هدف یادداشت:
هدف این یادداشت مواجههی معرفتی با مساله است نه کنایه،ستیز، تحقیر.زیرا پیش فرض این یادداشت این است که پدیدهی« دفاع از حکومت دینی در عین اذعان به ناکارآمدی آن» صرفا معلول علل غیر معرفتی (همچون قدرت طلبی، نفاق و..)یا بی سوادی و بی منطقی این افراد نیست بلکه ریشه در منظر فکری ایشان دارد.این یادداشت تلاشی در راستای فهم این منظر فکری است.در واقع این یادداشت تلاشی برای فهم منظر فکری گروهی از دیندران است که در جامعه کنونی ایران به عنوان "مذهبی های سیاسی- انقلابی" شناخته می شوند.
دیدگاه های مختلف در مورد حکومت دینی:
در جامعه کنونی ایران سنخ های متفاوتی از دینداری وجود دارد: از دینداری کاملا سنتی و حتی بنیادگرایانه گرفته تا خداباوران غیر دینی و حتی معنویت گرایان ندانم انگار.بسته به اینکه سنخ دینداری افراد چگونه باشد،دیدگاه ایشان در باب نسبت دین و سیاست(یا حکومت دینی) متفاوت است.می توان گفت در جامعه کنونی ایران ابتدا با دو گروه کلان مواجه هستیم:
الف): گروهی که دینداری ایشان وحی محور و فقه گرایانه نیست. این گروه هیچ اعتقادی به حکومت دینی ندارند.زیرا وقتی عقل بشر را برای تامین سعادت اخروی کافی می دانند،به طریق اولی عقل و علم بشری را برای حکومت داری و مدیریت زندگی دنیوی کافی و وافی می دانند.
ب): گروهی که دینداری ایشان وحی محور و تا حدودی(ولو اندک) فقه گرایانه است.این گروه دیدگاه واحدی در باب نسبت دین و سیاست ندارند بلکه در اینجا حداقل با سه دیدگا مواجه هستیم:
۱- برخی به علل مختلف (علل نظری یا صرفا بخاطر عملکرد حکومت دینی در ایران) به این نتیجه رسیده اند که دین و سیاست دو ساحت کاملا جدا هستند.این گروه نه تنها از هیچ نوع حکومت دینی دفاع نمی کنند بلکه اساسا حکومت دینی را هم به زیان دین می دانند و هم به زیان دنیای مردم. لذا حکومت دینی را یک انحراف و گمراهی در دینداری می دانند.
۲- گروهی که قائل به جدایی دین و قدرت بوده و معتقد به حکومت دموکراتیک سکولار هستند اما در عین حال معتقدند که گرچه دین و دینداران حق ویژه ای در حکومت و سیاست ندارند و حکومت یک امر کاملا بشری و مبتنی بر خواست اکثریت است؛ اما دینداران هم می توانند مانند یک حزب در کنار سایر احزاب برای در دست گرفتن قدرت سیاسی تلاش کنند.در واقع اصل سخن این گروه در باب نسبت دین و سیاست این است که حکومت دینی، لزوما به زیان دین نیست. بلکه حکومت دینی اگر مبتنی بر دموکراسی(به معنای واقعی کلمه) باشد،به نفع دین و اگر مبتنی بر استبداد یا شبه دمکراسی باشد به زیان دین است.
۳- گروهی که در مقام نظر معتقد به پیوند تنگاتنگ دین و سیاست بوده و در مقام عمل نیز مدافع حکومت دینی تحقق یافته در ایران هستند.این گروه نیز در درون خود حداقل به دو دسته تقسیم می شوند:
3-1- گروهی که معتقدند که حکومت دینی در ایران نسبتا موفق عمل کرده است. یعنی معتقدند که جمهوری اسلامی هم به سود دنیای مردم بوده است،هم به سود دین ایشان و هم به سود گفتمان تشیع و اسلام سیاسی در جهان.
