یه تصویر براتون میسازم. در آن واحد به مغز یه آدم فک کنین که داره به ده تا موضوع همزمان فکر میکنه. یازدهمی وارد میشه روبروش یه تصویر میبینه به اونم دقت میکنه... یکی شروع میکنه باهاش حرف زدن سعی میکنه به اونم توجه کنه ... داره یه کاری هم انجام میده... تمام سعیش رو میکنه تمرکز کنه لااقل روی یه مورد! نمیتونه... استرس میگیره نمیتونه بشینه! بلند میشه ناخودآگاه یه دوری میزنه چند مورد به قبلی ها هم اضافه میشه. با خودش میگه یه قهوه بخورم درست میشه. یه قهوه میخوره ... یکم بهتر میشه... اما فشار کافئین هیجانزده ترش میکنه. دوباره سعی میکنه تمرکز کنه. نمیشه! موزیک... موزیک! موزیک با هندزفری گوش میکنه اوضاع تا یه حدی بهتر میشه و به کارش ادامه میده... نیم ساعت بعد... پاهای بیقرارش که مدام تکون میخورن ... متوجهش میکنن که باید پاشه یه دوری بزنه ... پامیشه و دوباره افکار هجوم میارن- اینبار تعداد بیشتری! یه قهوه دیگه ... نه بسه قهوه ... چای اینبار! شایدم آب! دوباره موزیک و تمرکز... این یه چرخه اس که مدام تکرار میشه.
حالا تصور کنین این زندگی روتین یه آدم باشه. همیشه همین حالت رو داشته باشه.
به دنیای روتین من خوش اومدین. اشتباه نکنین بیماری روانی ندارم!
برچسبهای معمولی که به این آدم میزنن: عصبی- پرخاشگر (چون معمولن با انرژی بالایی حرف میزنه)- بدقول- حواس پرت- شتابزده- بی توجه و بی مهر- خودخواه- بضی وقتا بی ادب چون وسط حرف دیگران میپره!- بی مسئولیت- بی فکر (چون با سرعت بالایی به جمع بندی میرسه)
و موارد دیگه... حالا فرض رو بر این بگیرین این آدم داوطلبانه اینطوری نیس (شاید بهتره بگم آگاهانه) و جالبتر اینکه فکر میکنه بقیه هم همینن فقط چون اون برچسبهایی که دیگران بهش زدن و باور میکنه، فکر میکنه که بخاطر این صفات و نقاط ضعف، اونه که توان مثه بقیه بودن رو نداره! افسرده میشه- نگران میشه- عزت نفس و اعتماد بنفسش پایین میاد در نهایت گوشه گیر میشه! بی عمل- افسرده و در حال فروپاشی روانی!
دنیای روتین یه مبتلا به ADHD این شکلیه. سندرمی که از تولد باهاشه و داوطلبانه انتخابش نکرده. سندرم کم توجهی- بیش فعالی!