طنز و کمدی از دیرباز فضایی تلقی میشده که حد و مرزها رو به چالش میکشیده. همیشه هم سوالی برای کمدینها مطرح میشه که «آیا میشه با همه چیز شوخی کنیم؟». برای جواب به این سوال عمدتا نیاز به فرازهایی داریم از مبانی آزادی بیان، نُرمهای اجتماعی و اخلاق. آزادی در ابراز اون چیزی که تو ذهنمون میگذره شاید سنگ بنای جوامع آزادیخواه باشه و خیلیها بر این عقیدهان که حتی توهین و فحش دادن هم باید آزاد باشه. از طرفی همین جوامع نسبت به ابراز تنفر و تحریک افکار عمومی که میتونه در نهایت منجر به آسیب رسیدن به گروه خاصی بشه گارد میگیره و اون رو زیر سوال میبره. اما سوال اصلی همچنان باقیه و اون هم اینه که این مرزها چطور مشخص میشن؟ حد و مرزها کجاست و چطور میتونیم این حد و مرزها رو مشخص کنیم. تو این مقاله، عقاید خودم با توجه به اتفاقات تاریخی و نظرات چند جامعهشناس، فیلسوف و تاریخدان راجع به موضوع شوخی رو مطرح کردم و در نهایت یک نتیجهگیری ساده داشتم.
آزادی بیان قطعا میتونه شامل حرفهایی باشه که دیگران رو غافلگیر کنه و یا حتی توش توهین داشته باشه. هرگونه اعمال محدودیت روی این مسئله، آزادی بیان رو زیر سوال میبره. دادگاه عالی حقوق بشر اروپا به طور رسمی اعلام کرده که آزادی بیان نه تنها در حوزه تفکرات و ایدههای بیضرر آزاده، بلکه حتی اگه دولت یا هر بخشی از جمعیت رو غافلگیر، آزرده خاطر یا آشفته کنه هم مشکلی نداره. در واقع، هیچ قانونی نباید کسی که میخواد چنین مواردی رو ابراز کنه رو تحت فشار قرار بده در غیر این صورت آزادی بیان نقض میشه. لُرد جاستیس سِدلی در این باره گفته:
آزادی بیان نه تنها شامل حرفهای عادی و راضی کننده، بلکه باید شامل حرفهای آزاردهنده، بدعتآمیز، نامطلوب و تحریککننده هم باشه. البته به شرط این که منجر به خشونت نشه. آزادی صرفی که فقط پذیرای حرفای مد نظر خودش باشه، ارزشی نداره.
از دوران روشنگری تا امروز، اندیشمندها بیشتر از اون چیزی که فکرش رو میکنیم به این مسئله پرداختن. رویکرد ولتر این بود:
من با عقیده تو مخالفم، اما تا پای جونم از حق تو برای ابراز کردنش دفاع میکنم.
یا جرج اورول نوشته:
اگه آزادی معنایی داشته باشه، یعنی بیان چیزایی که مردم نمیخوان بشنون.
به همین خاطر، همه اینها به این معنیه که آزادی بیان صرفا برای بیان مودبانه صحبتها و ابراز نظرهایی که اکثریت موافقش هستن نیست و اتفاقا برای ابراز عقاید و نظرهاییه که دیگران علاقهای به شنیدنش ندارن و حتی ممکنه با شنیدنش آزرده خاطر هم بشن. نوام چامسکی هم در این زمینه میگه:
اگه واقعا طرفدار آزادی بیان هستید، پس طرفدار آزادی بیان دیدگاههایی هستید که از اونها بیزارید... در غیر این صورت، طرفدار آزادی بیان نیستید.