3-2- گروهی که ضمن اشاره به موفقیت ها و دست آوردهای حکومت دینی در ایران، داوری نهایی شان این است که حکومت دینی در ایران در امر دنیا و اقتصاد کارآمدی مطلوب و مورد انتظار را نداشته است و در دیندار کردن مردم نیز چندان موفق عمل نکرده است؛ اما با این وصف همچنان از حکومت دینی دفاع می کنند.
چرایی دفاع از حکومت دینی در عین اذعان به ناکارآمدی آن؟
مخاطبان گروه اخیر(3-2) از دیدگاه تناقض آمیز این دسته از دیندران، اظهار تعجب و حیرت می کنند و از خود می پرسند که چگونه این گروه از یک طرف حکومت دینی را در اقتصاد و حتی در دیندار کردن مردم موفق نمی دانند و از طرف دیگر همچنان از آن سرسختانه دفاع می کنند؟
بنده معتقدم که نباید علت کنار آمدن با این تناقض را در منفعت طلبی این گروه یا در بی منطق بودن ایشان جستجو نمود بلکه علت وفاداری ایشان به «حکومت دینی ناکارآمد» را باید در علل زیر جستجو نمود:
1- در تلقی و فهمی که این گروه از ماهیت دین و دینداری دارند،حفظ ظاهر و صورت نقش بنیادی و حیثیتی دارد.ایشان گرچه منکر غایت و محتوا نیستند. اما در هنگامه ناچاری و اضطرار،حفظ صورت و ظاهر را ارجح می دانند.در این فهم از دین،صورت و ظاهر و مناسک شریعت چنان اهمیتی دارد که خود حفظ صورت هم در ظاهر مهم است ولو اینکه بدانیم در خفا آن صورت نیز حفظ نمیشود.به همین جهت در این نگاه همین که فروشگاه مشروبات الکلی در خیابان ها به صورت علنی وجود نداشته باشد و روسری نصف و نیمه بر سر زنان باشد و....احساس میشود که دین خدا اقامه شده است هر چند در جامعه میانگین فروش غیر علنی مشروبات الکلی بیشتر از کشورهای همسایه باشد یا آمار بیکاری و تورم و طلاق و فساد و....زیاد باشد، مساجد خالی باشد،دروغ و سایر رذائل اخلاقی شیوع داشته باشد و....
2- در تلقی و فهمی که این گروه از دین دارند، « نمود بیرونی دین و هویت جمعی دینی» جایگاه و دست برتر را نسبت به سایر نیازها و سایر انواع هویت دارد. با توجه به این نگاه،ایشان حکومت دینی (ولو ناکارآمد) را ترجیح می دهند زیرا معتقدند که حکومت دینی در ایران اولا به تقویت نمود بیرونی دین کمک کرده است ثانیاحکومت دینی به نفع هویت دینی و موقعیت سیاسی اسلام و خصوصا تشیع در جهان بوده است.اینکه این اعتقاد ایشان چقدر مطابق با واقع هست یا خیر،محل بحث این نوشتار نیست.
3- تحلیل این گروه از دینداران(تحت تاثیر ادبیات و فهم مسولان اصلی حکومت) از موقعیت فعلی ایران، در قالب دوگانه جبهه حق و باطل و موقعیت صدر اسلام است. لذا معتقدند که رسالت مردم در چنین موقعیتی مقاومت است و نباید بخاطر وجود مشکلات و سختی ها( ناکارآمدی ها) از مبارزه دست کشید.
4- این گروه از دیندران گرچه در مقام نظر به چالش« سنت و مدرنیته» التفات دارند اما در مقام عمل ، تفاوت ماهوی و بنیادی میان دنیای مدرن و دنیای ماقبل مدرن (و بالتبع میان انسان مدرن و ماقبل مدرن) نمی بینند به همین خاطرچنین می اندیشند که دینداری فقهی- سنتی در جهان کنونی همچنان هم مطلوب است و هم ممکن.فقط کافی است که به مصالح نظام و توانایی های فقه پویا توجه داشته باشیم.
