شاید همه کسانی که به جستجویاند تا بدانند از کجا آمدهاند، چرا آمدهاند و به کجا خواهند رفت، غم درکِ معانی پنهانِ هر چیز را به دل دارند. و نیک میدانند هیچ شیئی و هیچ واقعهای اتفاقی و بدونِ زمینۀ معنایی، هست نشده است. (شوالیه، ۱۳۷۸، ۶)
میل به دانستن معناها و مفاهیم و کاربرد صحیح کلمات، تصاویر، اصوات، بوها، طعمها، حرکات و اشیاء و میزان تاثیرگذاری این مفاهیم در زندگی، سبب شد تا انسان همواره به دنبال درک آنها و بررسی میزان اثرگذاری آنها در زندگی و جامعه خود و بهرهبرداریهای گوناگون از آنها باشد.
به نظر میرسد ما در میان موجودات، گونهای هستیم که به شدت میل به معناسازی داریم و معنا هم از طریق تولید و تفسیر «نشانهها» بوجود میآید. این نشانههای معنیدار هریک میتوانند به نمادی برای انتقال پیامها و اطلاعات تبدیل شوند که در طول زمان به صورت قراردادی در میان اجتماع کار ویژههای خاص خود را انجام میدهند.
البته نمادها همیشه برای انتقال اطلاعات به کار نمیروند.
شاید قابل قبولترین نمایندۀ نمادهای خالص را بتوان در نشانهگرایی ادیان اولیه جستجو کرد؛ در یک دین اولیه اَعمال مذهبی ممکن است دور یک گاو نر، یک کوه یا یک آتش مقدس انجام پذیرد. بدون آنکه هیچگونه تعریف روشنی وجود داشته باشد که بگوید چه چیزی آن اعتباری را که قابل احساس است به این مصادیق میدهد. (الستون، ۱۳۸۰، ۹۹)
هر یک از ما در طول روز و شب، چه آگاه و چه ناآگاه در گفتار، در رفتار و در رویاهای خود از نماد استفاده میکنیم. نمادها، خواستههای ما را به صورت ملموس در میآورند، در جریان یک ماجرا تهییجمان میکنند، به منش و رفتارمان شکل میدهند و موجب موفقیت یا شکستمان میشوند.
ژان شوالیه در کتاب فرهنگ نمادها که با همکاری آلن گربران و گروهی دیگر از اندیشمندان به نگارش درآورد به توضیح و تشریح بسیاری از نمادها پرداخته و در تعریف نماد مینویسد:
نماد اساساً با علامت فرق میکند. علامت یک قرارداد اختیاری است که دال و مدلول (عین و ذهن) نسبت به هم بیگانهاند. در حالی که نماد از همگونی دال و مدلول پیش انگاشتهای دارد و آن را مبنای یک پویایی سازمان دهنده میداند. (شوالیه، ۱۳۷۸، ۲۷)
«قرارداد» واژهای است که در اکثر تعریفهایی که از طرف اندیشمندانِ انسانشناسی، جامعهشناسی و زبانشناسی از نماد گردیده وجود دارد.
چارلز سندرس پیرس فیلسوف رشتۀ مطالعاتی، نماد را به عنوان یک علامت تعریف میکند که به مصداقِ خود صرفاً به دلیل داشتن ویژگیهای خودش دلالت میکند تا به کمک ارتباطی تصادفی یا «قراردادی» و معتقد بود که میتوان نماد را به عنوان نشانهای که به دلیل شباهتی که با مصداق خود دارد و بر آن دلالت دارد تعرف کرد. وی معتقد است که نمونۀ رنگ تنها زمانی میتواند نقش خود را ایفا کند که شباهتی میان آن نمونه و رنگ که بر آن دلالت دارد وجود داشته باشد.
پیرس برای توضیح بیشتر در زمینۀ شناخت نماد به تحلیل جملهای میپردازد که در هنرهای اولیه مسیحی بکار برده میشود:
«در هنر اولیۀ مسیحی کشتی نشانۀ کلیساست»
کشتی بهعنوان نمادِ کلیسا آمده است و این دلیل شباهت نقشهایی است که این دو بازی میکنند.
درست همانطور که کشتی مسافران را در مقابل خطر آب دریا حفظ میکند و آنان را به مقصد خود میرساند؛ این اعتقاد وجود دارد که کلیسا نیز انسان را از دامهایی که در دنیا بر سر راه آنها گسترده شده، حفظ میکند و آنها را به مقصد نهاییشان رهنمون میشود. (الستون، ۱۳۸۰، ۹۸)
کاملاً روشن است که در تمام این موارد قرارداد وجود دارد به این معنی که قراری گذاشته شده که مثلاً کشتی را به کلیسا یا بالعکس تشبیه نمایند، نه با قلعه که میتواند به همان خوبی نماد کلیسا باشد.
در فرهنگها و ادیان دیگر نیز مشابه همین تعبیر فراوان دیده میشود؛ در آیات و روایات اسلام نیز پناه بردن و چنگ زدن به قرآن و اهلبیت به سعادتمندی دنیا و آخرت تعبیر شده است و یا حدیث معروفی؛ حسین را به چراغِ روشنِ راه و کشتی نجات تشبیه میکند.
جرج ریتزر استاد جامعهشناسی در دانشگاه مریلند آمریکا در کتاب «نظریۀ جامعهشناسی در دوران معاصر که در ایران توسط محسن ثلاثی ترجمه گردید، در فصل مربوط به نظریۀ کنش متقابل نمادین به طور مفصّل به نماد و کارکردهایش اشاره دارد و با تشریح دیدگاههای جورج هربرت مید، مهمترین اندیشمند بنیانگذار نظریۀ کنش متقابل به بحث کنش متقابل نمادین اشاره میکند و معتقد است که زندگی اجتماعی هیچگاه وجود پیدا نمیکند مگر آنکه کنشگران نمادهای معنیدار مشترکی داشته باشند.
