آیلین مرندی
آیلین مرندی
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

نخستین نامه از هشتاد و دو نامهٔ هدایت به شهید

حسن شهیدنورائی و صادق هدایت
حسن شهیدنورائی و صادق هدایت


کتاب "هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورائی" ، تاکنون ـ تا جایی که من می‌دانم ـ دو بار توسط نشر کتاب چشم‌انداز و در تیراژی بسیار محدود، در پاریس به چاپ رسیده‌است: بهار و زمستان 1379. این محدودیت و نیز ممنوعیت چاپ این کتاب در ایران سبب شده و می‌شود که بسیاری از علاقمندان به آثار ادبی، از دسترسی به این گنجینه محروم بمانند.

مرجع من چاپ دوم این کتاب است.

در متن نامه‌ها اسامی و آورده‌های میان دو قلاب از ناصر پاکدامن است

*

از "مقدمه"

در نظر بسیاری نامه‌های هدایت به شهیدنورائی را باید از جمله نوشته‌های مهم او دانست. متنهائی با ارزش ادبی مسلم. در 1358 که صحبت از فراهم آوردن مطالبی برای اختصاص "شمارة ویژة" نشریه‌ای به صادق هدایت بود، غلامحسین ساعدی قول می‌داد که دربارة این نامه‌ها بنویسد که در نظرش ارزش آثار بزرگ هدایت را داشت. (محمدعلی) کاتوزیان هم بر قدر و ارج ادبی اعلا و والای نامه‌ها تکیه می‌کند که "برخی از بهترین نمونه‌های نثر" هدایت را در بر دارند. می‌بایست بر صحت این داوری مهر تأیید گذاشت که در این نامه‌ها با نوشته‌های کسی روبرو هستیم که در به کار بردن کلمات و پرداختن اندیشه‌ها و بیان کردن تأثرات و تألمات راه و شیوة خود را دارد. سبک هدایت در این نامه‌ها بهتر و یکدست‌تر از هر جای دیگر به چشم می‌خورد. در اینجا قلم هدایت در مرز زبان محاوره و زبان کتابت به شرح احوالات می‌پردازد و در جملاتی کوتاه و به سبکی ساده از آنچه بر او و در برابر او می‌گذرد می‌نویسد. این سخن نادرست نیست که برخی از بهترین و پخته‌ترین نمونه‌های نثر هدایت را در این نامه‌ها می‌توان یافت همچنانکه اوجهائی از طنز تلخ او را و رنج شکنجه‌آمیز هستی او را.

نامه‌های #صادق_هدایت به حسن شهیدنورائی از مهم‌ترین نوشته‌های او دانسته می‌شوند. دست‌کم ۸۲ نامه از صادق هدایت به حسن شهیدنورائی به‌جا مانده است. نامهٔ زیر در ۷ ژانویهٔ ۱۹۴۶ از تهران به قاهره فرستاده شده است و #نخستین_نامه از هشتاد و دو نامهٔ هدایت به شهیدنورائی می‌باشد.


نامه نخست

تهران، ۷ ژانویهٔ ۴۶ [دوشنبه، ۱۷ دی ۱۳۲۴]‏


یا حق

اول تا یادم نرفته تبریک سال نو را بگویم. امیدوارم سالیان دراز در عیش و عشرت زیر سایۀ انبیأ و اولیأ و شهیدان دشت کربلا مقضی المرام باشید همین. اما، کاغذهایی که از راه و نیمه‌راه فرستاده بودید رسید و همچنین کتاب‌های جفت و تاقی که نثار این حقیر کرده بودید به غیر از یکی که توسط موجودی از بیروت فرستاده بودید همگی واصل شد، و راستی نمی‌دانم به پاس این مرحمت به چه زبانی تشکر بکنم فقط جای خوشبختی است که به حال سگم آشنا هستید و می‌دانید که نوشتن کاغذ برایم بلای عظیمی شده و اگر در جواب یا تشکر قصوری بشود عمدی نیست. مثلی است معروف که یک جو از عقلت کم کن و هر چه خواهی کن.


باری، جای شما خالی، به‌طور غلط‌انداز به همراهی آقایان دکتر سیاسی و دکتر کشاورز از طرف انجمن فرهنگی برای ۱۵ روز به مناسبت جشن ۲۵ سالۀ دانشگاه تاشکند دعوت به آن صفحات شدیم. من هم دعوت را اجابت کردم و حالا دو هفته می‌گذرد که از مسافرت برگشته‌ام. برای اشخاص کنجکاو و پر از انرژی چیزهای دیدنی و مقایسه‌کردنی بسیار داشت و آئینۀ عبرت به شمار می‌رفت که در مدت ۲۵ سال کم و بیش یک ملت عقب‌مانده در تمام شئونات فرهنگی و اجتماعی چه ترقیاتی کرده بود. روی‌هم‌رفته بسیار خوش گذشت اما چه فایده که به مصداق مثل «شیخ حسن کشکت را بساب» وقتی که از خواب پریدم باز جلو تغار کشک خودم را دیدم.


در مشهد خدمت اخوی بزرگتان رسیدم. خیلی اظهار مرحمت کردند. از اوضاع تهران خواسته باشید به عادت معمول می‌گذرد. همان کافه فردوس بی‌پیر، همان قیافه‌ها همان شوخی‌ها و آخر شب هم در La Mascotte می‌گذرد. این‌هم قسمت ما بود و در عالم ذر برایمان نوشته بودند. تقریباً یک‌جور محکومیت مادام‌العمر به اعمال شاقه است و مضحک این‌جاست که به آن عادت هم کرده‌ام و هرجور تغییری به نظرم احمقانه و دشوار می‌آید.


کتاب #بیگانه L’Étranger و کتاب Camus #کامو را دکتر رضوی برایم فرستاد. به خوبی Sartre #سارتر نیست. یکی دو تا کتاب هم راجع به سارتر، هویدا فرستاد که انتقاد او بود. کتاب Varouna وارونا چنگی به دل نمی‌زد. بیش از این‌ها از Green #گرین انتظار داشتم. کتاب‌های دیگر را هنوز فرصت خواندنش را نکرده‌ام. مثل ملانصرالدین که غربیل را تک چوب می‌گردانید، بند تنبانش باز شد و می‌گفت: کو فرصت؟


حالا که صحبت از کتاب شد من هم یک جلد از کتابحاجی آقا که اخیراً به حیلۀ طبع آراسته شده، به اورشلیم فرستادم اما از ترس این‌که اشکالی در پیش بیاید پشتش تقدیم‌نامچه ننوشتم. از وقتی که شما رفتید دیگر، به Ritz ریشس نرفته‌ایم. یکی دو مهمانخانۀ دیگر هم باز شده، اما یک شب باید زهر مسافرت شما را دسته‌جمعی در ریتس بگیریم. به هر حال، بچه مچه‌ها همه سالمند و سلام می‌رسانند.


نمی‌دانم خبر دارید یا نه که بیش از یک ماه می‌گذرد که تهرانچی مرد. مرض کار خودش را کرد. دیروز هاشمی را دیدم و گفت که جزیی مخارجی موفق شده برایتان وصول بکند. آقای جرجانی را هم اغلب ملاقات می‌کنم و آقای ذبیح هم در وفاداری خود باقی است.


زیاده ایام به کام باد


قربانت


ادامه دارد

صادق هدایتفلسفههشتاد و دو نامهٔ هدایت به شهیدنامه‌های هدایتفلسفه در پاورقی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید