تو یکی از قسمت های فصل دوم سریال مجرم مظنونی رو میارن که به اتهام تجاوز به همکارش دستگیر شده. در طول جلسه بازجویی اون تاکید میکنه که تجاوزی صورت نگرفته هرچی هم که بوده با میل دو طرف بوده. بماند که چجور ولی پلیس ها اخرش میفهمند که راست میگه و آزادش میکنند. مظنون که اولش شوک میشه از تصمیم آزادیش از پلیس میخواد سندی یا مدرکی بده که به همکاراش ثابت کنه بیگناهه ولی اونا میگن اصلا همچین مدرکی وجود خارجی نداره همین که آزاد میشی یعنی بیگناهی... نکتهی اخلاقیش اینکه تو اون سر دنیا هم هستن کسانی که منتظر باشن طرف به اشتباه جایی بره، حرفی بزنه، کاری بکنه تا داستانها ازش دربیارن. من نمیگم اینایی که بهشون اتهام زده میشه بیگناهن ولی میگم کاش سوار موج نشیم کاش هرچی دیدیم سریع چهارتا نذاریم روش برا بقیه بفرستیم کاش از صحت اتفاق مطمئن بشیم حداقل بعد بفرستیم.
من میترسم! من ازین دوربین هایی که همه جا هستن تا دردی را به تصویر بکشن میترسم، من ازاینکه یک روز خودم سوژهی این دوربینها با یک روایت جعلی بشم میترسم، من ازاینکه مورد ترحم یا نفرت عدهای قرار بگیرم میترسم، من از اعتراف اجباری میترسم، من ازین هشتگهای اعدام نکنید آزاد کنید میترسم. به خودمون رحم کنیم شاید یه روز نوبت ما شد.