از همه مهمتر، باید بپذیریم که این آزادی شامل طنز و هجو هم میشه. هجو در طول تاریخ ابزاری بوده برای سوال کردن از حکومتها و زیر سوال بردن تابوهای اجتماعی. رونالد دوارکین فیلسوف بر این عقیده است که تمسخر نوعی بیان منحصر به فرد و حیاتی عقاید محسوب میشه، طوری که نمیتونیم لزوما به صورت مودبانه بیانش کنیم:
تمسخر... نمیتونه بدون این که توهین آمیز و لفاظانه باشه ارائه بشه.
همچنین از نظر دوارکین، تمسخر یکی از اسلحههای مفید جنبشهای آزادیخواه و سیاسی بوده (چه مثبت و چه منفی). در یک جامعه دموکرات، هیچ فرد یا ایدهای نمیتونه در برابر تمسخر و انتقاد مصون باشه. به قول یه نویسنده خیلی معروف --که نمیتونیم ازش اسمی بیاریم (آزادی بیان؟!)-- هر زمانی که در یک جامعه نشه با فرد یا ایده یا تفکری که سیستم رو پیش میبره شوخی کرد یا ازش انتقاد کرد و به نوعی اون سیستم یا فرد رو مقدس دونست، آزادی بیان و تفکر غیر ممکنه. در واقع باید بپذیریم که بدون داشتن این آزادی که یک چیز رو مورد تمسخر قرار بدیم، هرگز قادر نیستیم که بگیم آزادی بیان داریم.
چرا چیزی رو مسخره میکنیم؟ به طور تاریخی، شوخی و هجو یه هدف اجتماعی داشت: صحبت از حقیقت در برابر قدرت، ارائه حقیقتی از بیعدالتی و کمک به جامعه برای داشتن لحظات جذابتر. مارک تواین نویسنده برجسته آمریکایی قدرتمندی خنده و شوخی رو تو این میدید که میتونه تظاهر و استبداد رو تضعیف کنه. تو کتاب «غریبه عجیب» یکی از شخصیتهای تواین خاطرنشان میکنه که یکی از تاثیرگذارترین اسلحههای بشریت قدرت خندیدنه:
در برابر حمله خنده، هیچی نمیتونه مقاومت کنه.
از دیرباز، ملیجکهای دربار هم میتونستن چیزایی رو بیان و ابراز کنن که هیچکس دیگه حقش رو نداشت. اونها میتونستن با شوخی راجع به حقیقتهای خطرناک بگن. به طور مشابه، کمدینهای روزگار مدرن هم عمدتا از شوخیهای حساس استفاده میکنن تا مخاطباشون رو از فضای امنشون خارج کنن و به نوعی تحریکشون کنن. ارزش اصلی شوخی با چیزی مثل گاو مقدس تو اینه که تلاش میکنه دُگم بودن رو زیر سوال ببره و تفکر انتقادی رو ترویج کنه. در طول تاریخ هم همیشه بسیاری از جهشهای بشر --مثل ساقط کردن یه دیکتاتور یا پیشرفت در حقوق بشر و علم-- وقتی اتفاق افتاده که یک نفر شجاعت این رو داشته که از ناراحت شدن بسیاری از افراد نترسه. به طور خلاصه، هجو و طنز سیاه میتونه کمک کننده جامعه در راه رسیدن به پیشرفت باشه.
اما باید یک چیز رو به خاطر داشته باشیم و اون هم این مسئله است، که به صورت تاریخی، هجو همیشه مشتهاش رو به سمت بالا پرت میکرد و نه به سمت پایین. یعنی هجو مفید، همیشه به دنبال انتقاد و تمسخر افراد یا تفکراتی بود که قدرتمند بودن یا تفکرات و باورها و نُرمهای سنتی که افراد زیادی به صورت کورکورانه و متعصبانه ازشون پیروی میکردن. هدف مشتها، گروههای ضعیف و بینوا نبودن. به عنوان مثال وُلتر و جاناتان سوئیفت عمدتا پادشاهها، اشرافزادهها و افرادی که در سطوح بالای جامعه بودن رو مورد تمسخر قرار میدادن. مثلا تمسخر تفکرات نژادپرستانه یا اقتدارگرایی، میتونه روشی برای زیر سوال بردن نیروهای شر باشه. حتی شوخیهای توهین آمیز با الفاظ رکیک علیه ایدئولوژیهای اقتدارگرایانه میتونه شروع یه روشنگری تلقی شه. رُزا لوگزامبورگ جامعهشناس و فیلسوف برجسته لهستانی نوشته:
آزادی همیشه و منحصرا آزادی برای کسیه که متفاوت فکر میکنه.