5- در فهمی که این گروه از دین دارند، انسان برای دین است تا دین برای انسان. در این فهم از دین، گرچه از کرامت انسانی سخن گفته می شود اما دردها و رنج ها و خواست های عینی و بالفعل مردم کوچه و بازار موضوعیت و محوریت ندارد.حاصل چنین نگرشی این است که در ارزیابی موفقیت یا عدم موفقیت حکومت دینی،نیازهای عینی و ملموس مردم اهمیت کمتری از مفاهیمی همچون "نظام" ،"امت اسلام"، "اعتلای دین خدا"،" الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت"،"مبارزه با نظام سلطه" و.....دارد. همچنین در این فهم از دین،ایران برای اسلام(بلکه تشیع) است و ملی گرایی و اولویت دادن به منافع ملی،در حکم انحراف از دین تلقی می شود.
6- این گروه از دیندارن در عین حال که تصدیق می کنند که حکومت دینی در اقتصاد و تقویت دینداری مردم موفق نبوده است،اما علل این ناکارآمدی را اموری بنیادی(در سطح ساختار) نمی دانند بلکه آن را اموری روبنایی همچون عملکرد نامناسب مسؤلان( در سطح افراد) یا فعالیت و دسیسه دشمنان داخلی و خارجی،کم کاری حوزه علمیه،بی بصیرتی خواص و.... می دانند. بنابراین همچنان قطع امید نکرده و احتمال می دهند که روزی حکومت دینی به صراط واقعی خود برگردد و امور اصلاح شود.
7- این گروه از دیندران گرچه بخاطر تعلقات سیاسی،بر مسالهی «وحدت شیعه و سنی» تاکید دارند و از این حیث از دیندران سنتی غیر سیاسی متمایز هستند؛اما در عین حال دوگانه شیعه -سنی و حفظ دست برتر برای تشیع(مثلا افزدون بر جمعیت شیعه در داخل کشور و پیروان شیعه در خارج کشور، تربیت مبلغان برون مرزی ) برایشان بسیار مهم است و معتقدند که حکومت دینی در ایران اگر هم ناکارآمد باشد، حداقل به نفع تشیع و موقعیت برتر داشتن آن بوده است.
8- این گروه از دیندران تصور غیر واقع گرانه ای هم از بدیل حکومت دینی و هم از "سبک زندگی غیر مذهبی ها" دارند زیرا به ندرت در مقام عمل با اینگونه افراد زیست نزدیک و بلند مدت داشته اند لذا فکر می کنند در این سبک از زندگی اخلاق و دین کاملا گم و افراد انسان هایی کاملا روزمره و بی التفات به ارزش های اخلاقی و خانواده هستند. از طرف دیگر چنین فکر می کنند که حکومت دینی می تواند سبک زندگی غیر مذهبی را محدود و سبک زندگی مذهبی را ترویج و توسعه بخشد.(البته امید ایشان بیشتر به مقام آرمان است و الا تایید می کنند که در مقام واقع حکومت در این جهت موفق نبوده است).این خواست بالتبع آن تصویر غیر واقع گرایانه از سبک زندگی غیر مذهبی ها(نه غیر دینی)، در ذهن و ضمیر ایشان چنان جایگاهی دارد که ناکارآمدی حکومت دینی را قابل تحمل و توجیه می کند.
9- گرچه گفتن این دلیل هم برایم خوشایند نیست و هم معتقدم که این دلیل در مورد همه افراد این گروه صدق نمی کند اما تجربه زیسته به من نشان داده است که این سخن در مورد بسیاری از ایشان صادق است. بسیاری از ایشان در مقام دینداری ،جسارت اندیشیدن آزادانه و نقادانه(به معنای واقعی کلمه) را ندارند و سبک دینداری ایشان بیشتر مقلدانه و مبتنی بر اعتماد به بزرگان و مقدسان است. این سبک دینداری سبب می شود که در مقام داوری تاثیر شواهد عینی و واقعیت ها (ناکارآمدی حکومت دینی در مقام واقع) برای ایشان کمتر شود و همواره احتمال دهند که شاید اوضاع آنگونه که ایشان می پندراند نیست و در پس پرده مصلحت ها و واقعیت هایی هست که مسولان و بزرگان بهتر از آنها اطلاع دارند.