باشد. مدیران شرکتی که درکی قوی از محصولات یا خدمات سازمان خود و همچنین دید عمیقی نسبت به برنامههای آینده رقبای اصلی خود دارند. میتوانند تصمیمات تجاری به موقع را پیش بینی و برنامهریزی کنند. همچنین به این معنی است که آنها میتوانند برای فرصتهای آینده و تهدیدات احتمالی آماده شوند.
توسعه چشمانداز استراتژیک مستلزم درک روندهای جهانی، چشمانداز رقابتی و انتظارات ذینفعان است. زمانی که یک شرکت بداند ماموریتش چیست، میتوان منابع مناسب را برای دستیابی به آن برنامه تخصیص داد. از طریق تصمیمگیری استراتژیک و تعهد به برنامهریزی استراتژیک، سازمانها میتوانند موقعیت رقابتی بلندمدت خود را تقویت کنند.
جدا از منافع مالی، مدیریت استراتژیک میتواند انگیزه محل کار را هم افزایش دهد. تعیین اهداف مؤثر برای کارکنان و مشارکت دادن آنها در اهداف سازمانی میتواند عملکرد کلی را بهبود بخشد. مطالعات نشان میدهد که در صورت همسو شدن با اهداف، عملکرد کارمندان و کسب و کار به صورت چشمگیری افزایش مییابد.
اما تنها ایجاد و اجرای یک برنامه مدیریت استراتژیک کافی نیست. شرکتهایی که به طور مداوم نتایج رویکرد استراتژیک خود را اندازهگیری و بررسی میکنند، احتمال موفقیت بیشتری دارند و بهبود عملکرد مالی را مشاهده می کنند. شرکتهایی که به طور مستمر، تطابق عملکرد خود با برنامه شرکت را ارزیابی میکنند، میتوانند به نیروهای بازار که به سرعت در حال تغییر هستند پاسخ دهند. آنها میتوانند شرکت را در مسیر استراتژیکی که ترسیم شده حرکت دهند.
در این مقاله به بررسی 4 مرحله برای اجرای مؤثر مدیریت استراتژیک میپردازیم:
مراحل مختلفی در فرآیند مدیریت استراتژیک وجود دارد. در حالی که نتیجه مفید برای هر کسب و کاری متفاوت به نظر میرسد، مراحل سادهای وجود دارد که سازمانها میتوانند برای اجرای استراتژیها دنبال کنند.
اجرای موفقیتآمیز مدیریت استراتژیک با هدف استراتژیک شروع میشود - یعنی تعریف اهداف سازمانی و استفاده از آنها به عنوان معیاری برای سنجش عملکرد و پیشرفت. چشمانداز و جهت یک سازمان باید خاص، قابل اجرا و قابل اندازهگیری باشد نه گسترده. این نقطهای است که شرکتها تمرکز تجاری آینده خود را ترسیم میکنند - چه سودآوری، چه سرمایه سهامداران و چه رهبری بازار.
مرحله بعدی شامل تدوین استراتژی است و این نیاز به بررسی سلامت شرکت از طریق تجزیه و تحلیل SWOT دارد. اینجا جایی است که شرکتها خود را از نظر قانونی بررسی میکنند و محیطی را که در آن فعالیت میکنند، چه در داخل و چه در خارج بررسی میکنند. این تحلیل استراتژیک بر نقاط قوت، ضعف، فرصتها و تهدیدهای شرکت تمرکز دارد. از طریق این فرآیند، یک سازمان قادر است تعیین کند که چه کاری را بهتر از رقبا انجام میدهد، چه چیزی را باید بهبود بخشد و رقبای او چه مزایایی دارند. سپس با این اطلاعات ایدههایی در مورد چگونگی پیشی گرفتن از رقبا و پاسخ به شرایط متغیر بازار ایجاد کنند. همچنین در این مرحله است که شرکتها تعیین میکنند کجا هستند و کجا میخواهند باشند. هنگامی که ارزیابی انجام شد، زمان اجرای استراتژی فرا میرسد.
طرح اولیه سازمانی شروع خوبی برای مدیریت استراتژیک است، اما باید عملی شود. برای اطمینان از بقا، رشد و گسترش یک شرکت، استراتژیها باید در عمل اعمال شوند. تخمین زده میشود که بیش از 60 درصد از استراتژیها با موفقیت اجرا نمیشوند. موفقیت مستلزم عوامل زیر است:
اجرای برنامههای استراتژیک به سازمانها اجازه میدهد تا فرصتهای جدید را کشف کنند و تمام جنبههای یک شرکت - افراد، استراتژی و عملیات را در یک راستا قرار دهند.
مرحله نهایی مدیریت استراتژیک، تجزیه و تحلیل و ارزیابی نتایج به دست آمده از طریق فرآیند استراتژیک است. با اندازهگیری عملکرد یک استراتژی سازمانی، شرکتها میتوانند تصمیم بگیرند که آیا در همین مسیر باقی بمانند یا اصلاحاتی را برای انطباق با شرایط متغیر بازار انجام دهند. این یک فرآیند مداوم است که به سازمانها این فرصت را میدهد تا معیارهای عملکرد را بررسی کرده و در صورت لزوم مداخلاتی را انجام دهند. ارزیابی برنامه استراتژیک تصویری ارائه میدهد از شکستهای احتمالی و اینکه آیا تغییر جهت در چشمانداز کلی شرکت مورد نیاز است یا خیر. برای شرکتها مهم است که به طور دورهای استراتژی خود را بررسی کنند و تعیین کنند که چه چیزی کارایی دارد و چه چیزی کارایی ندارد.
در نتیجه سازمانها با به کارگیری مدیریت استراتژیک، نه تنها میتوانند بقای خود را حفظ کنند، بلکه میتوانند پیشرفت کنند. اینجاست که مشخص میشود چرا مدیریت استراتژیک میتواند عملکرد بهتری داشته باشد.