استدلال لوگزامبورگ این بود که آزادی واقعی به معنای شنیدن صداهای مخالف و غیرمتعارفه، چون هر چیزی که در آزادی سیاسی آموزنده، سالم و تطهیر کننده است، پذیرش تفاوتهاست. با درک این موضوع، باید بپذیریم که طنز و کمدی اغلب به دیدگاههای خارج از جریان اصلی صدایی رسا میده و وضع موجود رو به چالش میکشه.
علاوه بر این، شوخی میتونه مکانیزمی برای مقابله با تراژدی و فشار باشه. تاریخ نشون میده که گروههای اقلیت با استفاده از کمدی سیاه برای به دست آوردن قدرت برای طی کردن روزهای سختشون استفاده میکردن. مثلا، به جا موندههای جنگ و یا بلایای طبیعی عمدتا با جوکهای تلخ راجع به وضع موجود تلاش کردن تا شرایط رو برای مقابله با اوضاع سخت سادهتر کنن (نمونهاش جنگ ۱۲ روزه و رویکرد طنز آمیز بسیاری از کاربرهای ایرانی زیر صدای موشکها و انفجارها). تو این موارد، گاهی خندیدن و شوخی کردن با تابوهای حساسی مثل مرگ، میتونه راهی برای مقابله با وحشت و بازیابی انساندوستی باشه. اما این مسئله تا زمانی درسته، که هدف اصلی شوخیها قدرت شر یا اتفاق ناگوار باشه و نه قربانیهاش. تو این شرایط شاید شوخی با تابوها بتونه کاملا کمک کننده هم باشه.
اما برگردیم به سوالی که در ابتدا مطرح کردیم. حد و مرز این آزادی بیان کجاست. آیا آزادی بیان به این معنیه که ما میتونیم راجع به هرچیزی بدون حد و مرز شوخی کنیم؟ به صورت قانونی و اخلاقی جواب کوتاه اینه که نه همیشه حد و مرزی وجود داره. آزادی بیان یک مجوز رسمی برای آسیب رسوندن به دیگران نیست. جان استوارت میل معتقده که بیان تا زمانی باید آزاد باشه که به صورت مستقیم منجر به آسیب رسیدن به شخص یا اشخاص نشه. میل برای مثال عنوان میکنه که نوشتن یک عقیده تو روزنامه یک چیزه اما فریاد زدن همون تفکر پیش یه جمعیت خشمگین که جلوی خونه یک نفر جمع شدن، میتونه باعث تحریک و آسیب دیدن افراد بشه. در واقع، زمینه و هدف اهمیت دارن. اگه یک «جوک» به طور مستقیم در حال تحریک مستقیم به خشونت یا آزار و اذیت باشه، دیگه به عنوان طنز پذیرفتنی نیست. مثلا، ترغیب یه جمعیت برای حمله به یه گروه اقلیت، حتی با یه لبخند طعنه آمیز، زیاده رویه و تحریک تلقی میشه و نه کمدی.
