ویرگول
ورودثبت نام
مرجان قبادی نیا
مرجان قبادی نیامن دوست دارم به چیزای معمولی، بال و پر بدم؛ یه وقتایی هم اطرافیانم اینو دوست دارن:)
مرجان قبادی نیا
مرجان قبادی نیا
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

گذشتن و رفتن پیوسته...

سلام. این اولین نوشته منه و یه حس خوبی دارم که اینجارو پیدا کردم؛ انگار یه فرصتی دارم که از گوشه و کناره های گوشیم فرار کنم و اینجا برام حکم یه جنگلی رو داره که کمتر کسی از وجودش خبر داره.

من از گذشتن و رفتن متنفر بودم، یعنی تا پایان دوره بچگی من همینطور بوده و باور داشتم که هر آدمی که وارد زندگی من میشه، تا آخر باید پیش من بمونه، توی همه خاطراتم یه ردی ازش باشه و تا روز آخر زندگیم کنارم باشه؛ و برام مهم نبود که بودن اون شخص بهم آسیب میزنه یا نه… فقط باشه. تا اینکه زمان گذشت و رفته رفته متوجه زخمایی شدم که قبلا ندیده بودمشون و همش از خودم میپرسیدم که " اینا از کجا اومدن؟ من که همیشه مراقب هستم زخمی بهم وارد نشه، پس اینا از کجا پیداشون شد؟ اصلا من چرا قبلا درد اینارو حس نکردم؟". تا اینکه متوجه شدم این زخما وقتی به وجود اومدن که من به هر بهایی که شده، از همه خواستم که بمونن. آره میدونم خیلی عاقلانه نبود این کارم.

حالا چند روز دیگه وارد بیست سالگیم میشم و هنوزم همون زخما هستن، ولی من یاد گرفتم بگذرم، از همه چی.یاد گرفتم اون زخمارو تمیز کنم و این بار با دوتا چشم پر از اشک از کسی که فرقی با یه قاتل نداره (نسبت به خودم) نمیخوام که بمونه، یا خودم دور میشم یا ازش میخوام بره… از یه جایی به بعد متوجه شدم شاید اصل زندگی همینه، همین گذشتن و رفتن پیوسته و تمیز کردن زخما و ادامه دادن. به هر حال ما هستیم و ادامه میدیم و مشتاق دیدن ادامه این مسیر هستیم

پ.ن اول: این یه یادگاری برای منه از اولین نوشته من که اینجا منتشر میکنم

پ.ن دوم: من خیلی حین انجام کارام آهنگ گوش میدم و الانم صدای Comfortably numb از گروه Pink Floyd به گوش میرسه؛ خواستم بگم من طبق عادتی که پیش خودم دارم، آخر هر نوشته، اسم آهنگی که اون لحظه گوش میدم رو خواهم نوشت.

نوشتهحسزندگی
۲
۰
مرجان قبادی نیا
مرجان قبادی نیا
من دوست دارم به چیزای معمولی، بال و پر بدم؛ یه وقتایی هم اطرافیانم اینو دوست دارن:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید