صبحی که از تفکر برای شروع یک زندگی پر تلاطم را زود از جا بلند شوی
برای رسیدن به آیندهی سرخ و سفیدی ک هر روز در تفکر آن غرق می شدی برای خروج از این حالی ک تنها سیاه و سفید است .......
اما ندای مسخره ای در اطرافت گذران تو را گول میزند و تو نیز باز هیچ گامی برای آن آیندهی سرخ و سفید بر نمی داری .....:) ناامیدی کل وجودمان را در بر گرفته ...
من گذران وقت کنار این نشانه را با هیچ چیزی عوض نخواهم کرد ...
کسی که میشود معلم برای کودکی ات کسی ک میشود خون جاری در رگ هایت کسی ک نه مانند خاک با باد میرود و ن میگذارد باد ها تو را تکان دهند . اما کسی جز خودت نمی تواند تو حال و روزت را بفهمد ....
میدانید! یک انسان بدون آب و غذا یک هفته الی دو هفته زنده می ماند و بدون حضور اکسیژن چند دقیقه ؛امــا بدون امید حتی لحظه ای هم نه،
همه خسته از این زندگی ک حتی هوایش هم بوی ناامیدی را در بر دارد !)
خستگی هایی ک کسی غیر از خودت ب ط کمک نخواهد کرد :)
اگ نشسته ای و در ذهنت چیزی گذران روزگار را کنکاش میکنی برخیز و به آن آیندهی سرخ و سفیدی ک شب ها با تفکر به خواب میرود تلاش کن تا بعد ها از سختی های نابی ک داشتی برای دیگران متعرف شوی :)