در تمام دنیا و در بین جوامع زیادی، گفتارهای نفرتپراکن --ترویج نفرت نسبت به گروهی از افراد جامعه-- کنترل و محدود میشه. قانون بینالمللی حقوق بشر (ماده ۲۰ پیمان بینالمللی حقوق سیاسی و مدنی) به صراحت «هرگونه تبلیغ نفرت ملی، نژادی یا مذهبی که منجر به تبعیض، خصومت یا خشونت شود» رو ممنوع کرده. این به این معنی نیست که نمیشه ایدئولوژی یا یک دین رو زیر سوال برد، باهاش شوخی کرد و حتی مورد تمسخر قرارش داد؛ در واقع به این معنیه که شما نمیتونید در پوشش شوخی خشونت یا آزار رسوندن به گروه خاصی رو عادیسازی کنی. این مرز خیلی باریک به نظر میرسه اما اصلیترین مسئلهای که در این بین وجود داره، اینه که شوخی نباید ترویج خشونت باشه و در نهایت باعث آسیب دیدن فرد یا گروهی از افراد بشه. در واقع، اگه خندیدن به یک تابوی اجتماعی تبدیل بشه به انسانزدایی از گروه خاصی از مردم یا خشونت علیه بخشی از اونها رو افزایش بده، دیگه از غالب آزادی بیان خارج میشه و بیشتر شبیه به توهین و زیر سوال بردن کرامت انسانی و امنیت عمومی میشه.
تاریخ نمونههای دردناکی رو داره که میتونیم در این زمینه ازشون درس بگیریم. پروپاگاندای رژیم نازی شامل جوکهای رکیکی علیه یهودیها بود و اونها رو پست میدونست. این جوکها عملا اسلحهای برای ترویج تنفر علیه یهودیها شد و در نهایت نسل کشی یهودیها در آلمان نازی رو سادهتر و توجیهپذیرتر کرد. این نشون میده که کلمات میتونن در نهایت منجر به آسیبهای جبران ناپذیر در دنیای حقیقی بشن. به طور مشابه، میزبانای یه شبکه رادیویی تو رواندا، برای تمسخر توتسیها اونها رو سوسک خطاب میکردن. که در نهایت و در سال ۱۹۹۴ نسل کشی بیسابقه و وحشتناکی در رواندا اتفاق افتاد که این تمسخرها تو شکل گرفتنش بیتاثیر نبودن. در واقع، آزادی بیان نباید منجر به این بشه که افرادی در این پوشش، بتونن نفرتپراکنی علیه گروههای خاصی رو پیش بگیرن.
برای فهم بهتر این مسئله شاید بد نباشه اشارهای داشته باشیم به «پارادوکس بردباری» از کارل پوپر:
بردباری بی حد و حصر مسلما به از بین رفتن بردباری منجر میشه. اگه بردباری نامحدود ما حتی اونایی که نابردبار هستن رو هم در بر بگیره، اگر ما آماده نباشیم تا از جامعهای بردبار در مقابل ظهور نابردباری دفاع کنیم، اونوقت افراد بردبار و همراه اونها بردباری نابود میشه. از این قاعده نباید این نتیجه رو گرفت که همیشه باید صحبت کردن از ایدههای نابردبارانه رو سرکوب کرد؛ تا زمانی که ما میتونیم با بحث منطقی با اونها مقابله کنیم و با عقاید عمومی در جای خود نگهشون داریم، سرکوب کردن ناعاقلانه خواهد بود؛ ولی ما باید سرکوب کردنشون حتی با زور رو حق خودمون بدونیم، چون ممکنه مشخص شه که اونها با محکوم کردن هر نوع بحثی، حاضر نیستن در جایگاه مناظرههای منطقی با ما مواجه بشن، ممکنه دنبالهروهای خودشون رو از شنیدن استدلالهای منطقی منع کنن چون اون رو گمراه کننده میبینن و به اونا یاد میدن جواب بحث رو با مشت یا گلوله بدن. در این صورت ما باید به نام بردباری این حق رو داشته باشیم تا نابردباران رو تحمل نکنیم.
