به توانایی ما در مدیریت اعمال، افکار و احساساتمان به شیوهای آگاهانه و سازنده خود مدیریتی گفته میشود.
فردی که دارای مهارتهای خود مدیریتی قوی است میداند که در موقعیتهای مختلف چه واکنشی داشته باشد و چگونه رفتار کند. به عنوان مثال، وقتی که داور به ناحق به فرزندشان را در یک بازی کماهمیت لیگ اخطار میدهد، میداند چگونه عصبانیت خود را کنترل کند. میداند در دورکاری و کار از خانه چگونه از حواسپرتی جلوگیری کند، بنابراین میتواند تمرکز خود را حفظ کند و سازنده بماند. چنین افرادی میدانند برای دستیابی به اهداف تناسب اندام خود باید چه کنند.
خود مدیریتی به این معنی است که مسئولیت فردی خود را در جنبههای مختلف زندگی درک میکنید و آنچه را که برای انجام این مسئولیت نیاز دارید انجام میدهید.
آیا تا به حال متوجه شدهاید که تا دیر وقت بیدار میمانید تا یک قسمت دیگر از برنامه تلویزیونی مورد علاقه خود را تماشا کنید، حتی زمانی که میدانید روز کاری پرمشغلهای در پیش دارید؟ آیا تا به حال به دلیل به تعویق انداختن یک پروژه بزرگ برای مدت طولانی، ضرب الاجل را از دست دادهاید؟
همه این موارد نشانههایی هستند که ممکن است لازم باشد روی قابلیتهای خود مدیریتی خود کار کنید. خود مدیریتی را میتوان با تسلط بر این مهارتهای مرتبط آموخت و اصلاح کرد:
1. شفافیت نقش. وقتی نقش واضحی داریم، میدانیم وظایف ما چیست، کار ما برای چه کسانی اهمیت دارد و چگونه ما را میسنجند. همچنین میدانیم که انجام کار ما به چه کسانی وابسته است. به طور خلاصه، ما درک خوبی داریم از اینکه چگونه در سیستم قرار میگیریم و کارمان چه خدمتی به سازمان میکند.
بیایید داستان ابی را مثال بزنیم. ابی مدیر محصول یک ارائه دهنده نرم افزار است. او میداند که وظیفهاش توسعه برنامهها و استراتژیهای محصول برای رفع نیازهای بازار است و محصولاتی که ایجاد میکند بر موفقیت تیم فروش تأثیر میگذارد. او همچنین میداند که تیمش محصولات را نمیسازد، بنابراین برای تبدیل الزامات عملکردی خود به محصولات به تیم توسعه وابسته است.
2. همسویی هدف: موفقیت سازمانی متکی به همکاری اعضای تیم برای رسیدن به یک هدف مشترک است. برای این منظور باید تیم متشکل از افراد خود مدیریت باشد، هر یک از ما باید هدف نهایی را درک کرده و اهداف خود را با اهداف سازمان هماهنگ کنیم. این به ما این امکان را میدهد که در مسیر خود باقی بمانیم و منافع سازمان را حفظ کنیم.
در مثال ما، ابی با تیم اجرایی خود ارتباط برقرار میکند و میآموزد که استراتژی کلیدی سال، ورود سازمان به بازار «مشتریان مرفه» است و سرمایه سرمایهگذاران باید بر این قابلیت جدید متمرکز شود. سپس ابی میداند که باید نیازهای منحصربهفرد آن بازار را درک کند و به توسعه برنامهای برای ایجاد قابلیتهای جدید بپردازد که باعث رفع آن نیازها شود.
3. برنامه ریزی استراتژیک. مهارت بعدی در این پیشرفت، برنامهریزی استراتژیک است، یعنی توانایی درک آنچه که برای حمایت از اهداف سازمانی باید انجام دهیم. ما برای رسیدن به آینده مطلوب، باید عملکردمان را نسبت به گذشته بسنجیم تا راه رسیدن به آن را پیدا کنیم.
برای مثال، ابی برای همکاری با بخش بازاریابی برای راهاندازی کمپینها برنامهریزی میکند، منابع و مهارتهای تیمش را بررسی میکند
4. تعیین اولویت. اکنون که میدانیم چه کاری باید انجام دهیم، باید اولویت ها را تعیین کنیم تا بتوانیم به اهداف خود برسیم. این میتواند به ما کمک کند تا به مهمترین وظایف و پروژهها دست پیدا کنیم، حتی اگر نیازهای جدید ایجاد شود. در مثال ما، ابی اولویتهای خود را تعیین میکند و تصمیم میگیرد که در طی سه ماه آینده هر هفته به یک روز نیاز دارد تا مرحله اول برنامهاش را انجام دهد. او یک روز تقویم خود را به این کار اختصاص میدهد و با برقراری ارتباط با سهامداران، پروژههای کماهمیتتر را کنار میگذارد.
5. خودآگاهی. توانایی دسترسی آگاهانه به افکار، خواستهها و احساسات میتواند به ما در کنترل رفتارهایمان کمک کند. این به نوبه خود میتواند تأثیر مستقیمی بر عملکرد ما و نحوه درک دیگران از ما داشته باشد. به عنوان مثال، هنگامی که ابی برنامه خود را انجام میدهد، متوجه احساس اضطراب در بدن خود میشود و شبها نشخوار فکری میکند. تصور میکند ارزش او وابسته به موفقیتش در چشم دیگران است و در مورد اینکه آیا او فرد مناسبی برای این پروژه است یا خیر احساس نگرانی میکند.
6. تنظیم عاطفی. خودآگاهی نسبت به احساساتمان پیش نیاز تنظیم آنهاست. به عنوان مثال، اگر ما از احساسات خود آگاه نباشیم، ترس می تواند ناراحت کننده باشد و واکنشی از نوع جنگ یا گریز را برانگیزد. خودآگاهی ابی به او این امکان را میدهد که ترس خود را از اینکه ممکن است فرد مناسبی برای انجام وظیفه نباشد درک کند. او میتواند با تفکر منطقی در مورد نقاط قوت خود و نحوه اعمال آنها در هر بخش از بازار، بر این احساسات غلبه کند و به او این امکان را میدهد که دوباره روی کاری که آن را به بهترین شکل انجام میدهد تمرکز کند و ناراحتی خود را برطرف کند.
7. خود مراقبتی. تنها کسی که واقعاً میتواند مسئول مراقبت از ما باشد خودمان هستیم. شکوفایی فردی با پرورش خودمان شروع میشود. بسیاری از ما باورهای ریشهای داریم که خدمت به دیگران رسالت ماست، یا از خود گذشتگی نشانه نجابت است و فکر کردن به خود خودخواهی است. واقعیت این است که ما باید در بهترین حالت خود باشیم تا بهترین کار را انجام دهیم و اگر خودمراقبتی نکنیم، ظرفیت خود برای مشارکت از بین میبریم. چند نفر از ما در محل کار خود با 80 ساعت کار در هفته به مدت چند هفته مواجه شدهایم، اما متوجه شدهایم که وضوح فکر و بهرهوری ما رو به کاهش است؟
ابی قبلا به این شکل کار میکرد که وظایف کاری بزرگ باعث ایجاد عدم تعادل در زندگی او شده بود، بنابراین او میدانست که باید با برنامهریزی، زمانی را برای ورزش، خانواده و دیگر کارهای شخصی اختصاص دهد و کارهای نیمهتمام را در محل کار انجام دهد.
سامانه مدیریت پروژه مَندِی در افزایش این تواناییها همراه شماست.