این واقعیت که نمادهای معنیدار اساساً برای همگان معنای یکسانی دارند و در آدمهایی که این نمادها را به کار میبرند و نیز کسانی که در برابر آنها واکنش نشان میدهند واکنشی یکسان بر میانگیزانند، فرا گردهای تفکر و عمل کردن و کنش متقابل را آسان میسازد. (ریتزر، ۱۳۸۹، ۲۷۷)
کلود ریویر انسانشناس در کتاب انسانشناسی سیاسی نماد را در ردۀ ارتباطات قرار میدهد و آن را همانند نشانههای زبان شناختی میداند. وی معتقد است که نماد روشی است برای نوعی رمزگذاری عمومی بیان و در عین حال عاملی است در تشویق انتزاعی کردنها.
همچون نمادهایی که در پرچم یا نمایش آزادی با زنجیرهای پاره شده و نمایش برادری با دستهای گره خورده میبینیم. (ریویر، ۱۳۸۶، ۲۸۲)
ریویر معتقد بود که نماد علاوه بر آنکه اعلام یک رابطه است مثل دست دادن یک رعیت با دو دست خود که در درون دستهای گشاد ارباب قرار میگیرد و با این کار اعلامِ وفاداری میکند، بلکه به آن گرما هم میبخشد، آن را در فضا و زمان به لرزه در میآورد. مثل سلام هیتلری یا هایل هیتلر (Heil Hitler) که بر تصویر رئیس فرهمند ارزشگذاری میکند که گویا همان وفاداری است اما آن شق و رق بودن این حرکت، تمام کالبد را به لرزه در میآورد و نشاندهندۀ قاطعیت اراده در دفاع از یک آرمان است. به نظر وی نماد دارای فضایی احساسی و هویتبخش هم هستند.
نمادها علاوه بر آنکه ویژگیهای زیادی دارند، قطعاً دارای کارکردهای زیادی هم هستند که جرج ریتزر در کتاب نظریۀ جامعهشناسی در دوران معاصر به چند کارکرد نماد اشاره کرده است.
—نخست آنکه نمادها انسانها را قادر میسازند که از طریق نامگذاری، طبقهبندی و یادآوری چیزهایی که در جهان با آن روبرو میشوند، با جهانِ مادی و اجتماعی برخورد کنند. بدین شیوه انسانها میتوانند جهانی را که در غیر اینصورت آشفتهبازاری خواهد بود، سر و سامان دهند.
—دوم آنکه نماد توانایی انسان را برای درک محیط بهبود میبخشد.
—سوم آنکه نمادها توانایی اندیشیدن را بهبود میبخشد.
—چهارم آنکه نمادهای توانایی حل مسایل گوناگون را بالا میبرند. جانوران بیشتر باید به روش آزمایش و خطا عمل کنند، اما انسان میتواند پیش از گزینش یک کنش، دربارۀ انواع گوناگون کنشها به گونهای نمادین فکر کند.
—پنجم آنکه کاربرد نمادها به کنشگران اجازه میدهد تا از زمان، مکان و حتی شخص خودشان فرا گذرند. کنشگران با کاربرد نمادها میتوانند دربارۀ چگونگی زندگی در گذشته یا در آینده تخیل کنند.
—ششم آنکه نمادها ما را قادر میسازند که دربارۀ یک واقعیت مابعدطبیعی مانند بهشت یا جهنم تخیل کنیم.
—هفتم و از همه مهمتر آنکه نمادها نمیگذارند انسانها اسیر محیطشان شوند. انسانها از این طریق میتوانند به جای منفعل بودن فعال گردند. یعنی در اعمالشان متکی به خود باشند. (ریتزر، ۱۳۸۹، ۲۸۵)
کلود ریویر نیز برای نمادهای سیاسی نقشهای اجتماعی قائل شد:
۱ـ تلخیص: پرچم ملی به گونهای خاص، خلاصهای است از تاریخ پرشکوه و [گاه] اندوهبار یک میهن.
۲ـ سادهسازی: همچون رقابت میان پرچم سه رنگ و پرچم مزیّن به گلهای سوسن که در ابتدای قرن نوزدهم، تعارض میان رژیم جدید و رژیم قدیم فرانسه را نشان میدهد.
۳ـ تجسم: نماد به صورتی مشهود تجسمی است از پندارهها و عواطف از خلال تصاویر.
۴ـ حافظه: نماد عاملی است برای به خاطر سپردن وقایع بزرگ، شخصیتهای بزرگ، لحظات بزرگ.
۵ـ تأیید: نماد مُهر تأییدی است بر پیوندهای میان یک جماعت و گذشته و سنتهای آن.
۶ـ وحدت: نمادها سبب وحدت یافتن رفتارها درون مناسک جمعی میشوند تا بدین وسیله احساس نیرویی امنیتساز را ایجاد کنند. (ریویر، ۱۳۸۶، ۲۸۵)
منابع؛
فرهنگ نمادها (جلد اول)
ژان شوالیه، آلن گربران
ترجمۀ سودابه فضایلی
انتشارات جیحون
نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر
جورج ریتزر
ترجمۀ محسن ثلاثی
انتشارات علمی، تهران
فلسفۀ زبان
ویلیام پ الستون
ترجمۀ نادر جهانگیری
انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.
انسانشناسی سیاسی
کلود ریویر
ترجمه ناصر فکوهی
نشر نی.
.