در عمل، این مسئله به این معنیه که جوامع دموکراتیک میتونه از خودش در برابر صحبتهایی که به دنبال زیر سوال بردن آزادی و برابری و عدالته دفاع کنه (مثلا در برابر کمپینهای نئونازیها برای از بین بردن یه گروه خاص). قوانین گفتارهای نفرتپراکن در کشورهای مختلف در تلاشن تا با همین مسئله مبارزه کنن. دفاع از آزادی بیان و در عین حال مبارزه با رویکردهای رادیکال که هدفش نفرت پراکنیه. بنابراین، آزادی بیان محدودیتش فقط و فقط آسیب نرسوندن، آزار ندادن و تحریک نکردنه.
پس چه زمانی شوخی راجع به تابوها مناسبه؟ فرمول سادهای برای جواب دادن به این مسئله وجود نداره، اما در نظر گرفتن چند مورد شاید بتونه بهمون کمک کنه.
۱. مشت زدن به بالا نه پایین: هدف شوخی و تمسخر ما چه کسیه؟ هجوی که قدرتها رو به چالش میکشه یا ایدئولوژیهای آسیبزننده رو زیر سوال میبره، حتی اگه تند و همراه با زیادهروی باشه، توجیهپذیره. اما جوکهایی که گروههای تحت ظلم رو زیر سوال میبره که قدرت کمتری دارن و یا تحت فشار قدرت بزرگتری هستن (مثل اقلیتها یا افرادی که ناتوانی جسمی دارن) تا حدی مرز اخلاق رو رد میکنه. ارزش یه کمدی خوب در زیر سوال بردن قدرته و نه همراه شدن با قدرت برای اعمال فشار بیشتر به گروهی که پیش از این هم تحت ظلم بوده.
۲. هدف، زمان و زمینه: چه زمانی و کجا یه جوک مطرح میشه؟ یه جوک و شکوندن تابو در کنار دوستها یا تو سالن استنداپ کمدی (جایی که مخاطبا با آگاهی قبلی از شنیدن جوکهای تحریک کننده واردش شدن) فرق داره با بیان همون شوخیها تو مکانهای عمومیتر مثل سوشال مدیا. زمینه هم اهمیت زیادی داره. یه نقاشی تو مجله میتونه تفکر یا رهبران سیاسی رو هدف قرار بده اما فریاد زدن یه مسئله وقتی هدف یه آدم عادی تو خیابونه، میتونه تبدیل بشه به آزارگری حتی اگه همراه با لبخند باشه.
۳. نیت و تاثیرگذاری: چرا داریم جوک میگیم یا جوک میسازیم و چه تاثیری میتونه داشته باشه؟ میخوایم یه تفکر یا عقیده رو زیر سوال ببریم، تعصب بیجا رو نقد کنیم، خنده مردم در برابر یه مسئله سیاسی و آزاردهنده رو ایجاد کنیم یا این که هدفمون صرفا مسخره کردن یک فرد یا گروهی از افراده؟ کمدینها بر این عقیدهن که با هرچیزی میشه شوخی کرد اما بستگی به شوخی هم داره. یه جوک خوش ساخت که میتونه نگاه مردم نسبت به تابو رو تغییر بده یا یه شوخی بد ترکیب و بیمزه که صرفا تنفر رو تبلیغ میکنه.
۴. آسیب در برابر شوخی: تفاوت زیادی بین شوخی کردن با یک شخص و همینطور آسیب رسوندن وجود داره. هیچکس نمیتونه انتظار داشته باشه که صحبتهای دیگران همیشه در راستای عقایدش باشه. در واقع همونطور که بالاتر گفتیم، شنیدن صحبتهایی در تضاد با عقایدمون میتونه شروع پیشرفت و ایدههای جدید باشه. تقریبا هر ایده جدیدی در تضاد با عقاید سنتی برخی از افراده. نمیشه جلوی ایدههای جدید رو گرفت. اما ایده آسیب زدن یا تحریک به آسیب رسوندن به افراد میتونه باعث مشکلاتی بشه. مثلا این که «کسایی که فلان عقیده رو دارن باید از بین برد» تو لایه خطرناکی از شوخی قرار میگیره.
