این یادداشت تاملی در پرسش بالا و همزمان ناظر به این دو پرسش است که: ۱- حکومت مدعی دین در چه صورتی دیگر شایسته عنوان حکومت دینی نیست؟ ۲- کدام جامعه دینی تر است؟
طرفداران حکومت دینی از حیث پاسخ به پرسش های بالا دو گروه هستند:
۱- گروهی که گویا معیار ابطال پذیری برای نظریه حکومت دینی ندارند. یعنی در هر صورت حکومت دینی را بر سایر اقسام حکومت داری ترجیح می دهند.حتی اگر وضع مملکت به مراتب بدتر از وضع فعلی شود، ایشان در دیدگاه خود تجدید نظر نمی کنند و هر بار مقصر را کسی می دانند جز ساختار حکومتی.یعنی حالت و وضعی را نمی توان تصور نمود که در آن حالت ایشان بپذیرند که ایده حکومت دینی قابل دفاع نیست. گویی در ذهن ایشان هدف و غایت،نفس تشکیل حکومت دینی است نه اینکه حکومت دینی برای رسیدن به مقصد و غایتی است.
۲- گروهی که از حکومت دینی بخاطر رسیدن به مقصد و هدفی دفاع میکنند و می توان با گفتگوی فراوان و جسورانه از زبان ایشان معیاری را بیرون کشید که اگر جامعه به آن وضع برسد، بپذیرند که آن وضع نشان از ناکارآمدی نظریه حکومت دینی دارد. این گروه بسیار دیر تن به پذیرش نادرست بودن نظریه حکومت دینی می دهند. زیرا ایده حکومت دینی برای ایشان چنان مقدس است که حاضرند به نفع آن هر وضع نا به سامان و نامطلوبی را توجیه کرده و قابل قبول بدانند. این امر سبب میشود که در مقام عمل این گروه تفاوت چندانی با گروه اول نداشته باشند.
استدلال دو گروه چیست؟ چرا هر وضع نامطلوبی را به بهای وجود حکومت دینی به صرفه و قابل دفاع می دانند؟
پاسخ را باید در سه عامل جستجو نمود:
۱- فهم ایشان از ماهیت دین و دینداری
۲- کم اطلاعی ایشان از انسان و جامعه مدرن و حکمرانی مدرن
۳- تصور غیر واقع بینانه ایشان از جوامع و حکومتهای سکولار و غیر دینی.
این نوشتار وارد بحث در بارهی عامل دوم و سوم نمیشود و فقط بر عامل اول تمرکز میکند
کسانی که از حکومت دینی به گونهای دفاع می کنند که گویی در مقام نظر یا عمل قائل به مرزی برای توقف این دفاع نیستند، در واقع مهمترين استدلال و دلیلشان این است که :
" اگر حکومت دینی نباشد، آنگاه باید در جامعه شاهد منکرات ،گناهان و افعال حرامی مثل بی حجابی. برهنگی. ازدواج همجنسگرایان. کاباره و مراکز فحشا، مشروب فروشی. قمار .ترویج بی دینی و.....باشیم. با این وصف حکومت دینی (با وجود مشکلات و نقص ها و ناکارآمدی های فروان) بر چنین جامعهای ترجیح دارد."
این استدلال ریشه در یک فهم از دین و دینداری دارد که بنا بر آن مهمترین بخش دین، شریعت است و اقامه شرعیات و حدود ،ناموس دین است و دیندار کسی است که عامل به شریعت و شعائر ملموس دین باشد.
به این استدلال می توان دو نوع پاسخ داد:
۱- پاسخ پیشینی- نظری: یعنی آوردن ادله عقلی و نقلی به منظور نشان دادن این نکته که این فهم از ماهیت دین و دینداری درست نیست. به نظرم این راه گرچه بی فایده نیست اما چندان ثمربخش نیست زیرا به خاطر اختلاف در مبانی و پیش فرض ها، طرف مقابل هم می تواند به سود دیدگاه خود ادله و آیات و روایاتی را اقامه کند.
