چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
برو انجمن گشت بازارگاه
همی بر خروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند
ازان چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد
خروشان همی رفت نیزه بدست
که ای نامداران یزدان پرست
کسی کاو هوای فریدون کند
دل از بند ضحاک بیرون کند
بپویید کاین مهتر آهرمنست
جهان آفرین را به دل دشمن است
بدان بیبها ناسزاوار پوست
پدید آمد آوای دشمن ز دوست
همی رفت پیش اندرون مردگرد
جهانی برو انجمن شد نه خرد
شاهنامه فردوسی بخش ضحاک
نگاهی به اسطورهی کاوه و ضحاک
در دوگانهی "خیر و شر" آن چیزی که در جهان وجود دارد، سویهی منفیِ این دوگانه یعنی ظلم و ستم، بیعدالتی، پستی، ناخوبی و ناپاکیست که برای مردم قابل لمس با گوشت و استخوان است.
ظلم و ستم به بحدی رسیده که غیرقابل تحمل است، یا هنوز قابل تحمل است.
گفتمان جاری "حاکم و نظام حکومتی چه جمشید باشد و چه ضحاک یا هر نظام حکومتی موجود" آن چیزیست که مردم(رعیت، محکومان) آن را میبینند، میشناسند و تاثیراتش را در زندگی خود حس میکنند.
مسئلهی اصلی:
ما نمیدانیم چه چیزی میخواهیم، ما فقط میدانیم "چیزی که هست" را نمیخواهیم.
نظم اجتماعی و نظام گفتمانی جاری شکل گرفته و مجموعهای از کردارهای زبانی و سبک زندگی و الگوی تفکر و در کل چیزی به اسم فرهنگ را شکل داده است.
معرفتشناسی حاکم بر نظریهی گفتمان منفی و مبتنی بر سوءظن، شک و تردید و بدگمانیست.
گفتمان مثبت وجود ندارد.
این یعنی هر گفتمان جدیدی که بخواهد شکل بگیرد بر اساس تضاد با گفتمان موجود قابل تعریف خواهد بود.
در نگاه سوسور معنی حاصل تضاد و امری سلبیست.
این یعنی چیزی به اسم معنای مثبت نخواهیم داشت،
یعنی ما نمیتوانیم یک مفهوم جدید را بدون تضاد ایجاد کنیم.
نمیتوانیم بگوییم این هست، ولی میتوانیم بگوییم، این مفهوم جدید آن نیست.
زبان و واژه در تضاد قابل فهم است.
گفتمانها امر تضادی هستند، البته که سعی میکنند خودشان را تعریف کنند ولی با تضاد دیگری با استفاده از دوگانهی "خیر و شر"
کاوه در مقابل ضحاک معنی پیدا میکند.
کاوه گفتمان جاری را نمیپذیرد و ناچار گفتمانی باید شکل دهد و گفتمان جدید باید معنی داشته باشد.
بپویید کاین مهتر آهرمنست
جهان آفرین را به دل دشمن است
دوگانهی آفریدون و اهریمن
کاوه با صدای رسا اعلام میکند، ضحاک اهریمن، شر، ناخوبی، ناپاکیست
چیزی که مردم همه باگوشت و خون لمس کردهاند و میشناسند و این چیزی است که نمیخواهندش، کاوه (گفتمان جدید) اعلام میکند من چیزهایی که ضحاک هست، نیستم. کاوه نمیگوید من چه چیزی هستم، کسی هم نمیپرسد، چون نه کاوه نه مردم نمیدانند چه میخواهند، ولی کاملا مطمئن هستند که چه چیزی را نمیخواهند، در این شرایط شکل گرفتن یک گفتمان انتقادی، گفتمانی که اعلام میکند، ضحاک اهریمن، شرور، ظالم، ناپسند است، و چیزهایی که اعلام میکند با واقعیت موجود مطابقت دارند، یعنی حقیقت را میگوید، پس به چشم همه او نمایندهی حقیقت است. ولی در واقع او فردی ظلمستیز، آزاده، و حقیقتطلب است.
وقتی گفتمان مخالف شکل گرفت، کردارها و نمادها را شکل خواهد داد و در تضاد با گفتمان جدید معنی خواهد یافت.
تا کنون سویهی باطل و شر مشخص بود، ولی سمت مخالف معلوم نبود، هرکس که مخالف بود تنها در ذهن خود مخالف بود، ولی وقتی پرچمی بالا رود و اعلام شود این پرچم حقیقت است (حقیقت به معنی هر آنچه که ضحاک نیست) مرزبندی ممکن خواهد بود حتی اگر به قول حکیم نماد آن
یک "بیبها ناسزاوار پوست" باشد.
پینویس:
اهورا و اهریمن
حق و باطل
خیر و شر
نیک و بد
مثبت و منفی
عدالت و ظلم
زیبا و زشت
درست و نادرست
تکریم و تخریب
سپنتا مینو و انگره مینو
پسندیده و ناپسند
دوگانهی "خیر و شر" مسئلهایست که رابطهیِ مستقیم با «آنچه ما میپسندیم و آنچه پسند ما نیست» دارد.
ذهن انسان همواره در برخورد و واکنش به "پیشامدها" شروع به سنجش ذهنی میکند و در نهایت نسبت به پسند خود حکم صادر میکند.
در گزاره بالا دقت کنید:
موضوعِ سنجش (ثابت): پیشامد، آنچه بر ما فرو افتاده، آنچه میبینیم، میشنویم، انجام میدهیم، انتخاب میکنیم.
سوژه سنجشگر (متغیر): موضوع همیشه در نسبت با انسان(فرد / افراد) هست.
معیار سنجش (متغیر): همان دوگانهی ذهنی خوبی و بدی ( حق / ناحق)
حکم صادره: چیزی است که صادر کننده آنرا حق و حقیقت میداند.
حقیقت آن ناپیدایِ دستنیافتنی و رازگونه است، که به نسبت زمینه و زمانه و سوژه در نوسان است.
ولی سوی دیگر این دوگانه پیدا و قابل لمس و قابل مشاهده است و بقولی "به هرجا بنگرم روی تو ببینم"
جهانی انباشته از پلیدی و ظلم و ستم
تنها وعدهی راستین تمامی ادیان
.