عنوان اصلی: چرا ما باور داریم عوامل فراطبیعی علت اتفاقات طبیعی است؟
بررسی نظریه های مختلف روانشناختی که چرا رویدادهای طبیعی به خدا و دیگر نیروهای فراطبیعی نسبت داده می شوند
موضوع: روانشناسی شناختی
برگردان فارسی خودمانی مقاله ی زیر از ژورنال Discover:
Why We Believe That the Supernatural Causes Natural Events
By Conor FeehlyMay 22, 2023
کلیدواژه ها:
فراطبیعی، ماوراءالطبیعه، بلایای طبیعی، کارما، نظریه ذهن
باورهای ماوراءالطبیعی، مذاهب و افسانه ها بخشی از فرهنگ بشریت هستن.
در تمام جوامع، از زمانیکه تاریخ بشری ثبت شده، مردم پدیده های مختلف جهان رو به قدرت الهی و یا بقیه قدرتهای فراطبیعی زمان خودشون نسبت می دادند.
از اون قدیما که جوامع باستان حتی برای بارش بارون یا راضی نگه داشتن خدایان، آدمهای بی گناه و قربونی می کردند گرفته تا همین امروز که به عقیده بعضی ها بلایای طبیعی به مویی بنده! ولی واقعا چراا؟
دانشمندان و فیلسوفان جواب این سوال رو با "تئوری خدای خلاء ها" میدن! یعنی اینکه مردم هر پدیده ای که علتش رو درک نمی کنند به عوامل فراطبیعی نسبت میدن.
از طرفی مردم معمولا جایی که علم قادر به توضیح علت پدیده های خاص باشه بی خیال باورهای فراطبیعی میشن، ولی خب باز وقتی علت پدیده ها مبهم باشه مردم رو میارن به عوامل فراطبیعی!
حالا به نظرتون مردم جوامع مختلف، بیشتر برای وقایع مربوط به طبیعت (مثل سیل و زلزله و ...) توجیه فراطبیعی پیدا می کنند یا اتفاقات بد جامعه هم می تونه سوژه شون باشه؟ این شد مبنای تحقیق گروهی از روانشناسان!
آنها میگن که بیشتر مردم، وقایع مربوط به طبیعت (بلایای طبیعی) رو به ماوراءالطبیعه نسبت میدن تا حوادث اجتماعی (مثل دزدی و قتل). حالا چرا؟ چون که توی حوادث اجتماعی یک عامل مشخص و واضح وجود داره که انگشت اتهام و به سمتش بگیرن ولی توی بلایای طبیعی نه!
دانیکا دیلیون Danica Dillion متخصص روانشناسی اخلاقی از دانشگاه کارولینای شمالی میگه: مردم دوست دارند اتفاقات بد رو به عوامل عمدی نسبت بدهند ولی وقتی کسی نباشه تا مقصر اعلام بشه میرن سراغ
مداخله ی الهی! اینجاست که زیاد می شنویم: چوب خدا و مشیت الهی و قضا و قدر و ...
دانیکا دیلیون و همکاراش متون قوم نگاری از 114 جامعه تاریخی رو بررسی کردند از شکارچی _خوراکجوها گرفته تا جوامع ماهی گیر و باغبان؛ حتی جوامع شهری بزرگتر رو هم تجزیه و تحلیل کردند.
محققان در این متون، دنبال این بودند ببینند در مورد کدام پدیده ها توجیهات فراطبیعی استفاده شدن در مورد کدومشون نشدن؟ توی پدیده های رایج یا غیر معمولی؟ حالا چه مربوط به طبیعت باشند چه حوادث اجتماعی.
توجیهات فراطبیعی یعنی نسبت دادن یک اتفاق به عامل و فرآیند فراطبیعی!
دیلیون میگه: بیشتر مواقع این عامل فراطبیعی شامل خدایان، ارواح نیاکان و جادوگران میشن و البته یه وقتایی هم نیروهای ماوراءالطبیعی مانند کارما و چشم بد!
برای دیلیون و همکارانش نتیجه این تحقیق خیلی دور از ذهن نبود: به طور کلی توجیهات فراطبیعی بیشتر برای وقایع مربوط به طبیعت (بلایای طبیعی) استفاده شده تا حوادث اجتماعی. وقتی رویدادی فاقد یک عامل واضح باشه مردم جای خالی شو با عامل فراطبیعی پر می کنند.
همچنین مثل تحقیقات قبلی، اینجا هم دیدن مردم معمولا پدیده ها و رویدادهای مربوط به طبیعت رو انسان گونه فرض می کنند (یعنی بهش ویژگیهای انسانی میدن) و برای جهان طبیعی یک عاملیت آگاه فرض می کنند! (مثلا کائنات امروز با من لج کرده! انگار که جهان و کائنات یک انسانه و آگاهانه و از روی قصد و غرض این کار و انجام میده!)
