امروز این جمله را در صفحه ی اینستاگرام یکی از دوست هایم که برای مراقبه به هند رفته خواندم .یک راهب این جمله را برای شروع مراقبه به ان گفته بود .ساعت ها به این جمله فکر کردم .هنوز نمی دانم چگونه باید با خودم صلح کنم .ساعت ها به چیزهایی که با ان جنگیدم فکر کردم به کمبودها و نقطه ضعف هایم .رسیدن به هدف همیشه برای من جنگیدن با خودم بوده است .همیشه جنگیدم تا چیزهایی را که ندارم به دست بیاورم و شاید خیلی چیزها به دست اوردم ولی انچه را که می خواستم هنوز به دست نیاورده ام .همیشه مبارزه کردم تا جای خودم را در این دنیا پیدا کنم و هیچ وقت فکر نکردم جایی که هستم جای من است .
صلح کردن با خود سخت ترین کار است .این که بپذیری تو همین هستی که هستی .عجول ،بی دقت ،مهربان ،....خیلی سخت تر از این است که در مهربانی نکردن عجله نداشته باشی .خیلی سخت است ارام با خودت قدم بزنی و به چیزی فکر نکنی .
گاهی این کش مکش ها ادم را خسته می کند .ولی انگار جنگ قسمتی از زندگی من شده است .مثل تمام سیاست مدارهایی که فکر می کنند تنها با جنگ می توانند کشوری ثروتمند و مقتدر داشته باشند.
جنگیدن شده قسمتی از منیت ما و حالا باید دوباره مبارزه ای اغاز کنیم با این منیت جنگجوی صلح ناپذیر را .
میم .جیم .