۲- پاسخ پسینی - تجربی: یعنی تلاش شود به کمک یک مثال واقعی و عینی یا در قالب فرض، وضعیت دو جامعه را به تصویر بکشیم که در یکی حکومت دینی ناموفق حاکم است اما به شریعت نصف و نیمه عمل می شود و به صورت علنی خبری از منکرات نیست. و جامعه دوم که حکومت موفق دارد ولی شریعت در آن اجباری نیست و به برخی از منکرات دینی به صورت علنی انجام می شود.
در ادامه سعی خواهد شد دو جامعه فرضی را توصیف کنیم و آنگاه از وجدان خود بپرسیم که کدام جامعه فرضی به نفع دین است و امکان زندگی دینی در آن فراهم تر است.
جامعه فرضی اول :
جامعهای که در آن به شریعت به صورت نصف و نیمه و البته همراه با نوعی اکراه و اجبار عمل میشود و منکرات به صورت علنی انجام نمیشود اما وضعیت آن جامعه به شرح زیر است:
- نه تنها اقبال مردم به زندگی دینی در حال افزایش نيست بلکه بدبینی نسبت به دین و دینداران رو به افزایش است.
- اعتماد دولت و ملت به همدیگر در حداقل ترین سطح است.
- اقلیت ها ناراضی بوده و احساس ظلم و بی عدالتی می کنند
- طبقه متوسط روز به روز نحیفتر و طبقه فقیر گسترده تر و فربه تر می شود و آمار خانواده هایی که درآمد آنها زیر خط فقر است،در حال افزایش و نگران کننده است.
- فقر و تورم و بیکاری امکان ازدواج را بسیار دشوار کرده است و آمار مجردان دائم نگران کننده است و این امر لوازم اخلاقی و روانی خود را به دنبال داشته است.- آمار طلاق نگران کننده است
- نظام اداری دچار عدم شایستهسالاری ،ناکارآمدی، فساد سیستماتیک، تزویر و نخبه ستیزی است
- محیط زیست و منابع طبیعی بخاطر عدم مدیریت علمی در وضع شبه بحران است.
- آمار امید و شادی شهروندان مطلوب نیست
- ثبات اقتصادی وجود ندارد و بالتبع آمار تولید و سرمایه گذاری کم و آمار دلالی و سرمایه گریزی بالا است
- نظام آموزشی و تربیتی موفق نیست.
- مردم اعتمادی به رسانه های داخلی ندارند و رسانه در وضع مناسبی نیست.
- تقلب، دروغ ،قانون گریزی،احتکار، ربا ،کم فروشی در بازار و رفتار مردم نسبتا شیوع دارد.
- آمار کودکان کار، اعتیاد ،سرقت و بزهکاری و خشونت مطلوب نیست.
- تعداد متکدیان و زباله گردها روز افزون است.
- وضعیت اشتغال و مسکن، وخیم و نگران کننده است.
- نظام آموزش عالی کمترین ارتباط را با صنعت و جامعه دارد، آمار مهاجرت اساتید و نخبگان نگران کننده است.
- و.....
جامعهی فرضی دوم:
جامعه ای است که ساختار حکومتی آن سکولار است و منکرات دینی به لحاظ قانونی ممنون نبوده و کسی مجبور به عمل به آنها نیست ( البته بخاطر حضور بلند مدت دین در آن جامعه، جامعه خود نسبت به آن منکرات حساسیت ،نگرانی و مراقبت دارد ) به همین خاطر برخی از مناهی دینی( همچون پوشش خلاف شرع، فروش مشروبات و ...) در جامعه نمود و ظهور عینی دارد.
اما در این جامعه فرضی، تمام نقص و آسیب هایی که در جامعه یک وجود دارند با درصد بسیار کمتری وجود دارد.
حال پرسش این است که به نظر شما، کدام یک از این دو جامعه دینی است. یعنی در کدام یک از این دو جامعه امکان تربیت و رشد انسان اخلاقی و دینی فراهم تر است؟