۵. آزادی بیان و واکنشهای اجتماعی: آزادی بیان به طور کلی یعنی دولتها هرگز نباید بابت شوخیها (حتی همراه با توهین) دست به سانسور و مجازات افراد بزنن. این مسئله در صورت اجرا، آزادی انتقاد کردن در جامعه رو به طور کلی از بین میبره. مهم نیست این انتقادها درست هستن یا غلط. دخالت سیستماتیک در این موضوع قطعا اشتباهه. در واقع، داشتن حق انجام دادن کاری، به این معنی نیست که اون کار لزوما صحیحه. به این معنیه که در صورت انجام دادن اون کار، پیامدهای امنیتی و سیستماتیکی واسش وجود نداشته باشه. از طرفی، یه کمدین باید این رو هم بپذیره، که حق داره جوک بیمزهای تعریف کنه، اما باید منتظر واکنشهای عمومی علیه جوکش هم باشه. مثلا در صورتی که یه کمدین با یه مسئله حساس شوخی کرد و جامعه بابت اون مسئله عصبانی شد و این عصبانیت رو بروز داد، اون کمدین باید بپذیره که این صرفا نمایش دیگهای از آزادی بیانه. در واقع، آزادی بیان یه خیابون دو طرفه است: میتونی صحبت کنی اما باید منتظر جواب دیگران هم باشی. یه کمدین باهوش به خوبی میتونه متوجه شه که چطوری اهداف، مخاطبین و از همه مهمتر کلماتش رو انتخاب کنه.
در نتیجه، آزادی بیان و در ذیل اون شوخی بخش جدایی نشدنی و پایهای از آزادیه که بهمون اجازه میده تصور کنیم، سوال کنیم، به چالش بکشیم و بخندیم. شاید یه استنداپ کمدین بر این عقیده باشه که آزادی بیان، یعنی من میتونم تقریبا با هرچیزی شوخی کنم، اما باید بپذیریم که خیلی از این چیزها، میتونن به دیگران آزار برسونن و حتی خندهدار نباشن. آزادی بیشتر، مسئولیتپذیری بیشتری رو هم طلب میکنه. هوشمندانه اینه که همیشه در نظر داشته باشیم که آزادی داشتن در بیان هرچیزی، به این معنا نیست که پیامدهای اون بیانات رو در نظر نداشته باشیم و بهش اهمیتی ندیم. مرزهای شوخی دقیقا جاییه که تمسخر تبدیل به آزار رسوندن، تشویق خشونت طلبی و افتراء تعمدی میشه. گذشته از این آسیبهای آشکار، جامعه از آزادی عمل تو ارائه طنز --حتی طنزهای بیادبانه و ناراحتکننده-- سود میبره چون آرمانهامون رو محک میزنه و فرهنگمون رو کثرتگرا و انعطافپذیر نگه میداره. به قول نویسندهای که نمیتونیم ازش اسمی ببریم:
آزادی بیان چیه؟ بدون آزادی در توهین کردن، آزادی بیانی وجود نداره.
و در نهایت، طبق این گفته که «ممکنه از شوخیت حالم به هم بخوره، اما از حقت برای گفتنش دفاع میکنم»؛ هدفمون حمایت از دنیاییه که در اون هیچ موضوعی اونقدر مقدس نیست که نشه اون رو با شوخ طبعی بررسی کرد، اما هیچ شخص یا گروهی هم در ادامه اون شوخی اونقدر بدنام نمیشه که صدا یا امنیتش رو از دست بده. پیدا کردن این تعادل --اجازه دادن به خندیدن به همه چیز و در عین حال به کار بردن خرد و همدلی در عمل-- کار مداوم یه جامعه آزاد و متمدنه.