پژوهش روانشناسی به نام جسی برینگ Jesse Bering نشون میده این پدیده انسان گونه فرض کردن جهان به دلیل ظرفیت بیش از حد "نظریه ذهن" در انسانهاست.
این یعنی روانشناسی ما برای بستر اجتماعی طراحی شده، در نتیجه با نسبت دادن پدیده ها به یک عامل خودآگاه باعث میشه که منطقی به نظر برسن!
انسانها در اجتماع رشد می کنند، و به نظر میرسه مردم نسبت به شناسایی عامل هر چیز در محیط خودشون بسیار حساس هستند؛ احتمالا به همین دلیل، ما انرژی و منابع ذهن مون رو صرف درک انگیزه های افراد دیگ
دیلیون میگه: بر اساس همین ایده، می بینیم که نسبت دادن توجیهات فراطبیعی به اتفاقاتی که مسئولش یک عامل واضح نیست، رایج تر هستش. مثلا طوفان های بزرگ ناگهانی یا حتی مرگ های بزرگ و غیر منتظره در جوامع ناشناخته درگذشته!
پژوهشگران همچنین فهمیدن که توی جوامع با پیچیدگی اجتماعی بالا ، احتمال استفاده از توجیهات فراطبیعی در مورد پدیده های اجتماعی، خیلی بیشتر از جوامع با پیچیدگی اجتماعی کمتره.
دیلیون میگه: توجیهات فراطبیعی توی جوامع شهری بزرگتر رایجتر هستن، چرا که تشخیص عوامل مسبب حوادث اجتماعی در جوامعی با شبکههای اجتماعی پیچیدهتر دشوارتره. هر چه تعداد افراد بیشتری برای پیگیری باشن، درک انگیزه های فردی دشوارتر هم میشن. مثلا در مورد قتل یا دزدی احتمال اینکه مجرم شناسایی نشه، در جوامع شهری بزرگ نسبت به شهرهای کوچک بیشتره.
بخشی از سخنان دکتر آذرخش مکری درباره کتاب The Bias That Divides Us
اثر Keith Stanovich را در این قسمت اضافه می کنم که به پاسخ این پرسش کمک میکنه:
کیت استانوویچ در کتاب سوگیری جداکننده میگه بعضی افکار مثل ویروس قوی هستن و میتونن مغز ما رو اشغال کنن و ما همیشه روی برگزیدن افکارمون تسلط نداریم! مثلا "بزنم به تخته" باعث میشه فرد بگه انجامش ضرری نداره ولی ممکنه بلایی رو دفع کنه، پس چرا که نه؟ یا خرید بلیط بخت آزمایی هزینه زیادی نداره ولی اگه حتی با احتمال کمی برنده بشم سود زیادی می کنم؛ پس چرا که نه؟
دنباله روی از برخی افکار و تکرار بعضی رفتارها در ظاهر ریشه علمی و منطقی ندارن ولی در واقع یک استفاده دیگه برای شخص دارن و اونم اینکه نشان دهنده "هویت یکسان گروهی" اون افراد هستند. در مثال "بزنم به تخته" من به شما این پیام رو می فرستم که به شما اهمیت میدم و مثل شما به این ایده باور دارم پس ما هم گروه هستیم و با هم اتصال عاطفی برقرار می کنیم و در واقع این رفتارها نشانه و سیگنالی میدن که من هم به گروه شما تعلق دارم و از طرف دیگه "ما" رو از "آنها" جدا می کنند!
بعضی رفتارها و افکار نمود و نشانه ی تعلق ما به یک جریان فکری ست. هدف این افکار "حفظ هویت گروهی ماست" و اینجاست که دیگه عقلانیت و منطق رنگ می بازند! اعتراف به اینکه بعضی وقتها منافع شخصی افسار افکار ما رو به دست گرفتن کار سختیه! وقتی من جزو یک "جریان فکری " هستم و ازش سود می برم، منافع شخصی من ایجاب می کنه به هر قیمتی از اون ایدئولوژی طرفداری کنم تا جزو اون گروه باقی بمانم!
شما چطور؟ باوری دارید که اعتراف کردن به غلط بودنش براتون سخت باشه؟
ما که "بزنم به تخته" از اونهاش نیستیم!
پ.ن: من مترجم و متخصص در این زمینه نیستم و این ترجمه خالی از اشتباه نیست مشتاق نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما هستم.
ارادتمند شما منصور کاظمی